ضرر های موسیقی در روایات اهل بیت علیهم السلام
1- مرگ ناگهانی و قبول نشدن دعا
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
خانه ای که در آن غنا و موسیقی باشد از مرگ و مصیبت دردناک در امان نیست ودعا در آن به اجابت نمی رسد و فرشتگان وارد آن نمی شوند.(1)
2- سبب نفاق
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «نواختن موسیقی نفاق را در دل می رویاند همانطور که آب سبزه را می رویاند.»(2)
3- موسیقی سبب رفتن برکت از زندگی.
پیامبر می فرمایند: فرشتگان به خانه ای که قمار، شراب و وسایل موسیقی در آن باشد وارد نمی شود دعای اهل خانه مستجاب نمی گردد. خیر و برکت هم از آنجا می رود.(3)
4- عامل زنا
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می فرمایند: غنا و موسیقی کاری است که انسان را به زنا می کشاند.(4)
در حدیثی دیگرآمده است که : از غنا و موسیقی دوری کنید زیرا موسیقی حیا را از بین می برد و سبب زیاد شدن غریزه جنسی می شود . مردانگی مرد را نابود می سازد و هر کاری که شراب می کند موسیقی هم انجام میدهد. و اگر مبتلا به موسیقی شدید از زنان بپرهیزید برای آنکه موسیقی و زنان انسان را به زنا می کشاند.(5)
5- عذاب اخروی
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می فرمایند: کسی که به لهو گوش دهد در روز قیامت در گوشش سرب داغ ریخته می شود.(6)
6- سوء عاقبت
مردی به امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: همسایگان من کنیزانی دارند که آواز می خوانند و با عود (یکی از آلات موسیقی) می نوازند . چه بسا به هنگام قضای حاجت نشستنم را طول می دهم، تا صدای آنها را بیشتر بشنوم.امام فرمودند: « این کار را نکن. در روز قیامت در برابر خداوند هیچ عذری نداری ؛ مگر سخن حق را نخواندی که می فرماید : گوش، چشم، دل، مسئولند و در برابر کارهایی که کرده اند، مورد سؤال واقع می شوند. » مرد عرض کرد : به خدا سوگند گویا این آیه را تاکنون نخوانده و نشنیده بودم. دیگر به خدا این کارها را انجام نمی دهم و از اوآمرزش می طلبم . امام سپس فرمودند: «برخیز و غسل کن و آن چه می توانی نماز بخوان، چون تا کنون به گناه بزرگی مشغول بودی و چه بد حال وتیره بخت بودی اگر بدون توبه و بر این حال از دنیا می رفتی.»(7)
7- قساوت قلب
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به حضرت علي (علیه السلام) مي باشد كه به ایشان فرموده اند:« يا على؛ سه كار دل راسخت كند: گوش دادن به آواز و موسيقى ، شكارکردن و به دربار سلاطين رفتن.(8)
8- بی حیایی و بی تفاوت شدن
امام صادق (علیه السلام) :
كسي كه در خانه اش چهل روز بربط ( نوعي تار ) نواخته شود خداوند متعال شيطاني را به نام قفندر بر او مسلّط مي كند كه عضوي از اعضاي وي باقي نمي ماند مگر اينكه او را در برمي گيرد و هنگامي كه اين گونه شد حيا از او گرفته مي شود به گونه اي كه نسبت به آنچه به او گفته مي شود بي تفاوت مي گردد».(9)
منابع:
1- کافی جلد 6 ص 433
2- کافی جلد 6 ص 434
3- وسائل الشیعه ج12 ص 235
4- الدر المنثور ج5 ص 305
5- الدر المنثور ج5 ص 305
6- مستدرک الرسائل ج 13 ص 222
7- کافی،ج6،،ص1655،ح10.
8- نصایح، ترجمه آیت الله احمدجنّتی ،ص 134.
9- کافی،ج6،،ص1655،ح17.
