وابستگی سیاسی، وابستگی بسیار خطرناک
اگر فردی ظرفیت داشته باشد در مسیر حوزه می ماند .در عزاداری بر اهل بیت باید 2 جهت رعایت شود. 1- جهت محتوایی: که در محتوا باید شانیت اهل بیت حفظ شود همچنین باید2- شانیت عزاداران اهل بیت هم رعایت شود.
یکی ازظرفیت ها این است که هر طلبه ای باید شم سیاسی داشته باشد.
رهبر انقلاب (مدظله العالی) در جمع نخبه ها فرمودند وابستگی سیاسی خطرناک است چون باعث حقارت ملت ما می شود و باید ملت ها هر چه دارند بدهند تا بتوانند زنده بمانند و تابع غیر نباشند .
محمد رضا پهلوی با اینکه طاغوتی بود گاهی از دست آمریکا عصبانی می شد. ولی با این حال اگر آمریکا دستوری به او می داد سمعا و طاعتا آن را اجرا می کرد (مثل بچه ای که باید پدر و مادر باشند تا او را هدایت کنند) که این وابستگی سیاسی یک ملت است که در قرآن کریم نیز در مورد وابستگی آیاتی مثل آیه زیر آمده است :
« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ….» آیه 117 سوره آل عمران ترامپ در سخنان خود به سپاه ایران تروریست می گوید زیرا ایران صاحب همه چیز شده و دشمن از این مسئله ناراحت است. یکی از افتخارات ایران، سردار سلیمانی است که در قلب ما نفوذ کرده است. وابستگی سیاسی، وابستگی بسیار خطرناکی است. در تاریخ می خوانیم رضا شاه می دانست که انگلیسی ها او را سر کار آوردند ولی چون تمایل به آمریکا داشت او را تبعید کردند. فکویا، می گوید ، بودجه خرج می کنیم تا bbC در مورد رهبرکشورمان صحبت کند ولی نمی تواند ویژگی مستقلی برای رهبر انقلاب بگوید این یعنی رهبر نمونه و کامل که تایید شده ی الهی است . اگر ولایت فقیه و سپاه مملکت نبود ایران ویرانه و تحت نفوذ دشمن و مستعمره می شد حالا هم اگر ولایت فقیه و رهبر انقلاب نباشد مملکتی نیست.
« وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ ؛ دشمن قدم به قدم می آید مراقب حیله های دشمن باشید.» دشمن برنامه ریزی های دقیقی می کند الان استعمار جدید شده است افکار یک ملت را می دزدند باید مراقب بود شیطان همه را فریب می دهد به جز مخلصین پس باید نیت هایمان را خالصانه برای خدا بکنیم و در هر زمینه ای(سیاسی، علمی ، فرهنگی و…) آگاهی داشته باشیم تا دچار دام های شیطانی دشمن نشویم
پی نوشت:
سخنرانی آقای مطلبی نماینده ولی فقیه در سپاه ناحیه برخوار در سالن مدرسه نرجس خاتون سلام الله علیها 6/8/1396
ادب نشانه فضیلت
هر چه علم و ادب بالاتر رود ارزش انسان بالاتر می رود. علم یعنی شناخت و آگاهی ، ادب در حیطه عمل می شود پس علم و ادب به تنهایی کافی نیست.
ادب تعریف های متفاوتی دارد.
اهمیت ادب:
دین یعنی مجموعه آداب (جمع ادب) اگر من فرد پایبند به دین باشم باید پایبند آداب باشم دین برنامه زندگی است. اگر کسی برنامه زندگی داشته باشد دارای ادب است.
1) ادب:
فعالیتی که انسان را به فضیلتی دیگر مزین می کند: دروغ گفتی در فضیلت ها را بستی. من غیبت نمی کنم به دیگری هم می گویم غیبت نکن پس فضیلت امر به معروف و نهی از منکر بر من باز می شود اگر نتوانستی نمی کنی طبق آیه قران «واهجر هجرا محجورا» از مکانی به مکان دیگر برو پس هر کاری خواستی بکنی ببین به فضیلتت اضافه می شود یا نه!
2) به کارگیری خلقیات صفات زیبا در ارتباطات و معاملات
پدر و مادر یکی از طرفین رابطه هستند وقتی آن ها با من صحبت می کنند می توانم بلند صحبت کنم ولی با صفات زیبا بر خورد می کنم و آهسته صحبت می کنم. این می شود مصداق ادب، مثلا در خیابان رد می شوم آشنایی را می بینم هم می توانم رد شوم هم می توانم سلام کنم، از خیابان رد می شوم در خانه کسی باز است می توانم نگاه کنم می توانم چشمهایم را ببندم و ادب به خرج دهم تا در زندگی هم یاد بگیرم که گاهی باید چشمانم را بر روی بعضی خطا ها ببندم!
