زیارتـــــ نامـــــہ ے شہـــــدا
«زیارتـــــ
نامـــــہ ے شہــ🌷ـــدا»
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَولِـــــیاءَاللهِ و اَحِبّائَـــــہُ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَصـــــفِیَآءَاللهِ وَ اَوِدّآئَـــــہُ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ دیـــــنِ اللهِ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ رَسُـــــولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَمیرِالمُـــــؤمنینَ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ فـــــاطِمةَ سَیَّدةَ نِســـــآءِالعالَمینَ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ اَبے مَحَمَّدٍ الحَـــــسَنِ بنِ عَلِیًَ الوَلِیَّ النّـــــاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَبے عَبدِاللهِ، بِـــــاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِـــــبتُم، وَ طابَتِـــــ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِـــــنتُم، وَ فُـــــزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنے ڪُنتُــــــ مَعَڪُـــــم فَاَفُـــــوزَ مَعَڪُـــــم
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِحَقِزینب
#آجرکاللهیابقیةالله
علی گوید چگونه بدون تو زندگی کنم
ای تمام زندگیام؟
تمام زندگی مولا را گرفتند…
اما روزی خواهد رسید
که با پسرش مهدی انتقام میگیرد
وعدهی الهی است این انتقام
گفت: صبر کن تا با مهدیام انتقام بگیرم
#آجرکاللهیابقیةالله🖤
#فاطمیه
┈┈•✾🌸✾•┈┈
جــامـاندهایـم
مــاچـراازڪارۅانجــامـاندهایـم
دۅسـتانرفـتندۅمــاوامـاندهایـم
سـالهـابـودیـمدرمیـدانجنـگ
مــاچـرامـاندیـمدرعصرتفنگ؟
بــارفیقـاندݪوعطـروجهـاد
ســادگیهایقشنگوبیعنـاد
شیـرمـردانـیڪهخـونپـرداختند
پهلـوانهـاییڪهانسـانسـاختند
سجــدههـامـانبـوددراحسـاسهـا…
فڪههـا،دهـلـاویـه،میـراثهـا…
إِنَّاللّهوإِنّاإِلَیهِرَاجِعُون...
إِنَّاللّهوإِنّاإِلَیهِرَاجِعُون…🏴
بیمادرشدیم
مراسمتشـییعپیکرمادرشهیده مان
امشب،نیمههاۍشب’
مکان مدینه؛کوچہبنےهاشم…😭
سلام بر حضرت مادر
سلام بر تنهایی مولایمان علی
🕯یازهرا
شـهــیـــد زهــرایـی
🥀شـهــیـــد زهــرایـی🥀
✵خاطرهای از شهیــد روحانی
عبدالله میثمی
همسر شهید میثمی میگوید: بعد از نماز صبح، زیارت حضرت زهرا(سلام الله) خواند، پرسیدم: مگر شهادت حضرت زهراست؟ گفت: نزدیکه!
وقتی خواست برود، پسرم حسین (که کوچک بود) گریه کرد. بردش بیرون، چیزی برایش خرید و آرامش کرد.
گریهام گرفت، گفتم: تا کی ما باید این وضع را داشته باشیم؟ گفت: تا حالا صبر کردهای، باز هم صبر کن، درست میشه!
حضرت زهرا(سلام الله) را خیلی دوست داشت، روضهاش را هم دوست داشت، روضه ایشان را که میخواندند، به سومین زهرا(سلام الله) که میرسید، دیگر نمیتوانست ادامه دهد.
همیشه می گفت: «من 30 ماه در زندان، 30 ماه در یاسوج، 30 ماه در شیراز بودم و می دانم که 30ماه هم در جبهه هستم و باید بعد از آن، اجرم را از خدا بگیرم.» همان طور هم شد و عبدالله میثمی که مسئولیت دفتر نمایندگی امام در قرارگاه خاتم الانبیاء را به عهده داشت، در سحرگاه 9 بهمن 1365، در شب دم عملیات کربلای 5، از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و بعد از سه روز، در 12 بهمن، همزمان با شهادت خانم فاطمه زهرا سلام الله به آرزوی دیرینه خود، «شهادت» رسید.
📚منبع: یادگاران5، شهید میثمی
سید پا برهنه
سید پا برهنه
یک شب در حین عملیات سید حمید را دیدم
گفت: بیا برویم روضه چند نفری را جمع کنیم داخل یک سنگر
من دلم خیلی هوای روضه کرده…
سید برهان از روحانیون رفسنجانی روضه خوبی خواند.
وقتی روضه تمام شد، مثل اینکه باری از روی دوشش برداشته باشند. سبک بال و خندان رفت طرف نیروهای گردانش
پا برهنه در وادی مقدس