نفست را شارژ کن
همان طور که جسم انسان نیاز به غذا دارد، نفس انسان هم نیازمند تغذیه و شارژ شدن است. نکته ای که در این رابطه باید توجه شود این است که این تغذیه و شارژ کردن نفس باید استمرار داشته باشد و مرتبا انسان با آیات و روایات، تفکر و تعقل، هم نشینی با علما و داشتن استاد اخلاق درست نفس خود را در جهت صحیح تغذیه کند.
در مسیر تغذیه نفس این نکته را فراموش نکنیم که فضای زندگی باید محیط مناسب و پاک باشد؛ چرا که راحت ترین راه گناه نکردن، در محیط و فضای آلوده وارد نشدن در آب گناه مسموم کننده است. واقع شدن در فضای آلوده به گناه، مثل واقع شدن در محیطی آغشته به بیماری واگیر است و آثار مخرب آن اجتناب ناپذیر است.
لذا برای گناه نکردن دوری از گناه از ضروریات بسیار مهم بشمار می آید. مثلاً اگر در اتاقی، چند نفر در حال غیبت کردن هستند. تا زمانی که وارد آن اطاق نشده ایم از غیبت و آثار مخرب آن در امان هستیم. اما به محض ورود به آن مکان چه غیبت بکنیم چه بشنویم در هر صورت آلوده به گناه شدهایم.
خواندن کتب مختلف و شنیدن سخنرانی های بزرگان در زمینه آثار و شناخت گناهان می توانند بسیار کارساز باشند.
به آن نزدیک هم نشو
نکته دیگر در مسیر تقویت اراده که قرآن کریم هم به آن توجه کرده است، نه تنها گناه نکردن، بلکه به گناه نیز نزدیک نشویم؛ لا تقربوا الّزنا … قرآن کریم نمی فرماید که این گناه را انجام ندهید، بلکه می فرماید به این گناه نزدیک نشوید … باید نسبت به گناهان و محرمات الهی حریم نگه داشت .. اگر می دانیم در فلان محیط اگر برویم احتمال آن گناه است، به آن محیط و شرایط و موقعیت نباید نزدیک شویم …
شرایط را تغییر بده
باید شرایط گناه را تغییر داد ؛ در روایتی زیبا داریم که پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله به معرفی نشانه های توبه می پردازند.
در یکی از این نشانه ها می فرمایند: وَ مَنْ تَابَ وَ لَمْ یُغَیِّرْ رُفَقَاءَهُ فَلَیْسَ بِتَائِبٍ: كسی كه توبه می كند ولی رفقای نااهل خود را عوض نمی كند توبه واقعی نكرده است «وَ مَنْ تَابَ وَ لَمْ یُغَیِّرْ مَجْلِسَهُ وَ طَعَامَهُ فَلَیْسَ بِتَائِبٍ» یعنی كسی كه توبه كند ولی مجالس گناه خود را عوض نكند توبه واقعی نكرده است. در اینکه کسی می گوید من توبه کرد و می خواهم گناه را نکنم ولی دوستان، رفقا، شغل گناه آلود و کلا اسبابی که منجر به انجام گناه می شود را ترک نکند فایده ای ندارد و در حقیقت توبه اش بی اثر است …
این مورد، فاکتور اصلی و بسیار مهم است
در مسیر دور شدن از گناهان، دوری از دوستان و آشنایان و معاشرانی که اهل معصیت و گناه هستند، فاکتور بسیار بسیار مهمی است. در آموزه های دینی انسان به آئین و مرام همنشین خود خوانده شده است. شخصیت و موقعیت هر کس را از طریق همنشینانش می توان محک زد. بنابر این برای پرهیز از گناه و لغزش نباید با کسانی که گناه می پراکنند، معاشرت نمود بنا به گفته امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) «طبع آدمی خوبی ها و بدی ها اخلاقی و رفتاری دیگران را از آن خود می کند. پس با خوبان معاشرت کنید تا از خوبان و پاکان به شمار آیید.»
