داستان ظهور
☀️?? #داستان_ظهور ??☀️
#قسمت1⃣1⃣
اكنون همه سربازان و ياران امام در مكّه جمع شده اند. آنها آمده اند تا جان خود را فداى امام كنند.
امام لباس رزم بر تن كرده و آماده حركت به سوى مدينه شده است.
آيا مى دانى كه لباس رزم امام، همان پيراهن يوسف(ع) است؟
به راستى چرا امام اين لباس را به تن كرده است؟
آيا مى دانى لباس امام، لباسى معمولى نيست، بلكه لباسى ضدّ آتش است.91
تعجّب نكن، بگذار تاريخ آن را برايت بگويم.
پيراهن يوسف(ع) در اصل از ابراهيم(ع) بود.
هنگامى كه نمرود مى خواست ابراهيم(ع) را به جرم خداپرستى در آتش اندازد، جبرئيل به زمين آمد تا بزرگ پرچمدار توحيد را يارى كند. او همراه خود لباسى از بهشت آورد. به خاطرِ همين لباس، ابراهيم(ع) در آتش نسوخت.92
پس از ابراهيم(ع)، اين لباس به فرزندان او به ارث رسيد تا اينكه لباس يوسف(ع) شد و باعث روشنى چشمان يعقوب!
اين لباس نسل به نسل گشت تا پيامبر اسلام و بعد از او امامان معصوم(عليهم السلام)، يكى بعد از ديگرى به ارث بردند.93
و اكنون روشن شد كه چرا خداوند اين پيراهن را براى امام زمان نگه داشته است؟
همسفرم! مگر آتش نمرود بزرگترين آتش آن روزگار نبود؟
يك بيابان آتش كه شعله هاى آن به آسمان مى رسيد !
نمرود با امكاناتى كه در اختيار داشت آتشى به آن بزرگى ايجاد كرد و ابراهيم(ع) را در ميان آن آتش انداخت; امّا خدا، پيامبر خود را با آن پيراهن يارى كرد و امروز همان پيراهن در تن امام زمان است.
امام آماده حركت شده است، من دقّت مى كنم تا ببينم امام با چه اسلحه اى مى خواهد به جنگ دشمنان برود.
امام به جاى اسلحه، يك چوب دستى دارد!
با خود مى گويم كه چرا فرمانده اين لشكر، اين چوب را با خود برداشته است؟
آخر ما مى خواهيم به جنگ توپ و تانك و موشك برويم. هر چه فكر مى كنم جوابى براى خود نمى يابم; براى همين از يكى از ياران امام سؤال مى كنم كه چرا امام به جاى اسلحه اين چوب دستى را با خود برداشته است؟
او برايم مى گويد: اين چوبى كه در دست امام قرار دارد، همان عصاى موسى(ع) است.94
با اين كه چوب اين عصا هزاران سال پيش، از درخت بريده شده است; امّا هنوز تر و تازه است، مثل اينكه همين الآن آن را، از درخت قطع كرده اى.95
در زمان موسى(ع)، بشر در سحر و جادو پيشرفت زيادى كرده بود و به اصطلاح، فن آورى بشر آن روز، سحر و جادو بود; امّا وقتى موسى(ع)عصاى خود را به زمين زد، ناگهان آن عصا به اژدهايى تبديل شد كه همه آن سحر و جادوها را در يك چشم به هم زدن بلعيد.
امروز هم بشر هر چه پيشرفت كرده و هر فناورى جديدى داشته باشد بايد بداند كه امام زمان با همين عصا به مقابله با دشمنان خواهد رفت.
اين عصا، يك عصاى شگفت انگيز است كه هر دستورى را كه امام به آن بدهد، انجام مى دهد.96
تازه حالا فهميده ام كه اين چوب، يك عصاى سخن گو هم هست و با امام سخن مى گويد!97
آرى، آنچه كه بشر به دست خود ساخته است توسط اين عصا بلعيده مى شود، تانك باشد يا هواپيما يا موشك، چه فرق مى كند، كافى است امام به عصا امر كند.
قرآن در مورد عصاى موسى(ع) سخن گفته است. آن عصا يك بيابان سحر و جادو را بلعيد، اين نكته را قبول مى كنى چون قرآن اين را مى گويد. پس دور از ذهن نخواهد بود كه اين عصا بتواند هواپيما و موشك را هم ببلعد.98
هنر بشر آن روز سحر و جادو بود، هنر بشر امروز هر چه مى خواهد باشد. اين عصا به اذن خدا مى تواند مقابل آن بايستد.
آيا مى دانى وقتى امام، اين عصا را بر زمين بزند، آن عصا تبديل به چه چيزى مى شود؟
من نمى دانم از چه لفظى استفاده كنم؟
آيا مى توانم بگويم تبديل به اژدهايى بزرگ مى شود؟
مى ترسم بگويى كه اين نويسنده چه حرف هاى عجيب و غريبى مى زند. واقعاً نمى دانم چه بگويم؟
هيچ چيز بهتر از اين نيست كه سخن امام باقر(ع) را برايت بگويم.
تو كه ديگر سخن آن حضرت را قبول دارى كه فرمود:
“چون قائم ما، عصاى خود را به زمين بزند، آن عصا، شكاف بر مى دارد، شكافى به اندازه فاصله زمين تا آسمان ! و آن عصا هر چه را كه مقابلش باشد، مى بلعد".99
#ادامه_دارد….
? #نویسنده : دکتر مهدی خدامیان
✨?الَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج?✨
☀️?? #داستان_ظهور ??☀️
#قسمت1⃣1⃣
اكنون همه سربازان و ياران امام در مكّه جمع شده اند. آنها آمده اند تا جان خود را فداى امام كنند.
امام لباس رزم بر تن كرده و آماده حركت به سوى مدينه شده است.
آيا مى دانى كه لباس رزم امام، همان پيراهن يوسف(ع) است؟
به راستى چرا امام اين لباس را به تن كرده است؟
آيا مى دانى لباس امام، لباسى معمولى نيست، بلكه لباسى ضدّ آتش است.91
تعجّب نكن، بگذار تاريخ آن را برايت بگويم.
پيراهن يوسف(ع) در اصل از ابراهيم(ع) بود.
هنگامى كه نمرود مى خواست ابراهيم(ع) را به جرم خداپرستى در آتش اندازد، جبرئيل به زمين آمد تا بزرگ پرچمدار توحيد را يارى كند. او همراه خود لباسى از بهشت آورد. به خاطرِ همين لباس، ابراهيم(ع) در آتش نسوخت.92
پس از ابراهيم(ع)، اين لباس به فرزندان او به ارث رسيد تا اينكه لباس يوسف(ع) شد و باعث روشنى چشمان يعقوب!
اين لباس نسل به نسل گشت تا پيامبر اسلام و بعد از او امامان معصوم(عليهم السلام)، يكى بعد از ديگرى به ارث بردند.93
و اكنون روشن شد كه چرا خداوند اين پيراهن را براى امام زمان نگه داشته است؟
همسفرم! مگر آتش نمرود بزرگترين آتش آن روزگار نبود؟
يك بيابان آتش كه شعله هاى آن به آسمان مى رسيد !
