موفقیت سه بار رخ مىدهد:
موفقیت سه بار رخ مىدهد:
یکبار دردلت وقتى مىخواهى،
یکبار درذهنت وقتى نقشه میکشى،
و بار آخر در زندگیت،
وقتى براى رسیدن به آن تلاش مى کنی.
حکایت همسایه فضول
?حکایت همسایه فضول
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسباب کشی کردند. روز بعد هنگام صرف صبحانه زن متوجه شد که همسایه اش در حال آویزان کردن رخت های شسته است.
رو به همسرش کرد و گفت: لباس ها را چندان تمیز نشسته است. احتمالا بلد نیست لباس بشوید شاید هم باید پودرش را عوض کند.
مرد هیچ نگفت.مدتی به همین منوال گذشت و هر بار که زن همسایه لباس های شسته را آویزان می کرد، او همان حرف ها را تکرار می کرد.
یک روز با تعجب متوجه شد همسایه لباس های تمیز را روی طناب پهن کرده است به همسرش گفت: یاد گرفته چه طور لباس بشوید.
مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره هایمان را تمیز کردم!
تامل
اﮔﺮ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﯼ ﺁﺏ، ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺭﯾﺎﭼﻪ ﺍﯼ ﺑﯿﻔﺘﺪ ﻫﯿﭻ ﺍﺛﺮﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ! ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺑﺮﮔﯽ ﺍﻓﺘﺪ، ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺭﺧﺸﯿﺪ. ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ “ﻣﮑﺎﻥ” ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﺑﺪﺭﺧﺸـﻴﺪ!
حکایت
روزى بهلول از مجلس درس استادی گذر مى كرد او را مشغول تدريس ديد و شنيد كه او مى گفت حضرت صادق عليه السلام مطالبى ميگويد كه من آنها را نمى پسندم اول آنكه شيطان در آتش جهنم معذب خواهد شد در صورتيكه شيطان از آتش خلق شده و چگونه ممكن است بواسطه آتش عذاب شود دوم آنكه خدا را نمى توان ديد و حال اينكه خداوند موجود است و چيزيكه هستى و وجود داشت چگونه ممكن است ديده نشود سوم آنكه فاعل و بجا آورنده اعمال خود بنى آدمند در صورتيكه اعمال بندگان بموجب شواهد از جانب خداست نه از ناحيه بندگان بهلول همينكه اين كلمات را شنيد كلوخى برداشت و بسوى استاد پرت كرده و گريخت اتفاقا كلوخ بر پيشانى استاد رسيد و پيشانيش را كوفته و آزرده نمود او و شاگردانش از عقب بهلول رفتند و او را گرفته پيش خليفه بردند بهلول پرسيد از طرف من بشما چه ستمى شده است ؟ استاد گفت كلوخى كه پرت كردى سرم را آزرده است بهلول پرسيد آيا ميتوانى آن درد را نشان بدهى او جواب داد مگر درد را مى توان نشان داد بهلول گفت اگر بحقيقت دردى در سر تو موجود است چرا از نشان دادن آن عاجزى و آيا تو خود نمى گفتى هر چه هستى دارد قابل ديدن است و از نظر ديگر مگر تو از خاك آفريده نشده اى و عقيده ندارى كه هيچ چيز بهم جنس خود عذاب نمى شود و آزرده نمى گردد آن كلوخ هم از خاك بود پس بنا بعقيده تو من ترا نيازرده ام از اينها گذشته مگر تو در مسجد نميگفتى هر چه از بندگان صادر شود در حقيقت فاعل خداوند است و بنده را تقصير نيست پس از اين كلوخ هم از طرف خداوند بر سر تو وارد شده و مرا تقصيرى نيست .
استاد فهميد كه بهلول با يك كلوخ سه غلط و اشتباه او را فاش كرد در اين هنگام هارون الرشيد خنديد و او را مرخص نمود.
#ݕانۅے_ݘشمہ
❣﷽❣
? #ݕانۅے_ݘشمہ ?
#قسمت_4⃣
امروز این بت ها قداست زیادی دارند. امروز این بت ها قداست زیادی دارند. هر کس که به آنها بی احترامی کند و آنها را قبول نداشته باشد شکنجه سختی می شود .
در این میان ، عده ای هستند که به بت ها هیچ اعتقادی ندارند، آنها از نسل ابراهیم (ع) هستند و به دین او باقی مانده اند . 14
افسوس كه تعداد آنها بسيار كم است و نمى توانند در مقابل بت پرستان كارى بكنند.
آرى، پايان شب سيه، سپيد است. خداوند به زودى آخرين پيامبر خود را خواهد فرستاد تا همه بت ها را نابود كند و مردم را به سوى يكتاپرستى دعوت كند. به زودى نداىِ توحيد به گوش همه خواهد رسيد: خداوند يكتاست و هيچ شريكى ندارد.
مى دانم كه خيلى گرسنه اى. ديگر وقت ناهار است. خوب است با هم برويم و غذايى تهيّه كنيم. به سوى بازار مكّه حركت مى كنيم.
بشتابيد! حراجىِ گردنبند!
گردنبند استخوان خرگوش!
