#داستان
✨﷽✨
#داستان
علی بن خالد گفت : من در پادگان محمدبن عبدالمک بودم که شنیدم شخصی ادعای نبوت کرده و در اینجا زندانی می باشد . به دیدن او رفتم ، پولی به نگهبانان دادم تا اجازه ملاقات به من دادند . وقتی نزد او رفته و مقداری صحبت کردم او را مردی عاقل و با فهم یافتم . از او پرسیدم : جریان تو چیست ؟
گفت : من عابدی هستم که در مقام راءس الحسین (ع ) در شام عبادت می کنم . شبی در آنجا مشغول عبادت بودم که شخصی نزد من آمد و گفت : برخیز ، من برخاستم و با او حرکت کردم . چند قدمی بیشتر نرفته بودیم که به مسجد کوفه رسیدیم ، او نماز خواند و من هم نماز خواندم و بعد حرکت کردیم و پس از پیمودن چند قدم به مسجد رسول خدا(ص ) در مدینه رسیدیم . سلام بر پیامبر کرده ، نمازی خواندیم و حرکت نمودیم . پس از مدت کوتاهی به مکه رسیدیم ، طواف کردیم و از آنجا خارج شدیم . بلافاصله به شام در محل عبادت خودم رسیدم آن شخص ناپدید شد . من در حال تعجب باقی ماندم .
یکسال گذشت . باز آن شخص ظاهر شد و مانند سال قبل مرا به کوفه و مدینه و مکه برد و باز گردانید . چون خواست برود ، او را قسم دادم که خود را معرفی کند ، فرمود : من محمدبن علی بن موسی بن جعفر (امام نهم ) هستم ! من این جریان را برای دیگران نقل کردم . خبر دهان به دهان گشت تا به گوش محمد بن عبدالملک رسید . ماءموران او آمدند و مرا دستگیر کرده و به زندان انداختند و تهمت ادعای پیامبری بر من بستند .
علی بن خالد گفت : من به او گفتم : حال و جریان خودت را بنویس تا من نزد محمد بن عبدالملک ببرم ، شاید مفید باشد . او قصه خود را نوشت و من آن را به وسیله شخصی نزد محمد بن عبدالملک فرستادم . پسر عبدالملک در پشت نامه او نوشت : آن کسی که در یک شب او را به کوفه و مدینه و مکه برده بیاید و او را از زندان آزاد کند ! من خیلی ناراحت شدم . فردای آن روز برای دادن خبر به او و توصیه او به صبر و بردباری به زندان رفتم . دیدم مردم اجتماع کرده اند و نگهبانان این طرف و آن طرف می روند و مضطرب هستند ، علت را پرسیدم ، گفتند : زندانی که ادعای پیامبری می کرد دیشب ناپدید شده ، درها بسته بود ، نگهبانان کاملا مواظب بوده اند ولی نمی دانیم او پرنده ای شده و پرواز کرده یا به زمین فرو رفته است .
من با دیدن این جریان از مذهب خود که زیدی بودم دست کشیدم و مذهب حقه شیعه اثنی عشریه را برای خود انتخاب کردم .
↶【به ما بپیوندید 】↷
امام هادی علیه السلام:
✍️امام هادی علیه السلام:
مَنْ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فَلاَ تَأْمَنْ شَرَّهُ
هر كه براى خود شخصيّت و ارزشى قائل نشود از گزند او خاطر جمع مباش
📚تحف العقول جلد۱ صفحه۸۸۱
امام صادق (ع):
✍️ امام صادق (ع):
هر كس شبى بیمار شود و آن را نیكو بپذیرد و خدا را شکر و سپاس گوید، كفّاره شصت سال «عمر سراسر لغزش» او خواهد بود.
راوى مىگوید: گفتم: معناى نیكو پذیرفتن آن چیست؟ فرمود: بر رنج و ناراحتى آن صبر كند.
📗ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 193
پنـج اشـتباه در رابـطه با همسـر"
“✍️پنـج اشـتباه در رابـطه با همسـر”
1⃣ خواهان توجه بیش از اندازهاید!
👈 رابطه شما نیاز به مراقبت و توجه دارد؛ اما این معنیش این نیست که همسرتان هر لحظه پاسخگوی تماسهای تلفنی شما باشد، دائما به شما پیام بدهد و یا به طور کلی همه آرزوهای زندگیتان را فراهم کند.
2⃣ رابطه بدون حفظ حریم خصوصی
👈 شاید اعتماد بیش از اندازهای به طرف مقابل داشته باشید و احساس میکنید او حق دارد همه چیز را بداند، این یک خوشباوری آسیب زننده است. حریم خودتان و دیگران را حفظ کنید.
3⃣ گلایه کردن پیش دیگران
👈 اگر مسألهای وجود دارد؛ آن را در حریم رابطه خودتان حل کنید. اگر نیاز به کمک یا مشاوره دارید آن را با فردی که صلاحیت نظر دادن در مورد رابطه را دارد مطرح کنید. این فرد صالح در این موقعیت بدون شک، مادر یا دوست صمیمیتان نیست.
5⃣ خشمهای منفعلانه نشان میدهید
👈 به هرچیز کوچکی گیر ندهید و برای چیزهای بیارزش به فکر تلافی نباشید.
5⃣ او تضمین زندگی شما نیست
👈 در روابط زناشویی تمایل شدیدی به تکیه کردن به دیگری وجود دارد. تکیه کردن به دیگران خوب است اما نه تا جایی که نتوانید زندگی بدون او را تصور کنید.
امیرالمؤمنین عليه السلام:
✍️امیرالمؤمنین عليه السلام:
خردمند به عمل خود تكيه مى كند و نادان به آرزوهايش
العاقِلُ يَعْتَمِدُ على عَملهِ، الجاهِلُ يَعْتَمِدُ على أمَلهِ
📚غررالحكم حدیث 1240
حقیقت، غذای روح انسان!
✨﷽✨
✅حقیقت، غذای روح انسان!
✍️ #استاد_شهید_مطهری : ساختمان اصلی روح و فکر و عقل انسان حقیقتجو و حقیقتخواه آفریده شده؛ یعنی حقیقت، راستی، واقعیت، درستی، غذای روح انسان است، آن طور که علف و جو غذای مناسب اسب است و آن طور که گوشت غذای سگ یا گربه است. حق، حقیقت، کشف واقعیت آن طور که هست، غذای روح انسان است.
🔸بنابراین اگر روح انسان سالم باشد وقتی که مواجه با حقیقت میشود، از رسیدن به حق و حقیقت باید لذت ببرد یا رنج؟ باید لذت ببرد. حق در ذائقه انسان باید شیرین باشد یا تلخ؟ باید شیرین باشد. ولی ما الآن مثلی داریم، میگوییم: «الْحَقُّ مُرٌّ» حق تلخ است، و حال آنکه حق نباید تلخ باشد، حق همیشه باید شیرین باشد. ما حقجو آفریده شدهایم.
🔹این [مَثل] معنایش این است که ما دنبال حق
نیستیم، دنبال خودخواهی و منفعتخواهیهای خودمان هستیم، به حقیقت کاری نداریم. ولی ما فعلًا این طور هستیم، فطرت ما این طور نیست. پس اگر ما به این حالت درآمدیم که «الْحَقُّ مُرٌّ» شدیم، حق برایمان تلخ شد، قطعاً باید بدانیم که ما بیمار و مریضیم و سخت هم بیمار و مریض هستیم.
📚آشنایی با قرآن ، ج۵ ، ص۶۱