3) ادب یعنی به کارگیری امور پسندیده در گفتار و رفتار
نتیجه:
ادب یعنی هر شناختی که باعث می شود من خطا نکنم، هر جایی اشتباه می کنم یعنی ادب من ضعیف است. در کتاب معراج السعاده صفات زیادی ذکر شده است. کتاب بهشت اخلاق به صورت نموداری، کتاب معراج السعاده مرحوم نراقی ….این کتاب ها در شناخت رفتارهای خوب و بد به ما کمک می نماید.
فواید رعایت ادب:
1- در فضای مجازی اتفاقاتی می افتد که به خاطر ندانسته های ماست پس باید یاد بگیریم در دنیای امروز چه رفتارهایی اشتباه است تا بدانیم کدام مصداق ادب نیست.
2- کسانی که ادب را بشناسند و با ادب شوند ثبات شخصیت پیدا می کنند
3- نام نیکو از خود به جا می گذارند
4- بین مردم محبوب می شوند چون کسی که ادب را رعایت کند به همه چیز احترام می گذارد حتی طبیعت حتی راه رفتن او با بقیه فرق دارد.
در قران داریم :
کسانی که ادب می کنند شاکرند. در روزچند بار از خدا تشکر می کنیم ؟ صبح که بیدار می شویم می گوییم خدایا شکرت که امروز فرصت دیگری به من دادی؟
زندگی فرد با ادب با نظم است هر ساعتی نمی خوابد، هنگام خواب با دوستان چت نمی کند و حق خود ، دوستان و حق خداوند برای نیایش با او را از بین نمی برد.
5- اسوه و الگوی دیگران می شود.
6- در زندگی به هدف و نتیجه دلخواه می رسد.
7- ترقی می کند و گناه هم در جامعه کم می شود .
چنین شخصی در خلوت هم گناه نمی کند.
آقای جوادی آملی: انسانی که نورانی است هم مسیر برای خودش روشن است و هم راه را برای دیگران باز می کند نشانه روشن شدن جان این است که هم نسبت به خدا ادب را رعایت می کند هم نسبت به خودش هم نسبت به دیگران .
در صحرای کربلا 4000 نفر در مقابل سید الشهدا(علیه السلام) صف آرایی کردند که یکی از فرماندهان حر بود امام حسین (علیه السلام) چون حر به دستور عبیدالله اجازه نداد برگردند می فرمایند: مادرت به عزایت بنشیند، حر در جواب امام می گوید: غیر از شما هر کسی دیگر بود جواب می دادم ولی چون مادرت حضرت فاطمه (سلام الله علیهاست) جواب نمی دهم تا روز عاشورا که حر وارد صف یاران امام می شود و خداوند به او مقام شفاعت در قیامت می دهد و این چنین بخاطر داشتن ادب در برابر امام، رستگاری می شود.
پی نوشت:
سخنرانی سرکار خانم ملکوتی خواه حوزه علمیه نرجس خاتون (سلام الله علیها)
کسی که در بند ظواهر است رشد نمی کند
تمام صفت ها ی خوبی که می تواند انسان داشته باشد در پس تفکر است.
اگر خداوند متعال به انسان عقل داد چه چیزیست که نداده باشد و اگر به انسان عقل نداد چه چیزیست که داده است. کسی که در بند ظواهر است رشد نمی کند حتی ظواهر دنیوی.
حقیقت قرآن نور است«الله نور السموات والارض، اگر می خواهید جلوه و تجلی خدا را ببینید نور را ببینید . » خداوند اگر جایی تجلی کرد آن جا نور می شود . ارتباط قرآن با خدا زیاد است . نور پیامبر (صلی الله علیه و آله) از قرآن هم بالاتر تمام وجود اهل بیت(علیهم السلام) نور است غیر از اهل بیت : انسان های دیگرنیز نور دارند سادات؛ شیعه، مریض های در بستر نور دارند خدا در کنار بنده مریض است، قلب مومن نور دارد (القلب المومن عرش الرحمن) و هر چیزی که متصل به خدا باشد.
امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: اگر کسی حدیثی از ما را بشنود و با قلبش آن را انکار کند یا شکی به آن حدیث کند او از ولایت ما خارج می شود شاید این حدیث از ما رسیده باشد .
