#مراقب_زبان_باشیم
کسی که #اخلاق_خوش در خانه دارد مانند کسی است که روزها را روزه دارد و شبها را عبادت کند.
در یک کلام زبان باعث سوراخ کردن کیسهی اعمال است، هر چه اعضا زحمت میکشند و جمع میشوند یک حرکت زبان کیسه را سوراخ میکند!
? اگر از زن و فرزند غضبناک شدید باید از مهلکه خارج شوید وگرنه قطعاً زمین خواهید خورد.
?شرط دیدن امام زمان تقواست و بس؛ مقداری هم زبان را قرص داشتن است و باید ثابت کنی #اختیار_زبانت را داری.
” از بیانات آیتالله خوشوقت (ره) “
#مراقب_زبان_باشیم
«دارو» و «دوست»...؛
«دارو» و «دوست»…؛
هر دو دردها را تسکین میدهند…
با این تفاوت كه «دوست»…
نه قیمت دارد؛
نه نياز به بيمهٔ حمايتی ؛
چون خودش حمايت است…!
نه مقدار دارد ؛
نه تاريخ انقضا ،
بلكه هر چه قديمیتر باشد ، اثرش عميقتر و شفابخشتر است…!
هر دارو برای دردی مؤثر است ، و برای يک درد ديگر مُضِر…؛
اما دوست ، بر هر دردی دواست…!
درود بر همه ی دوستان خوب??
#عاقبت_کار_مهم_است
#عاقبت_کار_مهم_است❗️
?نباید به ابتدای کار خود شاد باشیم، باید دید عاقبت ما چه میشود! نباید از عاقبت، یا از فردای خود خاطرجمع باشیم!
به سه چیز هرگز نمیرسید
✨به سه چیز هرگز نمیرسید
1-بستن دهان مردم
2-جبران همه ےشکستها
3-رسیدن به همه آرزوها
✨سه چیزحتما به تومیرسد:
1-مرگ
2-نتیجه عملت
3-رزق وروزی
❣میخواهےبه همه چیزبرسی
خدا را در زندگیت بیاور
⁉️چرا بعضيا نماز نميخونن⁉️
⁉️چرا بعضيا نماز نميخونن⁉️
?کسی جریان نمازخون شدنش رو اینطور بازگو میکنه:
?یه روز استاد معارفمون سر کلاس از بچهها پرسید: به نظر شما چه کسایی نماز نمیخونن؟
1⃣ شاگرد اولي گفت: آقا اجازه! کسایی که مُردهاند نماز نميخونن!
2⃣ شاگرد دومی گفت: آقا اجازه! کسایی که نماز خوندن بلد نیستن، نماز نميخونن!
3⃣ بچه سومی از جاش بلند شد و گفت: آقا اجازه! کسایی که مسلمون نیستن،نماز نميخونن!
4⃣ چهارمی هم گفت: آقا اجازه! کسایی که کافر هستن نماز نميخونن!
5⃣ پنجمی گفت: آقا اجازه! کسایی که از خدا نمیترسن نماز نميخونن!
? همه نظراتشون رو گفتن؛ و من که نماز نمیخوندم به فکر فرو رفتم!!
⁉️من که نماز نمیخونم جزء کدوم گروه هستم؟!
?آیا من مردهام ؟ نخیر زندهامم!
?آیا من نماز بلد نیستم؟ نخیر بلدم!
?آیا من مسلمون نیستم ؟ الحمداللّٰه كه هستم!
?آیا من کافر هستم نعوذ بالله؟ نخیر مسلمون هستم!
?آیا من از پروردگارم نمی ترسم؟ نخیر، ميترسم!
? پس چرا نماز نمیخونم؟!
?با خودم گفتم : خُب! اگه شب اول قبر از من سوال كنن که:
?زنده بودي!
?نماز بلد بودي!
?مسلمان بودي!
?از خد هم که ميترسيدي!
? پس چرا نماز نميخوندي؟! چه جوابی دارم بدم؟!
?تكونی خوردم و از همون روز تصميم گرفتم كه دیگه نمازهام رو مرّتب بخونم!
✅فقط يه تصميم جدّي ميخاد؛ شما هم حتماً دراین باره فکر کنید!✅
?اگه این پیام شما رو هم به فکر فرو برد، لطفاً منتشرش کنین، شاید درِ رحمتی به روی بینمازی باز بشه إن شاء الله.
شهیدی که بعد از شهادت ، برگه امتحانی دخترش را امضا کرد!
#کرامات_شهید
شهیدی که بعد از شهادت ، برگه امتحانی دخترش را امضا کرد!