نمرود با امكاناتى كه در اختيار داشت آتشى به آن بزرگى ايجاد كرد و ابراهيم(ع) را در ميان آن آتش انداخت; امّا خدا، پيامبر خود را با آن پيراهن يارى كرد و امروز همان پيراهن در تن امام زمان است.
امام آماده حركت شده است، من دقّت مى كنم تا ببينم امام با چه اسلحه اى مى خواهد به جنگ دشمنان برود.
امام به جاى اسلحه، يك چوب دستى دارد!
با خود مى گويم كه چرا فرمانده اين لشكر، اين چوب را با خود برداشته است؟
آخر ما مى خواهيم به جنگ توپ و تانك و موشك برويم. هر چه فكر مى كنم جوابى براى خود نمى يابم; براى همين از يكى از ياران امام سؤال مى كنم كه چرا امام به جاى اسلحه اين چوب دستى را با خود برداشته است؟
او برايم مى گويد: اين چوبى كه در دست امام قرار دارد، همان عصاى موسى(ع) است.94
با اين كه چوب اين عصا هزاران سال پيش، از درخت بريده شده است; امّا هنوز تر و تازه است، مثل اينكه همين الآن آن را، از درخت قطع كرده اى.95
در زمان موسى(ع)، بشر در سحر و جادو پيشرفت زيادى كرده بود و به اصطلاح، فن آورى بشر آن روز، سحر و جادو بود; امّا وقتى موسى(ع)عصاى خود را به زمين زد، ناگهان آن عصا به اژدهايى تبديل شد كه همه آن سحر و جادوها را در يك چشم به هم زدن بلعيد.
امروز هم بشر هر چه پيشرفت كرده و هر فناورى جديدى داشته باشد بايد بداند كه امام زمان با همين عصا به مقابله با دشمنان خواهد رفت.
اين عصا، يك عصاى شگفت انگيز است كه هر دستورى را كه امام به آن بدهد، انجام مى دهد.96
تازه حالا فهميده ام كه اين چوب، يك عصاى سخن گو هم هست و با امام سخن مى گويد!97
آرى، آنچه كه بشر به دست خود ساخته است توسط اين عصا بلعيده مى شود، تانك باشد يا هواپيما يا موشك، چه فرق مى كند، كافى است امام به عصا امر كند.
قرآن در مورد عصاى موسى(ع) سخن گفته است. آن عصا يك بيابان سحر و جادو را بلعيد، اين نكته را قبول مى كنى چون قرآن اين را مى گويد. پس دور از ذهن نخواهد بود كه اين عصا بتواند هواپيما و موشك را هم ببلعد.98
هنر بشر آن روز سحر و جادو بود، هنر بشر امروز هر چه مى خواهد باشد. اين عصا به اذن خدا مى تواند مقابل آن بايستد.
آيا مى دانى وقتى امام، اين عصا را بر زمين بزند، آن عصا تبديل به چه چيزى مى شود؟
من نمى دانم از چه لفظى استفاده كنم؟
آيا مى توانم بگويم تبديل به اژدهايى بزرگ مى شود؟
مى ترسم بگويى كه اين نويسنده چه حرف هاى عجيب و غريبى مى زند. واقعاً نمى دانم چه بگويم؟
هيچ چيز بهتر از اين نيست كه سخن امام باقر(ع) را برايت بگويم.
تو كه ديگر سخن آن حضرت را قبول دارى كه فرمود:
“چون قائم ما، عصاى خود را به زمين بزند، آن عصا، شكاف بر مى دارد، شكافى به اندازه فاصله زمين تا آسمان ! و آن عصا هر چه را كه مقابلش باشد، مى بلعد".99
#ادامه_دارد….
? #نویسنده : دکتر مهدی خدامیان
✨?الَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج?✨
☀️?? #داستان_ظهور ??☀️
#قسمت1⃣1⃣
اكنون همه سربازان و ياران امام در مكّه جمع شده اند. آنها آمده اند تا جان خود را فداى امام كنند.
امام لباس رزم بر تن كرده و آماده حركت به سوى مدينه شده است.
آيا مى دانى كه لباس رزم امام، همان پيراهن يوسف(ع) است؟
به راستى چرا امام اين لباس را به تن كرده است؟
آيا مى دانى لباس امام، لباسى معمولى نيست، بلكه لباسى ضدّ آتش است.91
تعجّب نكن، بگذار تاريخ آن را برايت بگويم.
پيراهن يوسف(ع) در اصل از ابراهيم(ع) بود.
هنگامى كه نمرود مى خواست ابراهيم(ع) را به جرم خداپرستى در آتش اندازد، جبرئيل به زمين آمد تا بزرگ پرچمدار توحيد را يارى كند. او همراه خود لباسى از بهشت آورد. به خاطرِ همين لباس، ابراهيم(ع) در آتش نسوخت.92
پس از ابراهيم(ع)، اين لباس به فرزندان او به ارث رسيد تا اينكه لباس يوسف(ع) شد و باعث روشنى چشمان يعقوب!
اين لباس نسل به نسل گشت تا پيامبر اسلام و بعد از او امامان معصوم(عليهم السلام)، يكى بعد از ديگرى به ارث بردند.93
و اكنون روشن شد كه چرا خداوند اين پيراهن را براى امام زمان نگه داشته است؟
همسفرم! مگر آتش نمرود بزرگترين آتش آن روزگار نبود؟
يك بيابان آتش كه شعله هاى آن به آسمان مى رسيد !
نمرود با امكاناتى كه در اختيار داشت آتشى به آن بزرگى ايجاد كرد و ابراهيم(ع) را در ميان آن آتش انداخت; امّا خدا، پيامبر خود را با آن پيراهن يارى كرد و امروز همان پيراهن در تن امام زمان است.
امام آماده حركت شده است، من دقّت مى كنم تا ببينم امام با چه اسلحه اى مى خواهد به جنگ دشمنان برود.
امام به جاى اسلحه، يك چوب دستى دارد!
با خود مى گويم كه چرا فرمانده اين لشكر، اين چوب را با خود برداشته است؟
آخر ما مى خواهيم به جنگ توپ و تانك و موشك برويم. هر چه فكر مى كنم جوابى براى خود نمى يابم; براى همين از يكى از ياران امام سؤال مى كنم كه چرا امام به جاى اسلحه اين چوب دستى را با خود برداشته است؟
او برايم مى گويد: اين چوبى كه در دست امام قرار دارد، همان عصاى موسى(ع) است.94
با اين كه چوب اين عصا هزاران سال پيش، از درخت بريده شده است; امّا هنوز تر و تازه است، مثل اينكه همين الآن آن را، از درخت قطع كرده اى.95
در زمان موسى(ع)، بشر در سحر و جادو پيشرفت زيادى كرده بود و به اصطلاح، فن آورى بشر آن روز، سحر و جادو بود; امّا وقتى موسى(ع)عصاى خود را به زمين زد، ناگهان آن عصا به اژدهايى تبديل شد كه همه آن سحر و جادوها را در يك چشم به هم زدن بلعيد.