هر آنچه نور دارد (سادات، شیعه، حوزه، مسجد) باید نورش را حفظ کند چون ممکن است نورش را از دست بدهد. اصل خداوند است که نباید حواسمان از منبع نور پرت شود؛ حوزه های علمیه نور دارد به شرطی که از خدا و معصومین علیهم السلام حرف بزنند اگر یک ذره در کلام خدا دست برده شود نور آن از بین می رود. اگر دعایی بخواهد اثری داشته باشد باید صاحب نور باشد و اگر این دعا از صاحب نور (معصوم) صادر نشده باشد اثر ندارد.
خانم چادری با عفت نور دارد، نشانی خادم؛ حضرت نرجس خاتون (سلام الله علیها) این است که از همه با حجاب تر و با عفاف تر و گریه زیاد می کند و از مردان اجتناب می کند «هر کسی برای حضرت نرجس خاتون (سلام الله علیها) عملی انجام دهد فرزندش جواب او را سریع می دهد » آیه الله ناصری
آن عظمتی که حضرت ابالفضل دارد بخاطر حضرت زهرا سلام الله علیهاست چون در آغوشش گرفت و به عنوان فرزند خواندش اگر سادات تقوا پیشه نکنند؛ نور شآن از بین می رود(آیه الله ناصری)
دست در روایات نبرید چه سازگار باشد و چه سازگار نباشد. اگر یک قیامی در طلب خون اباعبدالله باشد در راس آن معصوم نباشد یا دستور معصوم نباشد آن قیام پایدار نمی ماند.
در حرکت ابا عبدلله هر سال شور به پا می شود چون سراسر نور بود و اگر کسی از دنیا برود و آرزو داشته باشد که به کربلا برود این قبر شکافته می شود و به کربلا می رود و دوباره به قبر باز می گردد. خدا در کربلا تجلی کرد امام زمان عجل الله وقتی ظهور می کند کربلا را قبله قرار می دهد قبله دلها حرکت ما باید در مسیر امام باشد هر چه امام به آن راضی باشد. باید به این نکته توجه داشت برای مثال در زیارت عاشورا چیزی کم و زیاد نکنید. سلام بر حضرت عباس؛ بعد از سلام به اصحاب و امام حسین؛ اللهم الرزقنا به جای اللهم الرزقنی در این زیارت درست نیست و کسی است که بخواهد دست به دین بزند نور آن را می برد و در قلب نفوذ نمی کند.
سخنرانی حجه الاسلام محمودی ، استاد اخلاق حوزه های علمیه برادران اصفهان،شنبه 23مهرماه1396سالن مدرسه نرجس خاتون(س)
در احسان به والدین واسطه گر نباشید
احسان به پدر و مادر چه معنایی دارد؟
امام صادق علیه السلام در تفسیر احسان به والدین ذیل آیه 36 نساء می فرمایند: «الإحسان أن تحسن صحبتهما و لا تکلفهما أن یسألاک شیئاً هما یحتاجان إلیه؛ احسان به پدر و مادر این است که رفتارت رابا آنها نیکو کنی و مجبورشان نکنی تا چیزی که نیاز دارند از تو بخواهند (یعنی قبل از درخواست آنان نیازشان را بر طرف کنی). ان لا تکلفهما کاری نکنید که آن ها نیازشان را بیان کنند قبل از اینکه نیازش را بگوید برطرف کنید، اگرچه بى نیاز باشند.» (كافى / 2 / 157)
در خدمت به پدر و مادر، واسطه گر نباشید
باء در این آیه در ترکیب وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا به معنای باء الصاق است به این معنا که با دست خودت باید به پدر و مادر احسان کنی؛ یعنی در خدمت به پدر و مادر مباشر باشید نه واسطه گر
عاطفه و محبت بر پول و مادیات مقدم است
در این آیه نسبت به چگونگیه رفتار با والدین بیان نکرده که بالوالدین انفاققا؛ در حقیقت می خواهد این نکته را مخصوصا به فرزندانی که تنها به رسیدگی مالی به والدینشان توجه می کنند این گوشزد را بکند که بیشتر اوقات پدر و مادر به جای پول عاطفه و اخلاق می خواهند … در هر رابطه ای مخصوصا نسبت به پدر و مادر اول عاطفه و مهر و محبت مهم است بعد مسائل مالی
در احسان به پدر و مادر عدالت جایی ندارد
در این آیه نگفته که بالوالدین واعدل و الاحسان ؛ نباید احسان و نیکی به پدر و مادر با عدالت باشد؛ به طوری که اگر آن ها عدالت را در رفتار با ما رعایت کردند به آن ها احسان کنیم و در غیر این صورت این وظیفه از ما سلب می شود، خیر این گونه نیست.