اين صداى يكى از فروشندگان است. جلو مى رويم. عدّه زيادى در حال خريدن اين گردنبندها هستند.
آن مادر را نگاه كن، گردنبندى از استخوان خرگوش براى فرزند خود خريده است!
تو خيلى تعجّب مى كنى. مگر طلا و جواهر در اين سرزمين نيست كه اين مردم استخوان خرگوش را مى خرند؟
اين گردنبندها حكايتى دارند. اين مردم اعتقاد دارند كه غول ها به انسان حمله كرده و هر روز، يك نفر را به عنوان قربانى به قتل مى رسانند.
آيا تو از غول ها نمى ترسى؟ غول ها خيلى خطرناك هستند. تو بايد استخوان خرگوش به گردن خود آويزان كنى تا از شرِّ غول ها در امان بمانى. براى اينكه از سحر و جادو در امان بمانى بايد گردنبندى از استخوان خرگوش داشته باشى!
فكر مى كنم كه در اين سرزمين، قيمت استخوان خرگوش از قيمت جواهرات بيشتر باشد!15
* * *
بوى غذا مى آيد! به به!
خوب است به آن مغازه بروم و مقدارى غذا بخرم. چند قدم كه مى روم يادم مى آيد كه اين مردم موقع كشتن گوسفند يا شتر، نام بت ها را به زبان مى آورند; براى همين ما نمى توانيم غذاى آنها را بخوريم.
بايد صبر كنيم تا غذاى حلالى پيدا كنيم. از كوچه ها عبور مى كنيم. نگاه تو به پرچم هايى مى افتد كه بالاى چند خانه نصب شده است.
ــ آقاى نويسنده! اين پرچم ها نشانه چيست؟
ــ تو چه كار به اين كارها دارى.
ــ چرا جواب سؤال مرا نمى دهى؟
ــ بيا به دنبال غذاى حلال بگرديم.
ــ اصلاً خودم مى روم و سؤال مى كنم، من همسفر تو شدم تا چيزهايى را بياموزم.
ــ خيلى خوب! اين پرچم ها نشانه آن است كه در آن خانه ها، زنان بدكاره هستند و از مهمانان خود پذيرايى مى كنند. هر مردى كه دلش بخواهد مى تواند پيش آنها برود.16
آنجا را نگاه كن! آن خانه “حَمامه” است. زنى زيبا كه مشتريان زيادى را به سوى خود جذب كرده است. او مادربزرگ معاويه است، همان كسى كه نامش را بارها شنيده اى.17
خيلى تعجّب مى كنى! اينجا حرم خدا و شهر ابراهيم(ع) است، چرا بايد در اين شهر چنين كارهايى را بكنند؟ آيا كسى نيست تا مانع اين عمل آنها بشود؟
بيا برويم به رهبران اين شهر خبر بدهيم.
كجا مى روى رفيق! تو مى خواهى بروى به آنان چه بگويى؟ مگر نمى دانى اين زنان با اجازه رهبران شهر، اين خانه هاى فساد را راه انداخته اند؟
قسمت عمده اى از درآمد اين خانه ها به جيب همين رهبران مى رود. مردم، ديگر اين كارها را گناه نمى دانند، امروز همه ارزش ها نابود شده است و مردان غيرت ندارند.
* * *
من تو را به چه شهرى آورده ام! مى خواستم شهر خدا را نشانت بدهم; امّا همه سياهى ها را نشانت دادم.
چيزهاى ديگرى هم هست كه خجالت مى كشم بگويم. آرى، ما به عصر جاهليّت آمده ايم. فساد همه جا را فرا گرفته است. بسيارى از زنان و مردان گرفتار شهوت رانى شده اند.18
همه پليدى ها و سياهى را مى توان در اينجا ديد.
آن خانه را ببين كه در بالاى آن، خيمه اى آبى رنگ نصب شده است. عدّه اى در زير آن خيمه نشسته اند. به راستى آنجا چه خبر است؟ از چند نفر سؤال مى كنم، آنها به ما مى گويند: آنجا خانه “طاهره” است.19
آيا مى دانى “طاهره” به چه معنا است؟
در زبان عربى به زنى كه پاكدامن باشد، طاهره مى گويند. آنجا خانه كسى است كه در دلِ سياهى ها، همچون ستاره اى مى درخشد. آرى، آنجا خانه بانوى پاكدامن اين شهر است.20
نامش “خديجه” است و خدا به او ثروت زيادى داده است. او بسيار سخاوتمند و مهمان نواز است.
ما به سوى خانه خديجه حركت مى كنيم.
? #نویسنده:دکتر مهدی خدامیان
#ادامه_دارد…
?الَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج?
آقاے من‼️
❤️ آقاے من‼️
?ساده میگویم زبانم قاصر اسٺ❗️
?دلم تنگ اسٺ و چشمم در راهٺ❗️
?چشمهایم جمعه بہ جمعه محصورو دربند نگاهٺ❗️
⚜ڪہ شاید این جمعه بیایے شاید‼️
?الهی بیایے ڪہ
? بیایے❗️
تعجیل درظهور پنج #صلوات