امروز هم بشر هر چه پيشرفت كرده و هر فناورى جديدى داشته باشد بايد بداند كه امام زمان با همين عصا به مقابله با دشمنان خواهد رفت.
اين عصا، يك عصاى شگفت انگيز است كه هر دستورى را كه امام به آن بدهد، انجام مى دهد.96
تازه حالا فهميده ام كه اين چوب، يك عصاى سخن گو هم هست و با امام سخن مى گويد!97
آرى، آنچه كه بشر به دست خود ساخته است توسط اين عصا بلعيده مى شود، تانك باشد يا هواپيما يا موشك، چه فرق مى كند، كافى است امام به عصا امر كند.
قرآن در مورد عصاى موسى(ع) سخن گفته است. آن عصا يك بيابان سحر و جادو را بلعيد، اين نكته را قبول مى كنى چون قرآن اين را مى گويد. پس دور از ذهن نخواهد بود كه اين عصا بتواند هواپيما و موشك را هم ببلعد.98
هنر بشر آن روز سحر و جادو بود، هنر بشر امروز هر چه مى خواهد باشد. اين عصا به اذن خدا مى تواند مقابل آن بايستد.
آيا مى دانى وقتى امام، اين عصا را بر زمين بزند، آن عصا تبديل به چه چيزى مى شود؟
من نمى دانم از چه لفظى استفاده كنم؟
آيا مى توانم بگويم تبديل به اژدهايى بزرگ مى شود؟
مى ترسم بگويى كه اين نويسنده چه حرف هاى عجيب و غريبى مى زند. واقعاً نمى دانم چه بگويم؟
هيچ چيز بهتر از اين نيست كه سخن امام باقر(ع) را برايت بگويم.
تو كه ديگر سخن آن حضرت را قبول دارى كه فرمود:
“چون قائم ما، عصاى خود را به زمين بزند، آن عصا، شكاف بر مى دارد، شكافى به اندازه فاصله زمين تا آسمان ! و آن عصا هر چه را كه مقابلش باشد، مى بلعد".99
#ادامه_دارد….
? #نویسنده : دکتر مهدی خدامیان
✨?الَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج?✨
☀️?? #داستان_ظهور ??☀️
#قسمت1⃣1⃣
اكنون همه سربازان و ياران امام در مكّه جمع شده اند. آنها آمده اند تا جان خود را فداى امام كنند.
امام لباس رزم بر تن كرده و آماده حركت به سوى مدينه شده است.
آيا مى دانى كه لباس رزم امام، همان پيراهن يوسف(ع) است؟
به راستى چرا امام اين لباس را به تن كرده است؟
آيا مى دانى لباس امام، لباسى معمولى نيست، بلكه لباسى ضدّ آتش است.91
تعجّب نكن، بگذار تاريخ آن را برايت بگويم.
پيراهن يوسف(ع) در اصل از ابراهيم(ع) بود.
هنگامى كه نمرود مى خواست ابراهيم(ع) را به جرم خداپرستى در آتش اندازد، جبرئيل به زمين آمد تا بزرگ پرچمدار توحيد را يارى كند. او همراه خود لباسى از بهشت آورد. به خاطرِ همين لباس، ابراهيم(ع) در آتش نسوخت.92
پس از ابراهيم(ع)، اين لباس به فرزندان او به ارث رسيد تا اينكه لباس يوسف(ع) شد و باعث روشنى چشمان يعقوب!
اين لباس نسل به نسل گشت تا پيامبر اسلام و بعد از او امامان معصوم(عليهم السلام)، يكى بعد از ديگرى به ارث بردند.93
و اكنون روشن شد كه چرا خداوند اين پيراهن را براى امام زمان نگه داشته است؟
همسفرم! مگر آتش نمرود بزرگترين آتش آن روزگار نبود؟
يك بيابان آتش كه شعله هاى آن به آسمان مى رسيد !
نمرود با امكاناتى كه در اختيار داشت آتشى به آن بزرگى ايجاد كرد و ابراهيم(ع) را در ميان آن آتش انداخت; امّا خدا، پيامبر خود را با آن پيراهن يارى كرد و امروز همان پيراهن در تن امام زمان است.
امام آماده حركت شده است، من دقّت مى كنم تا ببينم امام با چه اسلحه اى مى خواهد به جنگ دشمنان برود.
امام به جاى اسلحه، يك چوب دستى دارد!
با خود مى گويم كه چرا فرمانده اين لشكر، اين چوب را با خود برداشته است؟
آخر ما مى خواهيم به جنگ توپ و تانك و موشك برويم. هر چه فكر مى كنم جوابى براى خود نمى يابم; براى همين از يكى از ياران امام سؤال مى كنم كه چرا امام به جاى اسلحه اين چوب دستى را با خود برداشته است؟
او برايم مى گويد: اين چوبى كه در دست امام قرار دارد، همان عصاى موسى(ع) است.94
با اين كه چوب اين عصا هزاران سال پيش، از درخت بريده شده است; امّا هنوز تر و تازه است، مثل اينكه همين الآن آن را، از درخت قطع كرده اى.95
در زمان موسى(ع)، بشر در سحر و جادو پيشرفت زيادى كرده بود و به اصطلاح، فن آورى بشر آن روز، سحر و جادو بود; امّا وقتى موسى(ع)عصاى خود را به زمين زد، ناگهان آن عصا به اژدهايى تبديل شد كه همه آن سحر و جادوها را در يك چشم به هم زدن بلعيد.
امروز هم بشر هر چه پيشرفت كرده و هر فناورى جديدى داشته باشد بايد بداند كه امام زمان با همين عصا به مقابله با دشمنان خواهد رفت.
اين عصا، يك عصاى شگفت انگيز است كه هر دستورى را كه امام به آن بدهد، انجام مى دهد.96
تازه حالا فهميده ام كه اين چوب، يك عصاى سخن گو هم هست و با امام سخن مى گويد!97
آرى، آنچه كه بشر به دست خود ساخته است توسط اين عصا بلعيده مى شود، تانك باشد يا هواپيما يا موشك، چه فرق مى كند، كافى است امام به عصا امر كند.
قرآن در مورد عصاى موسى(ع) سخن گفته است. آن عصا يك بيابان سحر و جادو را بلعيد، اين نكته را قبول مى كنى چون قرآن اين را مى گويد. پس دور از ذهن نخواهد بود كه اين عصا بتواند هواپيما و موشك را هم ببلعد.98
هنر بشر آن روز سحر و جادو بود، هنر بشر امروز هر چه مى خواهد باشد. اين عصا به اذن خدا مى تواند مقابل آن بايستد.