هر نوع احسانی که آن ها می خواهند
در این عبارت احسان به شکل نکرده آمده و معرفه نیامدن آن نکته ای دارد و آن این است که الاحسان؛ احسان به شکل معرفه به معنای یک نوع احسان خاص و مشخص است اما احسان به شکل نکره یعنی مطلق احسان؛ یعنی هر نوع احسانی که آن ها بخواهند.
در احسان به پدر و مادر شرط ایمان نیامده
نگفته به پدر و مادر مؤمن احسان کنید، مطلق پدر و مادر را باید احسان نمود. در روایتی از امام صادق (علیه السلام) است که به کسی که به آن حضرت عرض کرد پدر و مادر من از مخالفان اهل بیت (علیهم السلام) هستند، فرمود: با آنها به نیکویی رفتار کند.
امام باقر (علیه السلام) نیز فرمودند: ثلاث لم یجعل الله لاحد فیهن رخصة اداء الامانة الی البر و الفاجر و الوفاء بالعهد للبر و الفاجر و بر الوالدین برین کانا او فاجرین؛ سه چیز است که خداوند به هیچ کس اجازه تخطی از آنها را نداده است؛ بازگرداندن امانت به فرد نیکوکار یا ستمکار وفای به پیمان نسبت به نیکوکار یا ستمکار و نیکویی به پدر و مادر نیکوکار باشند یا ستمکار.
احسان به والدین در حیات و ممات آن ها
در این آیه شرط زنده بودن را برای احسان به والدین ذکر نکرده؛ ما می توانیم هم در زمان حیات و هم در زمان ممات این عزیزان احسان کنیم … در روایتی از امام صادق علیه السلام اهمیت این موضوع روشن می شود آن جا که می فرمایند: ما یمنع الرجل منکم ان یبرّ والدیه حیین أو میتین یصلّی عنهما و یتصدق عنهما و یحج عنهما و یصوم عنهما فیکون الذی صنع لهما و له مثل ذلک.( سفینة البحار، ج2، ص686.143 - اصول کافی، ج2 (باب البرّ بالوالدین)، ص163)
مرگ والدین نباید سبب قطع رشته خدمات گردد؛ بلکه باید پس از مرگ به آنها نیکی کرد؛ برای ایشان نماز گزارد و روزه گرفت و حج انجام داد که خداوند، همان ثوابی را که برای آنان مقرّر داشته است، برای فرزند هم عطا می کند.
احسان به والدین زمان و مکان خاصی ندارد
اگر به عباداتی که در اسلام بیان شده اند توجه کنید می بینید که همه عباداتمان مکان و زمان هایی را برایشان بیان شده؛ مثلا نماز، روزه، خمس، زکات، حج اما برای احسان به والدین هیچ قید زمان و مکان برایش نیامده، مثلا نیامده که فرزند وقتی بزرگ می شود یا به فلان مدارج علمی می رسد دیگر لازم نیست که احسان داشته باشد.
