«شخصی از امام جعفر صادق (علیه السلام) درخواست اسم اعظم کرد
«شخصی از امام جعفر صادق (علیه السلام) درخواست اسم اعظم کردبه او فرمود: برخیز و داخل این حوض رفته و غسل کن تا اسم اعظم را به تو بیاموزم،
پس وقتی وارد حوض گردید و غسل به جا آورد در حالی که زمستان بود و آب در نهایت سردی بود، چون خواست از آب بیرون آید امام به اصحاب اشاره کرد که مانع خروج وی از آب بشوند، و او هرگاه اراده می کرد که از جانبی خارج شود اصحاب او را منع می کردند و به آب سرد پرتابش می کردند، پس آن مرد بسیار به آن ها تضرع کرد و آن ها نپذیرفتند و مطمئن شد که می خواهند او را کشته و هلاک کنند،
پس به سوی خداوند تعالی تضرع نمود که او را از دست آن ها نجات دهد، و آن ها چون دعای او را شنیدند، از آب خارجش نموده و لباس به او پوشاندند، و مهلتش دادند تا به حال قوت برگشت.
آن گاه به امام جعفر صادق (علیه السلام) عرض کرد: حالا اسم اعظم را به من بیاموز.
امام به او فرمود: اسم اعظم را آموختی و خداوند را بدان خواندی که اجابتت فرمود.
عرض کرد: چطور؟ فرمود: هر اسمی از اسمای خدای تعالی در نهایت عظمت است، الاّ این که انسان وقتی اسم اعظم خدا را ذکر می کند و قلب او به غیر خدا تعلق دارد از آن بهره ای نمی برد و هنگامی که خدا را یاد می کند و طمعش از غیر خدا منقطع است همان نام اسم اعظم می شود،
و تو چون مطمئن شدی که ما تو را خواهیم کشت، در قلب تو جز اعتماد بر فضل خداوند متعال چیزی نماند، پس در این حال هر اسمی را که ذکر کردی همان اسم، اسم اعظم است»
?مصباح الشریعه، ص ۱۳۳.
?شرح اسماءاللّه الحسنی، ص ۹۲