آيا مى دانى وقتى امام، اين عصا را بر زمين بزند، آن عصا تبديل به چه چيزى مى شود؟
من نمى دانم از چه لفظى استفاده كنم؟
آيا مى توانم بگويم تبديل به اژدهايى بزرگ مى شود؟
مى ترسم بگويى كه اين نويسنده چه حرف هاى عجيب و غريبى مى زند. واقعاً نمى دانم چه بگويم؟
هيچ چيز بهتر از اين نيست كه سخن امام باقر(ع) را برايت بگويم.
تو كه ديگر سخن آن حضرت را قبول دارى كه فرمود:
“چون قائم ما، عصاى خود را به زمين بزند، آن عصا، شكاف بر مى دارد، شكافى به اندازه فاصله زمين تا آسمان ! و آن عصا هر چه را كه مقابلش باشد، مى بلعد".99
#ادامه_دارد….
? #نویسنده : دکتر مهدی خدامیان
✨?الَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج?✨
☀️?? #داستان_ظهور ??☀️
#قسمت1⃣1⃣
اكنون همه سربازان و ياران امام در مكّه جمع شده اند. آنها آمده اند تا جان خود را فداى امام كنند.
امام لباس رزم بر تن كرده و آماده حركت به سوى مدينه شده است.
آيا مى دانى كه لباس رزم امام، همان پيراهن يوسف(ع) است؟
به راستى چرا امام اين لباس را به تن كرده است؟
آيا مى دانى لباس امام، لباسى معمولى نيست، بلكه لباسى ضدّ آتش است.91
تعجّب نكن، بگذار تاريخ آن را برايت بگويم.
پيراهن يوسف(ع) در اصل از ابراهيم(ع) بود.
هنگامى كه نمرود مى خواست ابراهيم(ع) را به جرم خداپرستى در آتش اندازد، جبرئيل به زمين آمد تا بزرگ پرچمدار توحيد را يارى كند. او همراه خود لباسى از بهشت آورد. به خاطرِ همين لباس، ابراهيم(ع) در آتش نسوخت.92
پس از ابراهيم(ع)، اين لباس به فرزندان او به ارث رسيد تا اينكه لباس يوسف(ع) شد و باعث روشنى چشمان يعقوب!
اين لباس نسل به نسل گشت تا پيامبر اسلام و بعد از او امامان معصوم(عليهم السلام)، يكى بعد از ديگرى به ارث بردند.93
و اكنون روشن شد كه چرا خداوند اين پيراهن را براى امام زمان نگه داشته است؟
همسفرم! مگر آتش نمرود بزرگترين آتش آن روزگار نبود؟
يك بيابان آتش كه شعله هاى آن به آسمان مى رسيد !
نمرود با امكاناتى كه در اختيار داشت آتشى به آن بزرگى ايجاد كرد و ابراهيم(ع) را در ميان آن آتش انداخت; امّا خدا، پيامبر خود را با آن پيراهن يارى كرد و امروز همان پيراهن در تن امام زمان است.
امام آماده حركت شده است، من دقّت مى كنم تا ببينم امام با چه اسلحه اى مى خواهد به جنگ دشمنان برود.
امام به جاى اسلحه، يك چوب دستى دارد!
با خود مى گويم كه چرا فرمانده اين لشكر، اين چوب را با خود برداشته است؟
آخر ما مى خواهيم به جنگ توپ و تانك و موشك برويم. هر چه فكر مى كنم جوابى براى خود نمى يابم; براى همين از يكى از ياران امام سؤال مى كنم كه چرا امام به جاى اسلحه اين چوب دستى را با خود برداشته است؟
او برايم مى گويد: اين چوبى كه در دست امام قرار دارد، همان عصاى موسى(ع) است.94
با اين كه چوب اين عصا هزاران سال پيش، از درخت بريده شده است; امّا هنوز تر و تازه است، مثل اينكه همين الآن آن را، از درخت قطع كرده اى.95
در زمان موسى(ع)، بشر در سحر و جادو پيشرفت زيادى كرده بود و به اصطلاح، فن آورى بشر آن روز، سحر و جادو بود; امّا وقتى موسى(ع)عصاى خود را به زمين زد، ناگهان آن عصا به اژدهايى تبديل شد كه همه آن سحر و جادوها را در يك چشم به هم زدن بلعيد.
امروز هم بشر هر چه پيشرفت كرده و هر فناورى جديدى داشته باشد بايد بداند كه امام زمان با همين عصا به مقابله با دشمنان خواهد رفت.
اين عصا، يك عصاى شگفت انگيز است كه هر دستورى را كه امام به آن بدهد، انجام مى دهد.96
تازه حالا فهميده ام كه اين چوب، يك عصاى سخن گو هم هست و با امام سخن مى گويد!97
آرى، آنچه كه بشر به دست خود ساخته است توسط اين عصا بلعيده مى شود، تانك باشد يا هواپيما يا موشك، چه فرق مى كند، كافى است امام به عصا امر كند.
قرآن در مورد عصاى موسى(ع) سخن گفته است. آن عصا يك بيابان سحر و جادو را بلعيد، اين نكته را قبول مى كنى چون قرآن اين را مى گويد. پس دور از ذهن نخواهد بود كه اين عصا بتواند هواپيما و موشك را هم ببلعد.98
هنر بشر آن روز سحر و جادو بود، هنر بشر امروز هر چه مى خواهد باشد. اين عصا به اذن خدا مى تواند مقابل آن بايستد.
آيا مى دانى وقتى امام، اين عصا را بر زمين بزند، آن عصا تبديل به چه چيزى مى شود؟
من نمى دانم از چه لفظى استفاده كنم؟
آيا مى توانم بگويم تبديل به اژدهايى بزرگ مى شود؟
مى ترسم بگويى كه اين نويسنده چه حرف هاى عجيب و غريبى مى زند. واقعاً نمى دانم چه بگويم؟
هيچ چيز بهتر از اين نيست كه سخن امام باقر(ع) را برايت بگويم.
تو كه ديگر سخن آن حضرت را قبول دارى كه فرمود:
“چون قائم ما، عصاى خود را به زمين بزند، آن عصا، شكاف بر مى دارد، شكافى به اندازه فاصله زمين تا آسمان ! و آن عصا هر چه را كه مقابلش باشد، مى بلعد".99
#ادامه_دارد….
? #نویسنده : دکتر مهدی خدامیان
✨?الَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج?✨
☀️?? #داستان_ظهور ??☀️
#قسمت1⃣1⃣
اكنون همه سربازان و ياران امام در مكّه جمع شده اند. آنها آمده اند تا جان خود را فداى امام كنند.
امام لباس رزم بر تن كرده و آماده حركت به سوى مدينه شده است.
آيا مى دانى كه لباس رزم امام، همان پيراهن يوسف(ع) است؟
به راستى چرا امام اين لباس را به تن كرده است؟
آيا مى دانى لباس امام، لباسى معمولى نيست، بلكه لباسى ضدّ آتش است.91
تعجّب نكن، بگذار تاريخ آن را برايت بگويم.