امام صادق علیه السلام در تفسیر احسان به والدین ذیل آیه 36 نساء می فرمایند: الإحسان أن تحسن صحبتهما و لا تکلفهما أن یسألاک شیئاً هما یحتاجان إلیه؛ احسان به پدر و مادر این است که رفتارت رابا آنها نیکو کنی و مجبورشان نکنی تا چیزی که نیاز دارند از تو بخواهند (یعنی قبل از درخواست آنان نیازشان را بر طرف کنی). ان لا تکلفهما کاری نکنید که آن ها نیازشان را بیان کنند قبل از اینکه نیازش را بگوید برطرف کنید، اگرچه بى نیاز باشند. (كافى / 2 / 157)
حق پدر و مادر در بیان اهل بیت علیهم السلام
از رسول اکرم (صلی الله و علیه وآله) در مورد حق پدر و مادر بر فرزند پرسیدند، ایشان فرمودند: «پدر و مادر تو، بهشت و جهنم تو هستند.» (لَمّا سُئلَ عَن حقِّ الوالِدَینِ علی وَلَدِهِما : هُما جَنَّتُکَ ونارُکَ) یعنی احترام به آنها بهشت را واجب می كند. آزار آنها جهنم را واجب می كند. این گوی و این میدان. حالا بد هم باشند احترامشان واجب است. روایت داریم استثنا ندارد. كافر باشند، بی دین باشند، بی نماز باشند. بدترین پدر و مادر احترامشان بر اولاد واجب است. «وَ أَطِعِ الْوَالِدَینِ وَ لَوْ كَانَا كَافِرَینِ»
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمایند:«بِرُّ الوالِدَینِ أکبَرُ فَریضَةٍ؛ نیکی به پدر و مادر بزرگ ترین فریضه است»(غررالحکم/312)
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:«الذُّنوبُ الّتى تُظلِمُ الهَواءَ عُقوقُ الوالِدَینِ؛ از جمله گناهانى که فضا را تیره و تار مىسازد نافرمانى پدر و مادر است.» (کافی/2/447)
منابع:
سات بیان معنوی؛ بیانات حجت الاسلام پناهیان
بیانات حجت الاسلام قرائتی
برنامه سمت خدا؛ بیانات حجت الاسلام ماندگاری
برنامه سمت خدا؛ بیانات حجت الاسلام فرحزادی
حسن خلق در آموزه های قران
حسن خلق، به معناي نرم خويي، پاكيزه گفتاري، گشاده رويي و منش زيبا و با ديگران پاكيزه برخورد كردن است.1 بنابراين آن چه در خوي نيكوي انسان موثر است، صفات نيك و پسنديده است كه به شكل عادت و منش درآمده است و جزو ذات و يا ذاتيات انسان شده است. بنابراين اگر انساني به چيزي علم حصولي داشت و آن را نيك و پسنديده دانست ولي در خود به صورت عادت بروز نداد به عنوان صاحب خوي نيكو و خلق حسن شناخته نمي شود.
ملكه و شاكله
اصولا اموري كه به صورت صفات ثانوي در انسان در مي آيند، صفاتي هستند كه در اثر تلاش فرد در يك فرايند و حركت جوهري، جزو ذات انسان مي گردد. استاد حسن زاده آملي بر اين نكته تاكيد داشتند كه علم حصولي تا به شكل علم حضوري نشود علم به شمار نمي آيد. آن گاه كه دانشي به شكل علم حضوري درآمد جزو ذات و ذاتيات بشر مي شود و مي توان از آن به ملكه تعبير كرد.
ملكه دانشي است كه ديگر قابليت آن را ندارد به سادگي تغيير يابد و به عنوان شاكله وجودي و شخصيت اصلي در انسان باقي و مستقر مي گردد. بنابراين هر حسن و امر نيك و پسنديده اي تا با تكرار و در يك فرآيند به شكل علم حضوري و جوهر ذات و شاكله وجودي در نيايد نمي توان از آن به عنوان خلق و خوي ياد كرد؛ زيرا منش، امري پايدار و برقرار است كه با تغييرات و تحولات دگرگون نمي شود و هم چنان كه بود مي ماند. از اين رو در قرآن در بيان شخصيت گفته شده است كه: كل يعمل علي شاكلته؛ هر كس برپايه شاكله و شخصيت وجودي خود عمل مي كند. اين همان منش و شكل گيري است كه به صورت جوهر ذات درآمده است.
اميرمومنان علي(علیه السلام) عادت (يعني هر چيز اكتسابي مانند خلق و خوي و دانش) را طبيعت ثانوي بشر مي داند؛ به اين معنا كه انسان يك طبيعت اوليه دارد كه خداوند خلق كرده و در آن فطرت و غريزه دوگانه اي را نهاده است كه آدمي را به هر سوي مي كشد. هر گاه انسان با رنج و تلاش، خود را در مسير كمالي (حسنات و ياسيئات) قرار دهد، در يك فرآيند و حركت جوهري به صورت شاكله و شخصيت وجودي او در مي آيد و به عنوان طبيعت دوم كه ساخته و پرداخته هر شخصي است، ماندگار و پايدار مي گردد. منش و خلق و خوي انساني نيز به عنوان طبيعت ثانوي او درآمده و شاكله و شخصيت وجودي او را شكل مي دهد و اين گونه است كه بر پايه آن رفتار مي كند.
عوامل پيدايش نيك خويي
از آن جا كه انسان در درون خود به صورت طبيعت اوليه هر دو دسته از صفات نيك و پسنديده را دارا مي باشد و مي تواند آن را از قوه به فعليت درآورد، براي فعليت درآوردن هر دسته از اين صفات، نيازمند بستر، زمينه و عواملي است. در آيات قرآني به عواملي كه زمينه بروز نيك خويي مي گردد اشاره شده است كه در اين جا به برخي از آن ها اشاره مي شود.