به نقل از دختر شهید:
یک هفته از شهادت پدرم گذشته بود ، در زادگاه پدرم ، شهر خوانسار ، برای او مراسم ختم گرفته بودند.
بنابراین مادر و برادرم هم در خانه نبودند و من باید به مدرسه می رفتم.
وقتی وارد مدرسه شدم ، دیدم که برای تجلیل از پدرم مراسم تدارک دیده اند ، پس از مراسم راهی کلاس شدم ، خانم ناظم از راه رسید و برنامه امتحانی ثلث دوم را به من داد ، در غیاب من همه بچه ها برنامه امتحانی شان را گرفته بودند و فقط من مانده بودم.
ناظم از من خواست که حتما اولیایم آن را امضا کنند و فردا ببرم.
به فکر فرو رفتم که چه کسی آن را برایم امضا کند؟
نسبت به درس و مدسه ام بسیار حساس بودم و رفتن پدر و نبود مادر در خانه مرا حساس تر کرده بود.
وقتی به خانه رسیدم چیزی خوردم و خوابم برد…
در خواب پدر را دیدم که از بیرون آمده و مثل همیشه با ما بازی می کرد و ما هم از سر و کولش بالا می رفتیم. پرسیدم آقاجون ناهار خوردید؟ گفت: نه نخوردم.
به آشپزخانه رفتم تا برای پدر غذا بیاورم ، پدر گفت: زهرا برنامه ات را بیاور امضا کنم.
گفتم آقاجون کدام برنامه؟
گفت: همان برنامه ای که امروز در مدرسه دادند.
رفتم و برنامه امتحانی ام را آوردم اما هرچه دنبال خودکار آبی گشتم پیدا نشد.
می دانستم که پدر هیچگاه با خودکار قرمز امضا نمی کند ، بالاخره خودکار آبی ام را پیدا کردم و به پدر دادم و رفتم آشپزخانه.
اما وقتی برگشتم پدرم را ندیدم ، نگران به سمت حیاط دویدم دیدم باغچه را بیل می زند.
آخر دم عید بود و بایستی باغچه صفایی پیدا می کرد ، پدر هم که عاشق گل و گیاه بود.
برگشتم تا غذا را به حیاط بیاورم ولی پدر را ندیدم .
این بار هراسان و گریان به دنبال او دویدم اما دیگر پیدایش نکردم ناگهان از خواب پریدم…
صبح شد ، موقع رفتن به مدرسه با عجله وسایلم را آماده می کردم ، ناگهان چشمم به برنامه امتحانی ام افتاد که با خودکار قرمز امضا شده بود!
وقتی به خواهرم نشان دادم حدس زد که شاید داداشم آن را امضا کرده باشد ولی یادم افتاد که برادرم در خانه نبود.
خواب دیشب برایم تداعی شد ، با تعجب ماجرا را برای خواهرم تعریف کردم.
پدر در قسمت ملاحظات برنامه نوشته بود:
اینجانب رضایت دارم ، سید مجتبی صالحی و امضاء کرده بود.
در مدرسه ماجرا را برای دوستم تعریف کردم ، دوستم هم به من اطمینان داد که واقعیت دارد. او ماجرا را برای خانم ناظم تعریف کرد و گفت: که این اتفاق برای شهید صالحی افتاده ، یعنی اسمی از من و پدر من به میان نیامد.
مادر ، شهید را به حضرت زهرا سلام الله علیها قسم می دهد که با برخورد مردم که دم در می آیند و از امضای نامه می پرسند چه بکند؟
شهید می گوید:
سادات (اسم همسر شهید) تو هم شک داری؟
مادر با گریه می گوید نه ، او ادامه می دهد:
اگر کسی شک دارد بگو تا روز قیامت در آن باقی بماند تا همه حقایق آشکار شود.
همان موقع برنامه را به آیت الله خزعلی می دهند تا برای تعیین صحت و سقم آن پیش علمای دیگر ببرد.
علمای آن زمان صحت ماجرا را تایید می کنند و برنامه به رویت حضرت امام (ره) نیز می رسد.
اداره آگاهی تهران نیز پس از بررسی اعلام می کند امضا مربوط به خود شهید مجتبی صالحی است ، اما جوهر خودکاری که امضا را زده شبیه هیچ خودکار یا خودنویسی نمی باشد.
با تایید مطلب ، امروزه مردم با رفتن به موزه شهدا و دیدن آن نامه ، شهید را می شناسند و به یکدیگر معرفی می کنند….
#شهیدمجتبی_صالحی
? به نقل از تبیان
? باشگاه خبرنگاران جوان
? اللهم عجل لولیک الفرج…?
??????????