پيراهن يوسف(ع) در اصل از ابراهيم(ع) بود.
هنگامى كه نمرود مى خواست ابراهيم(ع) را به جرم خداپرستى در آتش اندازد، جبرئيل به زمين آمد تا بزرگ پرچمدار توحيد را يارى كند. او همراه خود لباسى از بهشت آورد. به خاطرِ همين لباس، ابراهيم(ع) در آتش نسوخت.92
پس از ابراهيم(ع)، اين لباس به فرزندان او به ارث رسيد تا اينكه لباس يوسف(ع) شد و باعث روشنى چشمان يعقوب!
اين لباس نسل به نسل گشت تا پيامبر اسلام و بعد از او امامان معصوم(عليهم السلام)، يكى بعد از ديگرى به ارث بردند.93
و اكنون روشن شد كه چرا خداوند اين پيراهن را براى امام زمان نگه داشته است؟
همسفرم! مگر آتش نمرود بزرگترين آتش آن روزگار نبود؟
يك بيابان آتش كه شعله هاى آن به آسمان مى رسيد !
نمرود با امكاناتى كه در اختيار داشت آتشى به آن بزرگى ايجاد كرد و ابراهيم(ع) را در ميان آن آتش انداخت; امّا خدا، پيامبر خود را با آن پيراهن يارى كرد و امروز همان پيراهن در تن امام زمان است.
امام آماده حركت شده است، من دقّت مى كنم تا ببينم امام با چه اسلحه اى مى خواهد به جنگ دشمنان برود.
امام به جاى اسلحه، يك چوب دستى دارد!
با خود مى گويم كه چرا فرمانده اين لشكر، اين چوب را با خود برداشته است؟
آخر ما مى خواهيم به جنگ توپ و تانك و موشك برويم. هر چه فكر مى كنم جوابى براى خود نمى يابم; براى همين از يكى از ياران امام سؤال مى كنم كه چرا امام به جاى اسلحه اين چوب دستى را با خود برداشته است؟
او برايم مى گويد: اين چوبى كه در دست امام قرار دارد، همان عصاى موسى(ع) است.94
با اين كه چوب اين عصا هزاران سال پيش، از درخت بريده شده است; امّا هنوز تر و تازه است، مثل اينكه همين الآن آن را، از درخت قطع كرده اى.95
در زمان موسى(ع)، بشر در سحر و جادو پيشرفت زيادى كرده بود و به اصطلاح، فن آورى بشر آن روز، سحر و جادو بود; امّا وقتى موسى(ع)عصاى خود را به زمين زد، ناگهان آن عصا به اژدهايى تبديل شد كه همه آن سحر و جادوها را در يك چشم به هم زدن بلعيد.
امروز هم بشر هر چه پيشرفت كرده و هر فناورى جديدى داشته باشد بايد بداند كه امام زمان با همين عصا به مقابله با دشمنان خواهد رفت.
اين عصا، يك عصاى شگفت انگيز است كه هر دستورى را كه امام به آن بدهد، انجام مى دهد.96
تازه حالا فهميده ام كه اين چوب، يك عصاى سخن گو هم هست و با امام سخن مى گويد!97
آرى، آنچه كه بشر به دست خود ساخته است توسط اين عصا بلعيده مى شود، تانك باشد يا هواپيما يا موشك، چه فرق مى كند، كافى است امام به عصا امر كند.
قرآن در مورد عصاى موسى(ع) سخن گفته است. آن عصا يك بيابان سحر و جادو را بلعيد، اين نكته را قبول مى كنى چون قرآن اين را مى گويد. پس دور از ذهن نخواهد بود كه اين عصا بتواند هواپيما و موشك را هم ببلعد.98
هنر بشر آن روز سحر و جادو بود، هنر بشر امروز هر چه مى خواهد باشد. اين عصا به اذن خدا مى تواند مقابل آن بايستد.
آيا مى دانى وقتى امام، اين عصا را بر زمين بزند، آن عصا تبديل به چه چيزى مى شود؟
من نمى دانم از چه لفظى استفاده كنم؟
آيا مى توانم بگويم تبديل به اژدهايى بزرگ مى شود؟
مى ترسم بگويى كه اين نويسنده چه حرف هاى عجيب و غريبى مى زند. واقعاً نمى دانم چه بگويم؟
هيچ چيز بهتر از اين نيست كه سخن امام باقر(ع) را برايت بگويم.
تو كه ديگر سخن آن حضرت را قبول دارى كه فرمود:
“چون قائم ما، عصاى خود را به زمين بزند، آن عصا، شكاف بر مى دارد، شكافى به اندازه فاصله زمين تا آسمان ! و آن عصا هر چه را كه مقابلش باشد، مى بلعد".99
#ادامه_دارد….
? #نویسنده : دکتر مهدی خدامیان
✨?الَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج?✨
فرم در حال بارگذاری ...
طعمِ ایمان.... "
?موضوع? ” طعمِ ایمان…. “
↪️ جلسه قبل عرض کردیم که انسان فطرتاً نمیتونه تنها زندگی کنه و نیاز داره اطرافش رو بگیرن
? و هیچکس جز خدا نمیتونه عمیقاً دور انسان رو بگیره ✅
از این جا به قسمت عملیاتی بحث میرسیم ☺️
?????
? همه ما دوست داریم که “طعمِ شیرینِ ایمان” رو توی قلبمون حس کنیم
⚠️اما معمولاً به این شیرینی نمیرسیم
– میدونی علتش چیه؟؟
⭕️ علتش اینه که ما حاضر نیستیم برای رسیدن به ایمان
کمی رنج تحمل کنیم .
???
?در حالی که “برای چشیدنِ ایمان”
[ تحملِ رنج
و دوری از بدی ها ]
? به وسیله “مبارزه با هوای نفس” ضروری هست.
✔️ شما چه بخواهی و چه نخواهی، باید پا روی برخی خواسته های دلت بذاری.
✅???
?مثلاً یکی از خواسته های هوای نفس ، نگاه حرام هست
? ??
♻️ و طبیعتاً این که یه نفر بی خیالِ نگاه حرام بشه و چشماش رو بر حرام ببنده
یه مقدار سخته
و رنج داره ؛?
?? امّا در روایات فرمودن:
✨کسی که چشمش رو از نگاه حرام ببنده
خدا ایمانی بهش میده که شیرینیش رو در قلبش حس میکنه✨
?❤️?
? البته اینطور نیست که شما یه بار نگاه به نامحرم نکنی
بعد یه دفعه ای همه چی بهت بدن!
?
⬅️ بلکه این “یک مبارزه مداوم” هست؛
?
? خیلی وقتا اولش آسونه امّا وقتی صحنه دوم و سومِ گناه برای انسان پیش بیاد
طبیعتاً کار سخت تر خواهد شد …✔️
?و به همون میزان، “رشدِ انسان و دستیابی اون به ایمان” بیشتر خواهد شد.
???