عامل نخستي كه قرآن از آن ياد مي كند مسئله رحمت الهي است. (آل عمران آيه 159) حال مسئله اين است كه چگونه ما مي توانيم رحمت الهي را به سوي خود جلب كنيم تا با اين رحمت بتوانيم به نيك خوئي دست يابيم؟
بي گمان براي دسترسي به رحمت الهي نيازمند شناخت درست از خدا به عنوان آفريدگار هستيم. انساني كه شناخت درستي از خدا نداشته باشد نمي تواند رحمت او را به سوي خود جلب كند و به گونه اي عمل مي كند كه سكنجبين صفرا مي افزايد و عاملي كه به عنوان جلب رحمت به كار برده ايم تبديل به جلب نقمت و دوري از خداوندگار مي گردد. از اين رو شناخت خدا، هدف خلقت، پروردگاري وي، شناخت معاد و پيامبران و پيامبري و عمل بر پايه آموزه هاي وحياني به معناي عامل جلب رحمت اوست تا اين گونه در كنف هدايت الهي قرار گرفته و راه كمالي را زير نظر او و بر پايه آموزه هاي وحياني طي كنيم و منش و خلق نيكو را به دست آوريم. براين اساس وقتي سخن از جلب رحمت به عنوان عامل اساسي براي نيك خويي گفته شده است دربردارنده همه اين معاني و مفاهيم است. هرگاه اين گونه عمل كرديم چنان كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) به عنوان سرمشق عمل كرده و اين راه را پيموده است مي توانيم اميدوار شويم كه از عنايت و رحمت خاص الهي برخوردار شده و به نيك خويي دست يابيم. (آل عمران آيه 159)
البته رسيدن به اين مرحله نيازمند صبر و شكيبايي است؛ از اين روست كه قرآن از صبر و شكيبايي در طي طريق به عنوان زمينه رحمت و بستري براي نيك خويي ياد مي كند. (فصلت آيه34و 35)
تأكيد بسيار قرآن بر مسايل و مباحث اجتماعي از آن رو صورت مي گيرد كه موجب شكل گيري كامل شخصيت انسان در اجتماع و جامعه مي شود؛ از اين رو كساني كه مي كوشند با دوري از اجتماع و عزلت نشيني به كمال دست يابند بيراهه مي روند؛ زيرا بخش بسياري از كمالات و شخصيت جامع انسان در اجتماع و در كشاكش مسايل و مشكلات اجتماعي تحقق مي يابد. برپايه اين نگرش است كه قرآن معاشرت با ديگران و حسن خلق در برخوردهاي اجتماعي را به عنوان بستر و عاملي براي رسيدن به منش و خوي نيك برمي شمارد و از مؤمنان مي خواهد كه اين شيوه را براي رسيدن به كمال طي كنند. (فصلت آيه34 و 35 و مؤمنون آيه 96 و قصص آيه 54)
آثار حسن خلق
رعايت حسن خلق با مؤمنان (حجر آيه88) و رعايت خوش خلقي در گفتار و برخوردها حتي نسبت به كافران و مشركان (مؤمنون آيه 96) (فصلت آيه34و 35 و اسراء آيه53) رعايت حال ناتوانان (عبس آيه1 تا 11) از عوامل و زمينه هاي ايجاد كننده نيك خويي در انسان و گسترش آن به عنوان يك منش انساني نسبت به همگان است.
مؤمن مي بايست در نيك خويي به آن جايي برسد كه مظهر خوش خلقي و نيك خويي در ميان بشر به شمار آيد و همگان از آن بهره مند گردند (اسراء آيه53)
آثار فردي و اجتماعي دست يابي به نيك خويي تا بدان حد است كه مي توان با نگاهي به اطراف پيرامون خود آنها را بعينه مشاهده كرد. بسيار ديده شده است كه كساني كه داراي نيك خوئي و خلق خوش بوده اند در كارهايشان موفق بوده اند و همگان آنان را شريك مال و منال و كار خويش دانسته اند و نسبت به آنان رفتار ديگري را درپيش گرفته اند.
