آیا ما هم مومن هستیم؟؟!
? آیا ما هم مومن هستیم؟؟!
✍? فردی برای امام صادق(ع) خبری آورد که فلانی در مهمانی علیه شما حرف میزد!
امام صادق فرمود:
حتما اشتباه شنیده ای!
گفت: نه مطمنم
امام صادق فرمود:
شاید تاریک و شلوغ بوده
و اشتباه فهمیده ای
گفت: نه یقین دارم! امام فرمود: شاید
در عصبانیت و اجبار بوده و حرفی زده!
گفت: در آرامش و اختیار بوده است.
امام صادق(ع) آنقدر بهانه آورد (۷۰
مرتبه بهانه و تاویل آوردن) تا آن فرد
خبرچین خسته و پشیمان شد!
✍? اخلاق مومنانه یعنی نسبت به برادر
دینی ات حسن ظن داشته باشی چون امام
صادق(ع) فرمود حسن ظن و خوش گمانی
از قلب سالم ناشی میشود.
?مصباح الشریعه ص ۵۱
#زندگی_بندگی
مهریه عجیب همسر #شهید_چمران
مهریهام قرآن کریم بود و تعهد از داماد که مرا در راه تکامل و اهل بیت (ع) و اسلام هدایت کند.
اولین عقد در صور بود که عروس چنین مهریهای داشت. یعنی در واقع هیچ وجهی در مهریهاش نداشت برای فامیلم، برای مردم عجیب بود اینها.
اولین باری که امام موسی مرا بعد از ازدواج با مصطفی در لبنان دید، خواست تنها با من صحبت کند. گفت: غاده! شما میدانید با چه کسی ازدواج کردهاید؟ شما با مردی خیلی بزرگ ازدواج کردهاید. خدا به شما بزرگترین چیز را در عالم داده، باید قدرش را بدانید. من از حرف آقای صدر تعجب کردم. گفتم: من قدرش را میدانم و شروع کردم از اخلاق مصطفی گفتن.
آقای صدر حرف من را قطع کرد و یک جمله به من گفت:
این خلق و خوی مصطفی که شما میبینید، تراوش باطن او است و نشستن حقیقت سیر و سلوک در کانون دلش. این همه معاشرت و رفت و آمد مصطفی با ما و دیگران تنازل از مقام معنوی اوست به عالم صورت و اعتبار و خیلی افسوس میخورد کسانی که اطراف ما هستند درک نمیکنند، تواضع مصطفی را از ناتوانیش میدانند و فقیر و بیکس بودنش. امام موسی میگفت: من انتظار دارم شما این مسائل را درک کنید.
گاهی فکر میکرد به همین خاطر خدا بیش تر از همه از او حساب میکشد، چون او با مصطفی زندگی کرد با نسخه کوچکی از امام علی (علیه السلام). همیشه به مصطفی میگفت:
«تو حضرت علی نیستی. کسی نمیتواند او باشد فقط حضرت امیر آن طور زندگی کرد و تمام شد». مصطفی هم چنان که صورت آفتاب خوردهاش باز میشد و چشم هایش نمدار: «نه درست نیست! با این حرف دارید راه تکامل در اسلام را میبندید. راه باز است. پیامبر میگوید هرجا من پا گذاشتم امتم میتواند. هر کس به اندازه سعهاش».
#زندگی_بندگی
مهمترین درس انتظار
? مهمترین درس انتظار ?
◀️مسلمان با درسِ انتظار، تعلیم می گیرد که بن بستی در زندگی بشر نیست که باز نشود.
◀️ وقتی درنهایتِ زندگیِ انسان، خورشیدِ فرج ظهور خواهد کرد، در بن بست های جاریِ زندگی هم همین فرج مورد انتظار است.
#امام_خامنه_ای
#انتظار_حقیقی
#امام_زمان
دعای پیامبر(ص) برای مبلغین
? دعای پیامبر(ص) برای مبلغین
?امام على عليهالسلام:
قالَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله: اللّهُمَّ ارحَم خُلَفائي ! ـ ثَلاثا ـ قيلَ: يا رَسولَ اللّه ِ، و مَن خُلَفاؤُكَ؟ قالَ: الَّذينَ يُبَلِّغونَ حَديثي و سُنَّتي، ثُمَّ يُعَلِّمونَها اُمَّتي.