?امیرالمومنین علی علیه السلام میفرمایند :
✨نفسِ خود را “در انجامِ طاعات وادار به صبر” کنید
و آن را از پلیدی ها و بدی ها مصون نگه دارید تا “شیرینی ایمان” را بچشید.✨
{ صابِروا اَنفُسَکُم عَلی فِعلِ الطاعاتِ وَ صونوها عَلی دَنَس السَیِئاتِ تَجِدوا حَلاوتَ الایمان }
? غرر الحکم/ حدیث ۸۱
? مثلاً برخلاف میلت، نمازت رو یه کمی طولانی تر کن
?همین کار یه ذره حلاوت ایمان بهت میده.
????
* یه سوال….؟
☢ چرا ما خیلی سختی کشیدیم اما “حلاوتِ ایمان” رو نچشیدیم؟!⁉️?
? عرض کردیم که “سختی باید با برنامه باشه”
⭕️ شما بی برنامه سختی کشیدی، برای همین فایده ای نداره
☑️ اگه درست، سختی کشیده بودی که طعم ایمان رو میچشیدی….
????
? آخه ما یه جاهایی با برنامه سختی کشیدیم :?
?مثلاً عصبانی شدیم امّا هیچی نگفتیم
? کجا؟؟ اونجایی که زورت نرسید؟!
اونوقت این صبره⁉️
?
➰ اونجایی که اگه فحش میدادی از اداره اخراجت میکردن ؟!!
??
? نه عزیزدلم! این رنج ها که حساب نیست…
♦️با این رنج کشیدنا که کسی به حلاوت ایمان نمیرسه…
♨️ شما سرِ خدا رو هم میخوای کلاه بذاری؟!⁉️
?
?تنها چیزی که به انسان حلاوتِ ایمان رو میچشونه
.•°•. تحملِ رنج با برنامه هست .•°•.
✅✔️
? یکی از دوستانمون میگفت که من خیلی کلاسهای عقاید میرم
و هر برهانی در مورد خداشناسی باشه من بلدم
?امّا نمیدونم چرا ایمانم به خدا ضعیفه…!!‼️
?
⏹ بهش گفتم علتش اینه که ایمان صرفاً با کلاسِ عقاید به دست نمیاد
??بلکه “با سختی و رنج کشیدن” به دست میاد….
????
❇️ البته رفتن به کلاسهای عقاید و رفع شبهات خوبه
➖?برای اینکه به شبهاتِ دشمن پاسخ بدیم تا ایمانمون رو نگیره
?اما به شرط اینکه ایمانی داشته باشیم
که حالا دشمن بخواد اون رو بگیره.
☺️
????
⭕️ جالبه اکثرِ مسوولین فرهنگی برای اینکه ایمانِ مخاطبینشون رو افزایش بدن
براشون کلاس اصولِ عقاید میذارن…!!
?
⚠️آخه عزیز من! ایمان که با کلاسِ عقاید به دست نمیاد…
?با “زجر و سختی” به دست میاد
با"مبارزه با هوای نفس"به دست میاد✔️
???➖✅
اللهم صل علی محمد و آل محمد
و عجل فرجهم
•══•◈• ? •◈•══•
?موضوع? ” طعمِ ایمان…. “
↪️ جلسه قبل عرض کردیم که انسان فطرتاً نمیتونه تنها زندگی کنه و نیاز داره اطرافش رو بگیرن
? و هیچکس جز خدا نمیتونه عمیقاً دور انسان رو بگیره ✅
از این جا به قسمت عملیاتی بحث میرسیم ☺️
?????
? همه ما دوست داریم که “طعمِ شیرینِ ایمان” رو توی قلبمون حس کنیم
⚠️اما معمولاً به این شیرینی نمیرسیم
– میدونی علتش چیه؟؟
⭕️ علتش اینه که ما حاضر نیستیم برای رسیدن به ایمان
کمی رنج تحمل کنیم .
???
?در حالی که “برای چشیدنِ ایمان”
[ تحملِ رنج
و دوری از بدی ها ]
? به وسیله “مبارزه با هوای نفس” ضروری هست.
✔️ شما چه بخواهی و چه نخواهی، باید پا روی برخی خواسته های دلت بذاری.
✅???
?مثلاً یکی از خواسته های هوای نفس ، نگاه حرام هست
? ??
♻️ و طبیعتاً این که یه نفر بی خیالِ نگاه حرام بشه و چشماش رو بر حرام ببنده
یه مقدار سخته
و رنج داره ؛?
?? امّا در روایات فرمودن:
✨کسی که چشمش رو از نگاه حرام ببنده
خدا ایمانی بهش میده که شیرینیش رو در قلبش حس میکنه✨
?❤️?
? البته اینطور نیست که شما یه بار نگاه به نامحرم نکنی
بعد یه دفعه ای همه چی بهت بدن!
?
⬅️ بلکه این “یک مبارزه مداوم” هست؛
?
? خیلی وقتا اولش آسونه امّا وقتی صحنه دوم و سومِ گناه برای انسان پیش بیاد
طبیعتاً کار سخت تر خواهد شد …✔️
?و به همون میزان، “رشدِ انسان و دستیابی اون به ایمان” بیشتر خواهد شد.
???
?امیرالمومنین علی علیه السلام میفرمایند :
✨نفسِ خود را “در انجامِ طاعات وادار به صبر” کنید
و آن را از پلیدی ها و بدی ها مصون نگه دارید تا “شیرینی ایمان” را بچشید.✨
{ صابِروا اَنفُسَکُم عَلی فِعلِ الطاعاتِ وَ صونوها عَلی دَنَس السَیِئاتِ تَجِدوا حَلاوتَ الایمان }
? غرر الحکم/ حدیث ۸۱
? مثلاً برخلاف میلت، نمازت رو یه کمی طولانی تر کن
?همین کار یه ذره حلاوت ایمان بهت میده.
????
* یه سوال….؟
☢ چرا ما خیلی سختی کشیدیم اما “حلاوتِ ایمان” رو نچشیدیم؟!⁉️?
? عرض کردیم که “سختی باید با برنامه باشه”
⭕️ شما بی برنامه سختی کشیدی، برای همین فایده ای نداره
☑️ اگه درست، سختی کشیده بودی که طعم ایمان رو میچشیدی….
????
? آخه ما یه جاهایی با برنامه سختی کشیدیم :?
?مثلاً عصبانی شدیم امّا هیچی نگفتیم
? کجا؟؟ اونجایی که زورت نرسید؟!
اونوقت این صبره⁉️
?
➰ اونجایی که اگه فحش میدادی از اداره اخراجت میکردن ؟!!
??
? نه عزیزدلم! این رنج ها که حساب نیست…
♦️با این رنج کشیدنا که کسی به حلاوت ایمان نمیرسه…
♨️ شما سرِ خدا رو هم میخوای کلاه بذاری؟!⁉️
?
?تنها چیزی که به انسان حلاوتِ ایمان رو میچشونه
.•°•. تحملِ رنج با برنامه هست .•°•.