وقتي انساني به همگان سلام مي كند و با چهره گشاده برخورد مي كند، مورد توجه ديگران قرارگرفته و دشمني ها تبديل به دوستي ها مي گردد. (فصلت آيه34) مردمان مانند زنبور دور عسل وجودي وي مي گردند و جذب او مي شوند. گرايش عموم به اين دسته از افراد نشان مي دهد كه تا چه اندازه نيك خويي مي تواند در جذب دوست و دشمن تأثيرگذار باشد. (آل عمران آيه159) به طوري كه دشمن از ايجاد تنش و اختلاف در ميان ايشان نوميد مي گردد. (اسراء آيه53) او در زمره بندگان صالح خداوند قرار مي گيرد و از فوايد بندگان خاص و رحمت خاص برخوردار مي شود. (فرقان آيه63) در دنيا و آخرت از توجه ويژه الهي بهره مند شده (قصص آيه54) و اميد به آخرت و ياوري حق درباره وي افزايش مي يابد.
از اين روست كه نيك خويي به عنوان يك اصل اساسي در دستورها و آموزه هاي وحياني الهي مورد تأكيد و سفارش قرارگرفته و از مؤمنان خواسته شده است كه اين منش را در زندگي درپيش گيرند.اسراء آيه 53 و حجر آيه88
1-جامع السعادات ج 1 ص 306-
روش گفتگو در قرآن
جدال احسن
مجادله به معنی بحث و استدلال کردن است. در قرآن به پیامبر دستور داده شده که با بهترین نحو گفتگو، با حکمت و موعظه حسنه و نیکوترین حالت دعوت به حق کند، پاسخ دادن و دفع کردن و قانع کردن هم باید چنین باشد: «ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ؛ 1(ای پیغمبر!) مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان، و با ایشان به شیوه هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو کن؛ چرا که (بر تو تبلیغ رسالت الهی است با سخنان حکیمانه و مستدلاّنه و آگاهانه، و به گونه بس زیبا و گیرا و پیدا، و بر ما هدایت و ضلال و حساب و کتاب و سزا و جزا است). بی گمان پروردگارت آگاه تر (از همگان) به حال کسانی است که از راه او منحرف و گمراه می شوند و یا این که رهنمود و راهیاب می گردند.»
برای فهمیدن دیدگاه و طرز فکر دیگران ابتدا باید به طور کامل آنها را شنید، بعد می توان دانست که نظر آنها چیست، درست یا غلط است. باید آمادگی شنیدن سخنان مختلف را داشت و از میان بیانات مختلف سخن درست را انتخاب کرد: «فَبَشِّرْ عِبَادِ. الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ؛2 بشارت باد بر آن کسانی که به همه سخنان گوش فرا می دهند و از نیکوترین و زیباترین آنها پیروی می کنند. آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان بخشیده است، و ایشان واقعاً خردمندند.»
بعضی از موعظه ها حسنه نیستند و بعضی از جدال ها حسن و بعضی دیگر احسن و بعضی دیگر اصلاً حسن ندارند وگرنه خداوند موعظه را مقید به حسن و جدال را مقید به احسن نمی کرد. واعظ باید به آنچه وعظ می کند خود متعظ باشد و در وعظ خود حسن خلق نشان دهد که کلامش در قلب شنونده مورد قبول بیفتد و اگر از راه جدال دعوت می کند باید از هر سخنی که خصم را بر دعوتش تهییج می کند و او را به عناد وا داشته و بر غضبش بیفزاید بپرهیزد و نیز از بی عفتی پرهیز کند.3
2- حق مداری و راست جویی
در قرآن به رعایت قسط و عدل و ظلم نکردن بارها اشاره شده است، رعایت قسط و عدل در گفتگو همان حق طلبی و جستجوی حقیقت است و اهل کفر کسانی معرفی می شوند که به وسیله باطل می خواهند حق را بپوشانند: «وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آَیَاتِی وَمَا أُنْذِرُوا هُزُوًا؛4 همواره کافران بیهوده به جدال می پردازند تا با جدال حق را (از میدان به در کنند و آن را) از میان ببرند. آنان آیات (قرآنی) مرا و چیزی را که از آن بیم داده شده اند (که مکافات دنیوی و اخروی است، به باد) استهزا می گیرند.»
3- پرهیز از ظن و گمان
بحث منطقی و علمی نمی تواند بر مبنای ظن و گمان و حدس انجام شود. از مقدمات درست می توان به نتیجه درست رسید. نباید در بحث علمی به اموری تکیه کرد که قطعی نیست و در مورد درستی آنها شک وجود دارد. نسبت ناصحیح در امور مشکوک خود نوعی بهتان و افترا محسوب می شود؛ زیرا حقیقت آن اثبات نشده است و قضاوت براساس آن اشتباه است. هر خبر و سخن و مطلبی را نمی توان پذیرفت باید قبل از آن تحقیق کرد: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ؛ 5 ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر فاسقی برایتان خبری آورد، مبادا به نادانی گروهی را آسیب برسانید و بعد از آنچه کرده اید پشیمان شوید»؛ برخی از امور ظنی گناه محسوب می شوند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»6 ای کسانی که ایمان آورده اید، از بسیاری از گمان ها پرهیز کنید که پاره ای از گمان ها گناه است.»
