#شهود_گریه_موجودات_بر_سیدالشهداء
یکی از روحانیون تعریف میکرد:
در حدود سال 1365 شمسی برای تبلیغ به یکی از روستاهای اطراف اصفهان رفتم . در آن روستا شخصی به نام کربلائی اسماعیل بود که به خاطر مسئله دانی و تقیدش به احکام و مسائل اسلامی به او شیخ اسماعیل می گفتند . وی برایم تعریف کرد:
یک سال ماه مبارک رمضان با فصل تابستان مقارن شد و گرمای آفتاب طاقت فرسا بود . از طرفی کار و کشاورزی هم زیاد بود و تمام روز را باید کار می کردیم .
در یکی از روزها به هنگام روزه تشنگی بر من بسیار اثر کرد . کار در بیابان زیر آفتاب شدید، آن روز طاقتم را گرفت . شب در منزل افطار کردم اما از کار روز خیلی خسته بودم . به همین خاطر با خود گفتم: امشب خسته ام و نمازم را در منزل می خوانم.
در بعضی روستاها و شهرها رسم بر این است که در اول افطار نماز اقامه نمی شود، مردم به خانه رفته افطار می کنند و سپس به مسجد آمده، نماز را به جماعت اقامه می کنند و سپس سخنرانی و مراسم شبهای ماه رمضان انجام می شود.
پس از این فکر یکباره به خودم گفتم: نه این خستگی نباید مانع از رفتن تو به مسجد شودو برخاسته به مسجد رفتم . چون نماز را به جماعت خواندیم،
حاج آخوند که مردی وارسته و اهل دلی بود، بر فراز منبر رفت و شروع به موعظه نمود . من دیدم دیگر توان نشستن ندارم. با خود گفتم: می روم در ایوان روبرو دراز می کشم و به سخنان حاج آخوند گوش می کنم. حاج آخوند موعظه ای کرد و سپس مصیبت را شروع کرد .
با شروع مصیبت حالم منقلب شد و اشک از چشمانم جاری شد . ناگهان دیدم گوئی اطرافم عوض شد و در و دیوار مسجد در حال گریه هستند، ستون ها، سنگها، سنگریزه ها و همه اجزاء مسجد در حال شیون و گریه اند علاوه بر آن طایفه ای از اجنه را دیدم که در بالای ایوان نزدیک اطاق جمع شده بودند و آنها هم مشغول عزاداری بودند . در این میان من تک تک سنگها و اجزاء مسجد را ادراک کردم در حال گریه هستند و در این حال گریه آنها نیز یکسان نیست بعضی بیشتر ضجه می زدند و بعضی ناله کمتری دارند .
بعد کربلایی اسماعیل رو به من کرده و یکی از سنگهای حوض وسط مسجد را نشان دادند و گفتند : این سنگ عجیب ناله و ضجه می زد . در این حال دیدم دو نفر از اهل مسجد آمدند و مرا صدا زده و از احوال من جویا می شوند من برخاستم و گفتم من حالم خوب است مگر چه شده است؟ من که چیزی نگفتم. گفتند: فریاد می زدی و صدایت به ناله و ضجه بلند بود .
?ناگفته های عارفان ،محمد جواد نور محمدی