✅✔️
? یکی از دوستانمون میگفت که من خیلی کلاسهای عقاید میرم
و هر برهانی در مورد خداشناسی باشه من بلدم
?امّا نمیدونم چرا ایمانم به خدا ضعیفه…!!‼️
?
⏹ بهش گفتم علتش اینه که ایمان صرفاً با کلاسِ عقاید به دست نمیاد
??بلکه “با سختی و رنج کشیدن” به دست میاد….
????
❇️ البته رفتن به کلاسهای عقاید و رفع شبهات خوبه
➖?برای اینکه به شبهاتِ دشمن پاسخ بدیم تا ایمانمون رو نگیره
?اما به شرط اینکه ایمانی داشته باشیم
که حالا دشمن بخواد اون رو بگیره.
☺️
????
⭕️ جالبه اکثرِ مسوولین فرهنگی برای اینکه ایمانِ مخاطبینشون رو افزایش بدن
براشون کلاس اصولِ عقاید میذارن…!!
?
⚠️آخه عزیز من! ایمان که با کلاسِ عقاید به دست نمیاد…
?با “زجر و سختی” به دست میاد
با"مبارزه با هوای نفس"به دست میاد✔️
???➖✅
اللهم صل علی محمد و آل محمد
و عجل فرجهم
•══•◈• ? •◈•══•
فرم در حال بارگذاری ...
✍پنج موقع را براى دعا و حاجت خواستن غنیمت شمارید:
?امیرالمؤمنین امام علی(ع) :
✍پنج موقع را براى دعا و حاجت خواستن
غنیمت شمارید:
❶✨موقع تلاوت قرآن،
❷✨موقع اذان،
❸✨موقع بارش باران،
❹✨موقع جنگ و جهاد فى سبیل اللّه
❺✨موقع ناراحتى و آه کشیدن مظلوم.
?در چنین موقعیت ها مانعى براى استجابت
دعا نیست.
?أمالى_صدوق ، ص ۹۷،
بحارالأنوار ، ج ۹۰، ص ۳۴۳، ح ۱
فرم در حال بارگذاری ...
امتحان ولایت فقیه
❣﷽❣
#لذت_آغوش_خدا 146
امتحان ولایت فقیه
? در مورد هوای نفس صحبت کردیم و بعد از تقوا به ولایت رسیدیم.
#ولایت کارش چیه؟
☀️«ولایت مو رو از ماست بیرون میکشه!»
? نمیذاره کسی با #ناخالصی بخواد دینداری کنه.
? #ولایت_فقیه هم بسیاری از ناخالص ها رو مشخص میکنه.?
– ولی فقیه که معصوم نیست پس چرا باید ولایتش رو قبول کنیم؟?
? عزیزم مگه سلمان فارسی معصوم بود؟?
شما میدونستی که اگه کسی “ولایت سلمان فارسی” رو هم نداشته باشه از ولایت اهل بیت خارج شده؟ ♨️
– من فقط به ۱۴ معصوم احترام میذارم و نوکرشون هستم اما کاری به بقیه ندارم!?
* خوبه آفرین!
✅⭕️ اما شما اگه نوکرِ نوکر های اون بزرگواران هم نباشی و به یکی از نوکرهاشون توهین کنی، از ولایت معصومین خارج شدی…⚠️
✔️✔️ برای همین عجالتاً باید به همشون #احترام بذاری❤️
و وقتی در جایی #دستور رسیده که باید طبق ولایتشون عمل کنی، اونجا باید این ولایت رو هم بپذیری….?
? ببینید خداوند متعال برای اینکه برنامۀ مبارزه با نفس رو به ما بده، با اینکه میتونه خودش برسونه مثل قرآن ؛
✅ اما «گاهی برخی حرفا رو به پیامبرش میفرماید که ای پیامبر من! تو به مردم بگو»
? یکی از مهمترین این موارد، اتفاق بزرگ #غدیر بود. ??
? خداوند متعال به پیامبرش فرمود: «أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّک…»
?✔️ انگار خدا مدام میخواد به انسان ها بگه که “اتصال من با پیامبرم جداشدنی نیست…”
? در سایر آیات قرآن هم هر جا خداوند به اطاعت از خودش فرمان داده ،
در ادامش فرموده که «باید از رسول من هم #اطاعت کنید». ?
- چرا اینطوریه؟
✅? برای اینکه «هوای نفس انسان فقط زمانی نابود میشه که #تحت_امر_ولایت عمل کنه»
⭕️ وگرنه کسی صرفاً از خدا اطاعت کنه کار مهمی نکرده و هوای نفسش رو نتونسته از بین ببره…..
#ادامه_دارد…
✨?الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج?✨
فرم در حال بارگذاری ...
#ݕانۅے_ݘشمہ
? #ݕانۅے_ݘشمہ ?
#قسمت_0⃣1⃣
من برمى خيزم و نزديك صومعه مى روم. مى بينم كه آن يهودى در بالاى پشت بام صومعه ايستاده است و به آن طرف نگاه مى كند. او به محمّد(ص) خيره شده است كه زير درختى نشسته است.
او را صدا مى زنم و به او مى گويم:
ــ چرا قصد جان محمّد را كردى؟
ــ چه كسى اين حرف را زده است؟
ــ مگر نيامده بودى تا به او آزارى برسانى؟
ــ هرگز! من آمده بودم تا او را ببينم! من مثل بقيه يهوديان نيستم. من هيچ گاه حق را كتمان نمى كنم. من هرگز دينم را به دنيا نمى فروشم.
ماجرا چيست؟ او بايد براى من بيشتر سخن بگويد. نزديك تر مى شوم و از او مى خواهم برايم سخن بگويد.
سال ها پيش استادى داشتم كه براى من تورات مى خواند. نسخه اى از تورات اصلى به دست او رسيده بود. او برايم مى گفت كه علماى يهود تورات را تحريف كرده اند.
يك روز او مرا صدا زد و به من خبر داد كه مرگش نزديك است. سپس صفحه اى از تورات را به من نشان داد و گفت: اين صفحه را بخوان.
من شروع به خواندن آن كردم. در آن صفحه، نشانه هاى آخرين پيامبر خدا نوشته شده بود. آن نشانه ها آن قدر واضح بود كه وقتى من آن صفحه را خواندم خيال كردم پيامبر موعود را مى بينم.
اشك در چشمان استادم حلقه زد، بعد دست مرا گرفت و كنار درخت خشك شده اى برد و گفت: به زودى آخرين پيامبر خدا از اينجا عبور خواهد نمود و زير اين درخت خواهد نشست. اين درخت سال هاست كه خشكيده است، وقتى آخرين پيامبر زير آن بنشيند اين درخت، سبز خواهد شد و برگ هاى تازه خواهد داد. اين معجزه اى خواهد بود تا تو بتوانى او را بشناسى. يادت باشد كه سلام مرا به او برسانى.