❇️ رسول خدا (ص) سه بار فرمود:
«خداوندا ! به جانشينانم رحم كن!»
گفته شد: اى رسول خدا! جانشينان شما كيان اند؟
فرمود: «آنان كه حديث و سنّت مرا تبليغ مى كنند و آنها را به امّت من مى آموزند».
? الأمالي للصدوق: ۲۴۷/ ۲۶۶
دیالوگ فیلمِ زیر نور ماه
دیالوگ فیلمِ زیر نور ماه
━━━?????━━━
? در اوائل جوانی، برای عده ای از روحانیون این سوال مطرح شد که در حوزه بمانند یا دانشگاه بروند.
?عده ای آمادگی حضور در دانشگاه را پیدا کردند ولی اینجانب دریافتم که اگر در حوزه بمانم و در آن تحولی ایجاد کنم میتواند منشاء برکاتی برای دانشگاه ها نیز باشد در حالی که اگر نیروی خود را فقط صرف خدمت به دانشگاه کنم، حوزه همچنان عقب مانده خواهد بود و نیروها پیوسته از بین خواهند رفت.
ایجاد #تحول_در_حوزه موجب به وجود آمدن یک دستگاه سازنده و زاینده خواهد شد که به تدریج می تواند بزرگانی همچون شیخ انصاری، علامه طباطبایی و استاد مطهری رحمهم الله را تربیت کند.
?عذر ما برای باقی ماندن در #حوزه همین امر بوده است. البته اگر با کارهای حوزوی تزاحمی نداشته باشد، می توان در دانشگاه نیز، در حد میسور حضور داشت.
?مباحثی درباره حوزه/ آیت الله مصباح یزدی/صفحه ۱۱
چرا ما این همه عقده داریم؟!
﷽؛
?چرا ما این همه عقده داریم؟!
?همسر شهید چمران روایت می کند:
همه جا مصطفی سعی می کرد خودش کمتر از دیگران داشته باشد، چه لبنان، چه کردستان، چه اهواز؛
لبنان که بودیم جز وسایل شخصی خودم چیزی نداشتیم. در لبنان رسم نیست کفش شان را دربیاورند و بنشینند روی زمین، وقتی خارجی ها می آمدند یا فامیل، رویم نمی شد بگویم کفش دربیاورید. به مصطفی می گفتم:"من نمی گویم خانه مجلّل باشد، ولی یک مبل داشته باشد که ما چیز بدی از اسلام نشان نداده باشیم که بگویند مسلمان ها چیزی ندارند، بدبختند.
مصطفی به شدّت مخالف بود، می گفت: چرا ما این همه عقده داریم؟!
چرا می خواهیم با انجام دادن چیزی که دیگران می خواهند یا می پسندند، نشان بدهیم خوبیم؟ این آداب و رسوم ماست، نگاه کنید این زمین چقدر تمیز است، مرتّب و قشنگ! اینطوری زحمت شما هم کم می شود، گرد و خاک کفش نمی آید روی فرش.
از خانه ما که در لبنان که خیلی مجلّل بود، همیشه اکراه داشت. ما مجسمه های خیلی زیبا داشتیم از جنس عاج که بابا از آفریقا آورده بود. مصطفی خیلی ناراحت بود و خودمان دو تا همه ی آنها را شکستیم. می گفت: این ها برای چه؟ زینت خانه باید قرآن باشد به رسم اسلام. به همین سادگی.?❤️
وقتی مادرم میگفت:"شما پول ندارید من وسایل خانه برایتان می آورم. مصطفی رنجید، گفت: مسئله پولش نیست، مسئله زندگی من است که نمی خواهم عوض شود.
ولی من مثل هر زنی دوست داشتم یک زندگی داشته باشم. در ایران هم چیزی نداشتیم. هر چه بود مال دولت بود. همان زیرزمین دفتر نخست وزیری را هم که مال مستخدم ها بود به اصرار من گرفت. قبل از اینکه من بیایم ایران، مصطفی در دفترش می خوابید. زندگی که معمولی هر زن و شوهری داشتند ما نداشتیم. اصلاً در این وادی نبود، در این دنیا نبود مصطفی.
? نیمه پنهان ماه (چمران به روایت همسر شهید)ص۵۵
#شهید_چمران