#خبر_شهادت_وسط_دعاى_كميل
? #خبر_شهادت_وسط_دعاى_كميل
?نزدیک غروب بود که با یکی_دو تا از بچه ها و شیخ مسعود تاج آبادی با ماشین گردان رفتیم به مقر زیر ارتفاع تیمور ژنان… ماشین تا بالا نمی رفت و مجبور شدیم بقیه راه را پیاده بریم. هنوز به شیاری که چادرهامون در آن مستقر بود نرسیده بودیم که یک عده مى گفتند جلو نرید منطقه آلوده است و بمب شیمیایی زدند.
?ما توجهی نکردیم و به محوطه مقر که رسیدیم؛ دیدیم چادرها روی هم خوابیده اند. بچه های پست امداد گفتند: همه را عقب بردند. فکر کنیم بردند معراج شهدای جوانرود. سوار وانت شدیم و خودمان را به معراج شهدای جوانرود رساندیم. دو ساعتی از اذان مغرب گذشته بود. سراغ بچه ها را گرفتیم. گفتند: یک تعداد شهید برای ما آوردند و داخل سردخانه اند. خواستیم که اجازه بدهند آنها را شناسایی کنیم.
?….بچه های معراج گفتند: امکانش نیست. من زدم زیر گریه و گفتم: برادر ما باید اینها رو ببینیم اینها همسنگران ما هستند. مسئولشان دلش به حال ما سوخت و درب کانکس را باز کرد. کف کانکس پر بود از شهید که همه را داخل پلاستیک پیچیده بودند. نه زانوهام نای حرکت داشت و نه دستم یاری مى كرد که پلاستیک روی صورت بچه ها را کنار بزنم و از طرفی هم مدام مسئول کانکس می گفت: برادر یک خورده زودتر!
?اولین شهیدی که پلاستیک را از صورتش کنار زدم، شهید سید عباس میرنوری بود. خیلی آرام خوابیده بود دور لب و اطراف گوشهاش یک مقدار کف جمع شده بود. شیخ تاج آبادی بیرون کانکس بود و سوال کرد: بچه های ما هستن؟ گفتم: آره اولیش سید عباس بود و بعد ابوطالب و بعد غلامرضا و نوبخت و دیگر بچه ها….
?شوخی نبود بدن بی جان یازده تا بچه ها داخل کانکس معراج شهدا بود. صورتهاشان سفید شده بود و آرام خوابیده بودند. مشخصاتشان را ثبت کردیم و درب کانکس را بستند. از معراج بیرون آمدیم و به سمت مقرمان راه افتادیم. من عقب وانت نشستم و تا خود مقر گریه کردم، توی راه مدام به این جمله سید عباس فکر مى كردم که گفت: عملیات رفتیم و کسی شهید نشد….
?به مقر که رسیدیم بچه ها دور ما را گرفتند. شب جمعه بود. اعلام کردیم رفقا برای دعای کمیل داخل ساختمان جمع بشن. بچه ها آمدند و من وسط خواندن دعای کمیل خبر شهادت بچه ها رو دادم و غوغایی شد…. دعا که تمام شد یک خبر دیگر هم به ما رسید و آن خبر شهادت عزیز ترین یارمان شهید غلامرضا زعفری بود. روزهای آغازین سال ٦٧ روزهای سختی برای ما بود….
-(راوى: جعفر طهماسبی، رزمنده تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا-ع)
شهادت حضرت امام جوادالائمه(ع) تسلیت باد
ای شیعه بزن ناله و فریاد امشب
از غربت آن غریب کن یاد امشب
مسموم شد از زهر جواد بن رضا
در حجره ی در بسته ی بغداد امشب
شهادت حضرت امام جوادالائمه(ع) تسلیت باد
شهادت حضرت امام جوادالائمه(ع) تسلیت باد
ای شیعه بزن ناله و فریاد امشب
از غربت آن غریب کن یاد امشب
مسموم شد از زهر جواد بن رضا
در حجره ی در بسته ی بغداد امشب
شهادت حضرت امام جوادالائمه(ع) تسلیت باد
▪️چه اشتراک زیبایی؛ هر دو در کودکی به امامت رسیدند. اما چه وجه تمایز دردناکی! یکی در جوانی جام زهر نوشید و دیگری ۱۱۸۰ سال است که منتظر یاری شیعیانش است.
▪️چه اشتراک زیبایی؛ هر دو در کودکی به امامت رسیدند. اما چه وجه تمایز دردناکی! یکی در جوانی جام زهر نوشید و دیگری ۱۱۸۰ سال است که منتظر یاری شیعیانش است.
▫️ این است روایت تاریخ جریان امامت که همیشه از سمت شیعیان مورد بی مهری قرار گرفته است.
◾️ شهادت مظلومانه #امام_جواد علیه السلام را محضر امام زمان و شما عزیزان تسلیت عرض میکنیم.
▪️چه اشتراک زیبایی؛ هر دو در کودکی به امامت رسیدند. اما چه وجه تمایز دردناکی! یکی در جوانی جام زهر نوشید و دیگری ۱۱۸۰ سال است که منتظر یاری شیعیانش است.
▪️چه اشتراک زیبایی؛ هر دو در کودکی به امامت رسیدند. اما چه وجه تمایز دردناکی! یکی در جوانی جام زهر نوشید و دیگری ۱۱۸۰ سال است که منتظر یاری شیعیانش است.
▫️ این است روایت تاریخ جریان امامت که همیشه از سمت شیعیان مورد بی مهری قرار گرفته است.
◾️ شهادت مظلومانه #امام_جواد علیه السلام را محضر امام زمان و شما عزیزان تسلیت عرض میکنیم.
به نقل از برادر شهید بیضایی (احمد رضا بیضایی) :
به نقل از برادر شهید بیضایی (احمد رضا بیضایی) :
وقتی پیکرش را داخل قبر گذاشتم، از طرف همسر معززش گفتند محمودرضا سفارش کرده چفیهای که از حضرت آقا گرفته با او دفن شود
جا خوردم
نمیدانستم از آقا چفیه گرفته
رفتند چفیه را از داخل ماشین آوردند.
مانده بودم با پیکرش چه بگویم.
همیشه در ارادت به آقا خودم را بالاتر از او میدانستم.
چفیه را که روی پیکرش گذاشتم فهمیدم به گرد پایش هم نرسیدهام در این چند وقت
یادم هست یکبار چند سال پیش گفت : شیعیان در بعضی از کشورها بدون وضو تصویر حضرت آقا ( رهبری ) را لمس نمیکنند و گفت ما اینجا از شیعیان عقب افتادهایم…