اكنون سال هاست كه من منتظر آمدن پيامبر موعود هستم. هر وقت كاروانى از مكّه به اينجا مى آيد به جستجوى او هستم.
من امروز از بالاى بلندى، چشم به راه دوخته بودم. شما را ديدم كه به اين سو مى آييد. حسّى به من مى گفت كه امروز گمشده خود را مى يابم.
جوانى را در كاروان شما ديدم كه شبيه گمشده من بود. با خود گفتم خوب است او را امتحان كنم. اوّلين نشانه پيامبر اين است كه او هرگز بت پرست نباشد. رو به او كردم و گفتم: اى جوان عرب! تو را به لات و عُزّى قسم مى دهم.
او در جواب من گفت: واى بر تو، اى مرد يهودى! نام خدا را رها مى كنى و نام بت ها را به زبان مى آورى!
سريع برگشتم و كتاب تورات را در دست گرفتم و آمدم، گاهى نگاه به تورات مى كردم و گاهى نگاه به آن جوان.
همه نشانه هاى آن درست بود. اكنون بايد صبر مى كردم تا ببينم معجزه سبز شدن درخت روى مى دهد يا نه.
شما بارهاى شتران را باز كرديد و سپس به زير سايه درختان سبز رفتيد; امّا آن جوان به زير همان درخت خشكيده رفت كه استادم نشانم داده بود.
به اذن خدا آن درخت سبز شد و در يك لحظه، برگ هاى تازه داد. باور كردن آن سخت بود.
اينجا بود كه من بى اختيار شدم و به سوى آن جوان دويدم تا صورتش را ببوسم. ناگهان صدايى بلند شد: “بشتابيد! بشتابيد"، همه به سوى من هجوم آوردند و من فرار كردم.39
به زودى محمّد(ص) دعوت خود را آشكار خواهد كرد و جبرئيل بر او نازل خواهد شد. او همان كسى است كه پيامبران الهى، مژده آمدنش را داده اند.
ما از اوّل اين سفر با او همسفر بوديم و او را نمى شناختيم.
بايد نزد مَيسِره برويم و ماجرا را به او بگوييم. حتماً او خيلى خوشحال خواهد شد.
آيا تو مى دانى مَيسِره كجاست؟
او زير آن درخت زيتون نشسته است.
نزد او مى رويم و با او سخن مى گوييم. او از جاى خود برمى خيزد و به همان صومعه مى رود تا با آن مرد يهودى سخن بگويد.
مدّتى مى گذرد. مَيسِره به سوى ما مى آيد. او بسيار خوشحال است كه حقيقتى بزرگ را فهميده است.
اكنون ديگر موقع حركت است، بايد هر چه سريع تر به شهر شام برويم. فكر مى كنم ما نزديك غروب آفتاب، آنجا باشيم…
نگاه كن! آنجا دروازه شهر شام است. بعد از مدّتى ما به محل اتراق كاروان ها مى رويم و بارها را از شترها پايين مى گذاريم.
عدّه اى براى خريدن كالاها آمده اند; امّا آنها بايد بروند و صبح زود بيايند.
امشب، آسمان شام مهتابى است. نسيم خنكى میوزد. بوى برگ درختان زيتون به مشام مى رسد.
هنوز آفتاب نزده است كه تاجران شام مى آيند تا كالاهاى ما را خريدارى كنند. جمعيّت زيادى جمع مى شود، هر كس براى كالاها قيمتى مى گذارد.
كالايى كه ما آورده ايم، عطر و صمغ و نقره و طلاست. بايد همه اين ها را بفروشيم و ابريشم و اسلحه و روغن و گندم خريدارى كنيم و به مكّه ببريم.
من كه سررشته زيادى از كار تجارت ندارم، بايد منتظر بمانم تا كار خريد و فروش كالاها تمام شود.
? #نویسنده:دکتر مهدی خدامیان
#ادامه_دارد…
فرم در حال بارگذاری ...
پیامبران و #مهدویت
❣﷽❣
?? #پیامبران و #مهدویت(26)
#حضرت_موسی
به سوی #سرزمین_موعود
در ادامه ماجرا، با راهنمایی خداوند، موسی علیه السّلام و قومش به ساحل دریای سرخ می رسند، در حالی که پیش رو دریا و پشت سر بیابان و لشکر فرعون را دارند. البته در نقل های متفاوت، این دریا رود نیل نیز دانسته شده است که علیرغم اشتهار به نظر نمی رسد از لحاظ بررسی جغرافیایی و تاریخی موضوعی قابل دفاع باشد، چرا که مصر و کاخ فرعون درست بر کناره رود نیل بنا شده بود، به نحوی که فرعون بر ایوان خود می نشست و نیل را تماشا می کرد؛ همچنین زنان دربار فرعون، موسی علیه السّلام را از همین رودخانه گرفتند و برای رسیدن به ساحل این رود لازم نبوده که قوم موسی شبانه فرار کنند.
ساحل رودخانه در طول زندگی در مصر در دسترس ایشان بوده است. تورات و برخی منابع اسلامی نیز این دریا را دریای سرخ می دانند.
به هر حال قوم بنی اسرائیل در این شرایط سخت بنای اعتراض و پرخاش را نسبت به پیامبر بزرگ خداوند می گذارند و از این که در چنین دامی به رهبری موسی علیه السّلام گرفتار آمده اند، شکوه می کنند.
در ادامه معجزه بزرگ شکافته شدن دریا و رد شدن بنی اسرائیل از آن و غرق شدن فرعون و سپاهیانش، یک بار دیگر اراده خداوند را مبنی بر تکریم این قوم و یاری شان برای انجام مأموریت از سویی و کوتاهی و قصور و بهانه جویی آنان را در این راه نشان می دهد.
نقل شده است که انشعاب آب به دوازده راه به عدد تیره های این قوم و مشبک شدن آن به نحوی که در عین حال بتوانند یکدیگر را ببینند، همه به درخواست بنی اسرائیل و از روی طبع خرده گیر آنان بوده است.
نکته جالب در اینجا این است که فرعون با دیدن عظمت این معجزه باز خطر ورود به دریا را به دنبال موسی علیه السّلام و قومش به جان خرید و ظاهراً با این خواست نشان دهد که آب به امر و برای او شکافته شده است. این گونه اشتباهات بزرگ در مقاطع حساس و سرنوشت ساز تاریخ درگیری دو جناح حق و باطل همیشه از سوی سران حزب شیطان سبب شکست آنان شده است.
سبب اصلی این گونه تصمیمات اشتباه دست برتر داشتن حزب الله در طراحی حرکت به سوی روز موعود و تبعی بودن اقدامات شیطان در این خصوص است. در این موارد حزب شیطان معمولاً بر سر دوراهی ای گرفتار می آید که هر دو سوی آن شکست است. داستان امروز حمله آمریکا و متحدانش به منطقه ما و گرفتار آمدن ایشان در این منجلاب از نمونه های این امر است.
??? #ادامه_دارد. . .
?الَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج?
فرم در حال بارگذاری ...