در جايي كه پهلوانان عرب، جرأت نفس كشيدن را از دست مي دادند، فرهنگ حسين(علیه السلام) - در زبان زينب(سلام الله علیها) - است كه در بازار شام و در دربار يزيد نهيب ميزند. پس از كربلا سينه هاي لبريز از شهامت و شجاعت ، قاطعانه در برابر يزيد و عبيدالله مي غرّند و رسوا ميك نند و به حقارت مي كشانند.
و اين معني واقعي زندگي است، كه: «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللهِ الْعَلِيّ الْعَظيمِ»
آري؛ حضرت زينب(سلام الله علیها) انعكاس كربلاست، و نمايش فرهنگ و حكمت حسيني است كه حسين(علیه السلام) خطاب به حضرت زينب(سلام الله علیها) فرمود:
با تو هستم جان خواهر هم سفر
تو، به پا اين راه كوبي من، به سـر
تا كنيـم اين راه را مستـانه طــي
هر دو از يك جام خوردستيم مِي
عمده آن است تا ما از كربلا اين پيام اساسي را بگيريم كه چه شد ساية سياه ترس معاويهاي حاكم شد؟
و چگونه و با چه روشي حسين(علیه السلام) توانست اين پرده و ساية سياه را بدراند؟
اگر حسين(علیه السلام) نميدانست، اين ساية سياهِ ترس چگونه حاكم شد، هرگز نميتوانست آن را بدراند. و ما امروز با چه اميد و تواني ميتوانيم اميدوار باشيم كه در مقابل فرهنگ استكباري و نظاميگري و رعبانگيز غرب، به راحتي قادر به زندگي هستيم؟
بايد متوجّه بود كه هميشه در طول تاريخ، غرب از طريق رعب و ترس با ما برخورد كرده و هميشه رونق حيات غرب، در ايجاد رعب در ما و حقير كردن ما بوده است و هميشه ما با دست زدن به دامان اباعبدالله(علیه السلام) از اين رعب و حقارت آزاد شده ايم.
حتّي چنگيزخان را غرب توسط ماركوپولوي پدر و پسر به ظاهر تاجر، تحريك كرد كه بيايند و ما را بكوبند. ماركوپولو نماينده پاپ است به طرف خان مغول كه خان مغول را تشويق كند تا ما را زير لگد اسبهاي خودشان خرد كنند تا غرب در آن زمان به كمك پاپ بتواند در نبود ما زنده بماند.[1]
هميشه غرب با قدرت مي خواسته است ما را بشكند. رم به معاويه برنامه داد تا با قدرت ما را بشكند، و رضاخان نيز به پسرش نوشت كه: «پسرم بايد كاري كني كه مردم از تو بترسند و به تو علاقهمند نباشند و خارجيها تو را بپسندند».[2]
رضاخان؛ يعني نمايندة تحميل رعب غرب بر ما، را، حسينu نابود كرد، چراكه حكمت و شور حسينu هميشه در روحانيت ظهور پيدا كرده است. هميشه ما از طريق روحانيت توانستهايم با غرب بجنگيم و پيروز شويم، چون روحانيت يعني وعظ و منبر، و وعظ و منبر بدون مصيبت حسين(علیه السلام) امكان ندارد.
و هرگاه به روحانيت پشت كرديم دشمن تا صندوقخانة ما آمد. وقتي مصدّق در سال 1330 با شاه در مورد كابينهاش به توافق نرسيد و قهر كرد، آيتالله كاشاني(رحمةاللهعليه) به شاه نوشتند بايد مصدّق برگردد. شاه توجّه نكرد و قوامالسلطنه آن روباه مكّارِ[3] قدرتمند را نخستوزير كرد.
آيتالله كاشاني(رحمةاللهعليه) به مردم فرمودند: كفن بپوشيد و به خيابان ها بريزيد و شهادت را در فرهنگ حسينu تمرين كنيد و شاه مجبور شد مصدّق را برگرداند. ولي وقتي مصدّق سركار آمد، به آيتالله كاشاني(رحمةاللهعليه) پشت كرد و در نتيجه پشتيباني روحانيت را كه فرهنگ حسين(علیه السلام) را با خود دارد از دست داد لذا يك سال بعد آنچنان مصدّق حقير و بيچاره شد كه در كودتاي سال 1331 چاقوكشانِ اشرف پهلوي، او را با لباس خواب از خانه بيرون كشيدند.
يعني مصدّق تا با آيتالله كاشاني(رحمةاللهعليه) بود عزّت داشت و وقتي به ايشان پشت كرد اينطور ذليل شد. و روحانيت هم هر چه دارد از حسين(علیه السلام) دارد و ما نيز اگر حسين(علیه السلام) را داشته باشيم مرعوب دشمن نميشويم.
پی نوشت:
[1] - «غربزدگي»، مقدمه، جلالآلاحمد.
[2] - «از سيد ضياء تا بختيار»، بهنود.
[3] - تعبيري كه مرحوم مدرس براي قوامالسلطنه بهكار ميبرده است.
اصغر طاهرزاده کربلا مبارزه با پوچی ها