4- شجاعت
شجاعت چه در پذیرش حقیقت و چه در بیان آن لازم است. در راه حق باید فقط از خدا ترسید نه از غیر او: «فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً؛7 گروهی از آنان از مردم ترسیدند مانند ترسی از خدا یا ترسی سخت تر»؛ و نباید از ملامت ها ترسید: «وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ؛8 و از سرزنش هیچ ملامتگری نمی ترسند. این فضل خداست، آن را به هرکس بخواهد می دهد»؛ «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا؛ 9(پیغمبران پیشین، یعنی آن) کسانی که (برنامه ها و) رسالت های خدا را (به مردم) می رساندند، و از او می ترسیدند و از کسی جز خدا نمی ترسیدند، و همین بس که خدا حسابگر (زحمات و پاداش دهنده اعمال آنان) باشد.»
5- استماع سخن
برای فهمیدن دیدگاه و طرز فکر دیگران ابتدا باید به طور کامل آنها را شنید، بعد می توان دانست که نظر آنها چیست، درست یا غلط است. باید آمادگی شنیدن سخنان مختلف را داشت و از میان بیانات مختلف سخن درست را انتخاب کرد: «فَبَشِّرْ عِبَادِ. الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ»؛10 بشارت باد بر آن کسانی که به همه سخنان گوش فرا می دهند و از نیکوترین و زیباترین آنها پیروی می کنند. آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان بخشیده است، و ایشان واقعاً خردمندند.»
بعضی از موعظه ها حسنه نیستند و بعضی از جدال ها حسن و بعضی دیگر احسن و بعضی دیگر اصلاً حسن ندارند وگرنه خداوند موعظه را مقید به حسن و جدال را مقید به احسن نمی کرد. واعظ باید به آنچه وعظ می کند خود متعظ باشد و در وعظ خود حسن خلق نشان دهد که کلامش در قلب شنونده مورد قبول بیفتد و اگر از راه جدال دعوت می کند باید از هر سخنی که خصم را بر دعوتش تهییج می کند و او را به عناد وا داشته و بر غضبش بیفزاید بپرهیزد و نیز از بی عفتی پرهیز کند.
مدارا و مهربانی به جا در دوستی ها
حضرت علی (علیه السلام) در فراز سی و هشتم از نامه خود به امام حسن مجتبی (علیه السلام) در رابطه با «مدارا و مهربانی به جا در دوستی ها» هشدار می دهد که مبادا این نرمش ها و مدارا ها را در غیر جایگاه خود، انجام دهی یا نسبت به نا اهل، چنین کنی، زیرا این حُسن نیت و کردار بسیار نیکو، در غیر محل خود، سبب سوء استفاده های گسترده می شود و افراد، گناهکار و مجرم، در انجام دادن خطاهای خود، تشویق می شوند.
نیکی های مکرر در برابر افرادی که شرور و نااهل هستند چه بسا سبب اشتباهشان می شود و از سر نادانی می پندارند که کار خوبی انجام داده اند یا وظیفه دوستم این است که یک سره با من مهربان باشد کما اینکه: «خوبی چون از حد گذشت نادان خیال بد می کند.»
امام در این کلام خود اشاره به افراد نااهل و لجوج و کینه توز و بد ذات دارد که مهربانی و نرمش و مدارای فراوان و بی جا در برابر آن ها سبب جرئت و جسارتشان می شود.
منابع:
تأکید امام علی (علیه السلام) بر مدارا و مهربانی بجا در دوستی ها؛ خبرگزاری بین المللی قرآن
همزیستی مدارا و گفتگو در قرآن؛ فصلنامه علمی تخصصی حبل المتین، پاییز 1391
1-نحل، 125 2- زمر، 17 و18 ؛ 3- طباطبایی، ش 1385، ج 12، صص 534- 536 4- کهف، 56
5-حجرات، 6 ؛ 6-حجرات12، 7- نساء،77 ؛ 8- مائده،54 9-احزاب، 39 10-زمر، 17 و 18