پسرک فلافل فروش قسمت پانزدهم
پسرک فلافل فروش
قسمت پانزدهم
بارها ديده بودم كه توي هيئت يا مسجد، كارهايي را انجام ميداد كه كسي
سراغ آن كارها نميرفت؛ كارهايي مثل نظافت و شستن ظرفها و…
من شاهد بودم كه برخي دوستان مسجدي ما به دنبال استخدام دولتي و
پشت ميز نشيني بودند و ميگفتند تا كار دولتي براي ما فراهم نشود سراغ كار
ديگري نميرويم.
آنها شخصيتهای كاذب براي خودشان درست كرده بودند و ميگفتند
خيلي از كارها در شأن ما نيست!
اما هادي اينگونه نبود. شخصيت كاذب براي خودش نميساخت. او براي
رهايي از بيكاري كارهاي زيادي انجام داد. مدتها با موتور، كار پيك انجام
ميداد. در بازار آهن مشغول بود و…
ميگفت: در روايات اسلامي بيكاري بدترين حالت يك جوان به حساب
ميآيد. بيكاري هزاران مشكل و گناه و … را در پي خود دارد.
٭٭٭
هادي يك ويژگي بسيار مثبت داشت. در هر كاري وارد ميشد كار را به
بهترين نحو به پايان ميرساند.
خوب به ياد دارم كه يك روز وارد پايگاه بسيج شد. يكي از بچه ها مشغول
گچكاري ديوارهاي طبقهی بالاي مسجد بود. اما نيروي كمكي نداشت.
هادي يكباره لباسش را عوض كرد. با شلوار كردي به كمك اين گچكار
آمد.
او خيلي زود كار را ياد گرفت و كار گچكاري ساختمان بسيج، به سرعت
و به خوبي انجام شد.
مدتي بعد بحث حضور بچه هاي مسجد در اردوي جهادي پيش آمد.
تابستان 1387 بود كه هادي به همراه چند نفر از رفقا از جمله سيد علي
مصطفوي راهي منطقهي پيراشگفت، اطراف ياسوج، شد.هادي در اردوهاي جهادي نيز همين ويژگي را داشت. بيكار نميماند. از
لحظه لحظه وقتش استفاده ميكرد.
در كارهاي عمراني خستگي را نميفهميد. مثل بولدوزر كار ميكرد. وقتي
كار عمراني تمام ميشد، به سراغ بچه هايي ميرفت كه مشغول كار فرهنگي
بودند.
به آنها در زمينهي فرهنگي كمك ميكرد. بعد به آشپز جهت پخت غذا
ميرفت و…
با آن بدن نحيف اما هميشه اهل كار و فعاليت بود. هادي هيچ گاه احساس
خستگي نميكرد.
تا اينكه بعد از پايان اردوي جهادي به تهران آمديم. فعاليت بچه هاي مسجد
در منطقهي پيراشگفت مورد تحسين مسئولان قرار گرفت.
قرار شد از بچههاي جهادي برتر در مراسمي با حضور رئيس جمهور تقدير
شود.
راهي سالن وزارت كشور شديم. بعد از پايان مراسم و تقدير از بچههای
مسجد هادي به سمت رئيس جمهور رفت.
او توانست خودش را به آقاي احمدينژاد برساند و از دوركمي با ايشان
صحبت كند.
اطراف رئيسجمهوري شلوغ بود. نفهميدم هادي چه گفت و چه شد. اما
هادي دستش را از روي جمعيت دراز كرد تا با رئيسجمهور، يعني بالاترين
مقام اجرايي كشور دست بدهد، اما همينكه دست هادي به سمت ايشان رفت،
آقاي احمدينژاد دست هادي را بوسيد!
رنگ از چهرهي هادي پريد. او كه هميشه ميخواست كارهايش در خفا
باشد و براي كسي حرف نميزد، اما يكباره در چنين شرايطي قرار گرفت.
ادامه دارد….
فرم در حال بارگذاری ...
#امر_به_معروف #حجاب
امر به معروف کردم….گفت:روسری ندارم…منم به راننده گفتم…
همیشه و برای همه صرفا لحن خوب جواب نمیده و باید الزام و وقانون باشه، خودتون ببینید
یادتون نره این روزها که کشف #حجاب ها زیاد شده بی تفاوت از کنارشون عبور نکنید و با شیوه های #دختران_انقلاب امر به معروف کنید.
#امر_به_معروف
#حجاب
فرم در حال بارگذاری ...
#کلام_رهبری #هفته_بسیج
#کلام_رهبری
#هفته_بسیج
🔷رهبر معظم انقلاب:
🔵روحیه بسیجی را حفظ کنید،
مغرور نشویم به اسم.
فرم در حال بارگذاری ...
#السلام_علی_العشق
#السلام_علی_العشق❤️
ﺳَﺮﻣﺎٰﯾﮧ ﻧَﺪﺍﺭﻡ ﺑِﺒَﺮَﻡ “ﻣَﺤﻀَـــــﺮِ ﺍَﺭﺑﺎٰﺏ”
ﺳَﺮﻣﺎٰﯾﮧ ﺳـَﺮےٖ ﻫَﺴﺖ، ﻓـَﺪﺍٰےِ ﺳـَﺮِ ﺍَﺭﺑﺎٰﺏ”
ﺍَﺯ ڪﻮﺩَکے ﺍَﻡ ﯾﺎٰﺩ ﮔِﺮِﻓﺘـَــﻢ ﮐِﮧ ﺑِﮕـﻮﯾَﻢ:
“ﻣـﺎٰﺩَﺭ ﭘِـﺪَﺭَﻡ"ﻧَـﺬﺭِ ﭘِـﺪَﺭ ﻣﺎٰﺩَﺭ” ﺍَﺭﺑـﺎٰﺏ
#اللهم_ارزقنا_کربلا💔😭
فرم در حال بارگذاری ...
طبق فرمایش امام خامنہ اے ؛
طبق فرمایش امام خامنہ اے ؛
« نگہ داشتن یاد #شهدا ، کم تر از #شهادت نیست … »
فرم در حال بارگذاری ...
#عقرب_زرد
#خاطرات_شهدا
#عقرب_زرد
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#علی_چیت_سازان
همه نیروهایش در عملیات شهید شدند و او تنها مانده بود و باید عقب نشینی می کرد. در این میانه، با گروهانی از نیروهای بعثی مواجه شد. سینه را سپر کرد و گفت: من علی چیت سازیان هستم، عقرب زرد. حال دیگر خود دانید اگر می خواهید مقاومت کنید من تا آخرین گلوله با شما خواهم جنگید در غیر این صورت تسلیم شوید تا جان سالم به در برید. وحشت بر جانشان افتاد از بس که درباره شهامت هایش از فرماندهانشان شنیده بودند و خود را تسلیم کردند، گروهان به حرکت در آمد و علی دور آنها می چرخید. دیده بان فریاد زد که گروهانی در حال پیشروی است و باز هم فریادی دیگر که دست نگه دارید، شلیک نکنید به نظر می رسد علی باشد. نزدیک و نزدیکتر شدند بله علی بود و گروهانی که به اسارت گرفته بود .
فرم در حال بارگذاری ...