#همیشه_همراه
???????
#عاشقانه_شهدا
#همسرانه
#همیشه_همراه
#شهید_مدافع_وطن
#صمد_بیات
رئیس دایره جنایی شیراز
همسرم خوش اخلاق و قدردان بود. مراعات حال من را توی زندگی میکرد. با اینکه خودش پلیس بود و دغدغههایش زیاد اما هیچ وقت نخواست جلوی پیشرفتهای من را بگیرد . من آن موقع پژوهشگر بودم . کارهایم زیاد بود و فشار کار و خانه اذیتم میکرد .
هربار که خسته میشدم و برایش زنگ میزدم و اظهار ناراحتی میکردم ، سریع خودش را میرساند ، با شاخهای گل به خانه میآمد و آنقدر کمکم میکرد که قلبم پر از شادی میشد.
#عاشقانه_شهدا
#عاشقانه_شهدا
#خواهرانه
یک ساعت قبل از اینکه #محسن اعزام بشود، مادرم با من تماس گرفت و گفت که #محسن دارد به #سوریه می رود، همان لحظه اشک از چشمانم جاری شد و فوراً خودم را به منزل پدرم رساندم.
تا با #محسن خداحافظی کنم .
ما خیلی #گریه و #زاری میکردیم اما #محسن واقعاً #صبور بود و #عاشقانه بهسوی #شهادت رفت.
#شهید_مدافع_حرم
#محسن_حججی
راوی :
#خواهر_شهید
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
?????
#شهیدانه
#شهیدانه?
مي گفت: بـاید بـرای خودمـون
تـرمز بــذاریم …
اگه فلان ڪار ڪهه بـه #گناه نزدیڪه
ولی حروم نیست رو انجام بـدیم
تـا گنـاه فاصله ای نداریم…!!
شهيد مدافع حرم #شهید_مسعود_عسگری
? اللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج ?
سرمشق
#خاطراتشهدا?
توی نمازجماعت همیشه
صف اول می ایستاد.
همیشهتویجیبشمهروتسبیحتربتداشت.
گاهیوقتهاکهبههردلیلی
تویجیبشنبود،موقعنماز درحسینیه
پادگان دنبال مهر تربت می گشت.
وقتی که پیدا می کرد،
این شعررازمزمه می کرد:
{تاتوزمین سجده ای،سربههوانمیشوم…}
شهید محسن حججی??
کتاب:سرمشق??
*شهید مهدی اسحاقیان درچه*
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش مهدی هست?✋
*هجرت تا بهشت*?️
*شهید مهدی اسحاقیان*?
تاریخ تولد: ۲ / ۱ / ۱۳۵۸
تاریخ شهادت: ۲۰ / ۳ / ۱۳۹۵
محل تولد: درچه / اصفهان
محل شهادت: سوریه
*?همسرش← ایشان چون کارشناسی ارشد زبان عربی داشت? به عنوان مترجم و رزمنده در جبهه سوریه حاضر شده بود?فرماندهان از قابلیتهای آقا مهدی در گشت و شناسایی در منطقه عملیاتی حلب استفاده میکردند?چند ماه قبل، زمانی که از شدت خستگی، احساس درد در شانه داشت? دستم محکم پشت سرش خورد? و من به شدت ناراحت شدم? مهدی در پاسخ به ناراحتی من، گفت: ناراحت نباش، تیر از همین جا رد می شود‼️و زمانی که پیکر مطهرش را آوردن، زخم تیر خورده مهدی?همان جایی بود که خودش مدتی قبل به من نشان داد‼️?شب شهادتش خواب دیدم در همین مسجدی که (خرداد ماه مراسم ختمش را برگزار میکنیم? یک اسب سفید گذاشتهاند? و به من میگویند سوار شو? سوار شدم و اسب شروع کرد به آسمان اوج گرفتن✨ به قدری سریع میرفت که نگران بودم چطور حجابم را حفظ کنم✨به زیر پایم نگاه کردم دیدم همه جا سرسبز است☘️ و بعد اسب مرا دوباره به همین مسجد برگرداند? فردایش خبر شهادتش رسید ?️تویوتایی که با همرزمانش در آن مستقر بودند? مورد اصابت خمپاره قرار میگیرد? و او به شهادت میرسد*?️?
*شادی روحش صلوات*??
#برادر_شهیدم
گاهے صفـای دلتان
براے دلِ زنگار دیده ی ما
قابل درڪ نیست !!
بہ راستے ڪہ چقدر ،
بین ما و شما فاصله هاست…
#برادر_شهیدم
#شهید_حجت_الله_رحیمی?