#داستان
نجات دادن شیعیان بحرین توسط آقا امام زمان (عج)
در روزگار گذشته ، فرمانروایی بر بحرین حکومت میکرد که وزیرش در دشمنی با شیعیان ، گوی سبقت را از او ربوده بود.
روزی وزیر بر فرمانروا وارد شد و اناری را به دست او داد که به صورت طبیعی، این واژهها بر پوست آن نقش بسته بود:
« لا اله الا الله، محمّد رسول الله، ابوبکر و عمر و عثمان و علی خلفاء رسولالله ».
فرمانروا از دیدن آن بسیار در شگفت شد و به وزیر گفت:
این، نشانهای آشکار و دلیلی نیرومند بر بطلان مذهب تشیع است.
وزیر گفت: به نظر من، باید آنان را حاضر کنیم و این نشانه را به ایشان ارایه دهیم. اگر آن را پذیرفتند، از مذهب خود دست میکشند،
وگرنه باید یکی از این سه کار را انتخاب کنند:
پاسخی قانع کننده بیاورند
یا جزیه بدهند
یا اینکه مردانشان را میکشیم زنان و فرزندانشان را اسیر میکنیم و اموالشان را به غنیمت میبریم».
فرمانروا، رأی او را پذیرفت و دانشمندان شیعه را نزد خود فرا خواند.
آن گاه انار را به ایشان نشان داد و گفت:
اگر در این باره دلیلی روشن نیاورید، شما را میکشم و زنان و فرزندانتان را اسیر میکنم یا اینکه باید جزیه بدهید.
دانشمندان شیعه، از او سه روز مهلت خواستند.
آن گاه سه نفر را برگزیدند و به یکی از آن سه نفر گفتند:
تو امشب به سوی صحرا برو و به امام زمان(عج) استغاثه کن و از او، راه رهایی از این مصیبت را بپرس؛ زیرا او امام و صاحب ماست.
آن مرد، چنین کرد؛ ولی موفق به زیارت حضرت نشد.
شب دوم نیز نفر دوم را فرستادند. او نیز پاسخی دریافت نکرد.
شب آخر، نفر سوم را که محمّدبنعیسی نام داشت فرستادند. او به صحرا رفت و با گریه و زاری از حضرت، کمک خواست.
چون آخر شب شد، شنید مردی خطاب به او میگوید:
ای محمّدبنعیسی! چرا تو را به این حال میبینم و چرا به سوی بیابان بیرون آمدهای؟
محمدبنعیسی گفت:
اگر تو صاحبالزمانی، داستان مرا میدانی.فرمود:
راست میگویی. تو به دلیل آن مصیبتی که بر شما وارد شده است، به اینجا آمدهای.
عرض کرد: آری؛ شما میدانید چه بر ما رسیده است و شما امام و پناه ما هستید.
پس آن حضرت فرمود:
ای محمّدبنعیسی! در خانه آن وزیر ـ لعنة الله علیه ـ درخت اناری است.
هنگامی که آن درخت، تازه انار آورده بود، او از گل، قالبی به شکل انار ساخت ، آن را نصف کرد و در میان آن، این جملات را نوشت. سپس قالب را بر روی انار که کوچک بود، گذاشت و آن را بست. چون انار در میان آن قالب بزرگ شد، آن واژهها بر روی آن نقش بست.
فردا نزد فرمانروا میروی و به او میگویی که من پاسخ تو را در خانه وزیر میدهم. چون به خانه وزیر رفتی، پیش از وزیر به فلان اتاق برو.
کیسه سفیدی خواهی یافت که قالبگلی در آن است. آن را به فرمانروا نشان ده.
نشانه دیگر این که به فرمانروا بگو: چون انار را دو نیم کنی، جز دود و خاکستر، چیزی در آن نیست.
محمّدبنعیسی از این سخنان بسیار شادمان شد و به نزد شیعیان باز گشت.
روز دیگر، آنان پیش فرمانروا رفتند و هر چه امام زمان(عج) فرموده بود، آشکار شد.
فرمانروای بحرین با دیدن این معجزه به تشیع گروید و دستور داد وزیر حیلهگر را به قتل رساندند…
? بحار الانوار ، ج۵۲، ص۱۷۸
? اللهم عجل لولیک الفرج…?