#سلام_مولای_مهربانم
#سلام_مولای_مهربانم❤️
اگرسلام به شما نبود
آفتاب هر روزصبح
به چه امیدی
سر در آسمان می کشید
باسلام به امام زمانمان
روزمان را پربرکت کنیم?
مهربانتر از مادر،
?گلایه امام زمان ارواحنا له الفدا
✍️مرحوم آیت الله مجتهدی(ره) فرمودند: یک روز در ایام تحصیل در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان شدیدا دارند گریه میکنند و شانههایشان از شدت گریه تکان میخورد
رفتم پیش آیت الله مدنی و گفتم: ببخشید، اتفاقی افتاده که این طور شما به گریه افتادهاید؟ ایشان فرمودند: یک لحظه، امام زمان را دیدم که به پشت سر من اشاره نموده و فرمودند:
آقای مدنی! نگاه کن! شیعیانِ من بعد از نماز، سریع میروند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمیکنند. انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است!”
?من از گلایه امام زمان (عج) به گریه افتادم…
? کتاب مهربانتر از مادر،
انتشارات مسجد مقدس جمکران
گلایه امام زمان ارواحنا له الفدا
?گلایه امام زمان ارواحنا له الفدا
✍️مرحوم آیت الله مجتهدی(ره) فرمودند: یک روز در ایام تحصیل در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان شدیدا دارند گریه میکنند و شانههایشان از شدت گریه تکان میخورد
رفتم پیش آیت الله مدنی و گفتم: ببخشید، اتفاقی افتاده که این طور شما به گریه افتادهاید؟ ایشان فرمودند: یک لحظه، امام زمان را دیدم که به پشت سر من اشاره نموده و فرمودند:
آقای مدنی! نگاه کن! شیعیانِ من بعد از نماز، سریع میروند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمیکنند. انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است!”
?من از گلایه امام زمان (عج) به گریه افتادم…
? کتاب مهربانتر از مادر،
انتشارات مسجد مقدس جمکران
روح مجرد
علامه طهرانی می فرماید:
جناب آقای سید هاشم حداد عارف نامی و شاگرد برجسته سید علی آقا قاضی از قبرستان معروف به « شیخان» بسیار مبتهج بودند و می فرمودند:
بسیار پر نور و پر برکت است و خدا می داند چه نفوس زکیه و طیبه ای در اینجا مدفونند.
پس از قبر مطهر بی بی که فضای قم و اطراف قم را باز و گسترده و سبک و نورانی نموده است و به واسطه برکات آن حضرت است که گویا خستگی از زمین قم و از خاک قم برداشته شده است،
هیچ مکانی در قم به اندازه این قبرستان نورانی و با رحمت نیست! و سزوار است طلاب و سائرین بیشتر از این، به این مکان توجه داشته باشند و از فضایل و فواضل معنوی و ملکوتی آن بهره مند شوند و نگذارند این آثار محو شود و دستخوش نسیان قرار گیرد.
قبر بسیاری از أعلام شیعه مانند زکریا بن ادریس و زکریا بن آدم و محمد بن قولویه در اینجاست؛
و اخیرا” قبر مرحوم هیدجی سالک دل سوخته و وارسته، و قبر مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، و قبر مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی و امثالهم در اینجاست که هر یک استوانه ای از عظمت و جلال می باشند.
?روح مجرد
برنامه سلوک
یکی از شاگردان خاص میرزا جواد آقا ملکی تبریزی می گوید:
شبی در شاهرود خواب دیدم که در صحرایی حضرت صاحب الامر علیه السلام با جماعتی تشریف داشتند و گویا به نماز جماعت ایستاده اند.
نزدیک رفتم که جمال مبارکش را زیارت کنم و دست شریفش را ببوسم، شیخ بزرگواری را دیدم که در کنار آن حضرت (قرار گرفته بود) و آثار بزرگواری و وقار از سیمایش پیدا بود.
هنگامی که بیدار شدم درباره آن شیخ فکر کردم و در اندیشه این معنا رفتم که او کیست که تا این اندازه به امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف مربوط و نزدیک است برای یافتنش به مشهد مشرف شدم، وی را ندیدم در تهران آمدم، به او برخورد نکردم به قم مسافرت کردم و در مدرسه فیضیه او را در یکی از حجره ها مشغول تدریس دیدم.
پرسیدم این آقا کیست؟ گفتند: آقای حاج میرزا جواد آقای ملکی است و خدمتش رسیدم، از من تفقد زیادی کرد و فرمود: کی آمدی؟ گویا مرا دیده و شناخته و از قضیه آگاهند.
از آن پس، ملازمتش را اختیار کرده و او را چنان یافتم که دیده بودم و می خواستم.
?برنامه سلوک
درآسمان معرفت
علامه حسن زاده آملی گوید:
پس از آنكه از مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى آگاهى يافتم، تا مدّت مديدى مىپنداشتم كه قبر آن جناب در نجف اشرف است.
تا اينكه در شبى از نيمه دوم رجب هزار و سيصد و هشتاد و هشت هجرى قمرى در حدود سه ساعت از شب رفته، با جناب آية الله آقا سيد حسين قاضى طباطبائى تبريزى برادرزاده مرحوم آقاى حاج سيد على آقاى قاضى سابق الذكر، در كنار خيابان ملاقات اتفاق افتاد.
با جناب ايشان در اثناى راه از مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى سخن بهميان آوردم و سؤال از تربتشان كردم، فرمودند: قبر ايشان همين شيخان قم نزديكى قبر مرحوم ميرزاى قمى صاحب قوانين است و لوح قبر دارد.
من به محض شنيدن اينكه لوح قبر دارد از ايشان نپرسيدم كه در كدام سمت قبر ميرزاى قمى و چون با جناب آقاى آسيد حسين قاضى خداحافظى كردم شتابان به سوى شيخان قم رفتم كه مبادا در را ببندند، رفتم به شيخان و بسيارى از الواح قبور را نگاه كردم كه بعضى را تا حدّى تشخيص دادم و بعضى را چون شب بود و برقهاى آنجا هم بسيار ضعيف بود تشخيص دادن بسيار دشوار بود؛
با خود گفتم حالا كه شب است و تاريك است باشد تا فردا، آيساً [نا امیدانه] داشتم از شيخان به در مىآمدم ولى آهسته آهسته كه باز هم نظرم به الواح قبور بود كه ديدم
شخصى ناشناس از درب شرقى شيخان وارد قبرستان شده است و مستقيم به سوى من مىآيد تا به من رسيده گفت: آقا قبر آميرزا جواد آقاى ملكى را مىخواهيد؟ و مرا در كنار قبر آن مرحوم برد و از من جدا شد و به سرعت به سوى درب غربى شيخان رهسپار شد كه از قبرستان بدر رود،
من بىاختيار تكانى خوردم و مضطرب شدم و ايشان را بدين عبارت صدا زدم و گفتم آقا من كه قبر ايشان را مىخواستم اما شما از كجا مىدانستيد؟ آن شخص در همان حال كه به سرعت به سوى درب غربى شيخان مىرفت، صورت خود را برگردانيد و نيمرخ به سوى من نموده گفت: ما مشتريهاى خود را مىشناسيم.
?درآسمان معرفت