از ادعیه کمک بگیر
برخی از ادعیه ها مثل دعای کمیل یا بعضی اذکار در این مسیر بسیار راهگشا هستند؛ بعد از طلوع فجر ذکر یا فتّاح 70 مرتبه توصیه شده است؛ آثار بسیار زیادی برای این ذکر گفته شده اعم از رفع گرفتاری، بدبختی و مصیبت ها ، شرح صدر و قدرتمند شدن نفس در برابر گناه است.
پی نوشت:
بیانات استاد محمدی در رابطه با توبه
چرانگاهمان راحفظ کنیم؟
چرا علامه جعفری به این كمالات رسید؟
ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میكنن و اظهار میكنند كه هر چه دارند از كراماتی است كه بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده :
«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم .یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) اول شب نماز مغرب و عشا خواندیم و یک شربتی خوردیم.آقا شیخ حیدر علی اصفهانی که ، کتابی هم نوشته بنام « شناسنامه خر » آمد. مدیر مدرسه مان ، مرحوم آقا سید اسماعیل اصفهانی هم آنجا بود ، به آقا شیخ علی گفت : آقا شب نمی گذره ، حرفی داری بگو ، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد . عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود « اجمل بنات عصرها » « زیباترین دختر روزگار » گفت : آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می کنم . اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع و قانونی ازدواج کنید – از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد – و هزار سال هم زندگی کنید . با کمال خوشرویی و بدون غصه ، یا اینکه جمال حضرت علی (علیه السلام) را مستحبا زیارت و ملاقات کنید کدام را انتخاب می کنید ؟
گفت :آقایان واقعیت را بگویید .اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت : سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم به مادرت نگوئی ها؟
معلوم شد نظر آقا چیست؟ شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده. کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! نفر سوم گفت : آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (علیه السلام) معروف است که فرموده اند « یا حارث حمدانی من یمت یرنی » (ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند) پس ما انشاالله در موقعش جمال علی (علیه السلام) را ملاقات می کنیم!واقعا سوال مشکلی بود. کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم : من یک لحظه دیدار علی (علیه السلام) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم.
واردحجره شدم یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی (علیه السلام) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت : این آقا خود علی (علیه السلام) است، من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت : آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی خواستم ماجرا را بگویم، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل ( مدیر ) را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت : آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است».1
مابایدخودراازقرارگرفتن درمعرض گناه دورکنیم مخصوصانگاهمان را.درقرآن آیات زیادی درموردنکوهش نگاه به نامحرم بیان شده:
1.(قُل لِلمُؤمِنينَ يَغُضّوا مِن اَبصـرِهِم؛به مردان مؤمن بگو: چشم هاى خود را از نگاه به نامحرمان فرو گيرند.)
2. (و قُل لِلمُؤمِنـتِ يَغضُضنَ مِن اَبصارِهِنَّ؛به زنان مؤمن بگو: چشم هاى خود را از نگاه به نامحرمان فرو گيرند.)
3. (يَعلَمُ خائِنَةَ الاَعيُنِ وما تُخفِى الصُّدور؛او چشم هايى را كه به خيانت گردش مى كند مى داند و از آنچه در سينه ها پنهان است با خبر است.)
حرام بودن نگاه به نامحرم، حكمت هايى دارد:
1. چشم فرو بستن از نامحرم، موجب پاكى و رستگارى است؛
قرآن كريم درباره حكمت اين حكم مى فرمايد: اين كار براى آنان پاكيزه تر است، زيرا خدا به آنچه مى كنند آگاه است .
2. چشم چرانى، موجب تسلّط شيطان بر دل انسان است؛
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايند: «نگاه كردن، تير مسمومى از تيرهاى شيطان است؛ پس كسى كه از ترس خداوند ترك كند، خداوند ايمانى به او عطا مى كند كه شيرينى اش را در قلبش مى يابد.»
3. چشم چرانى موجب هلاكت است؛
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «نگاه اول خطا است، نگاه دوم عمد است و نگاه سوم موجب هلاكت است.»
4. چشم چرانى موجب تحريك شهوت و ايجاد فتنه است؛
امام صادق(عليه السلام) فرمود: «نگاه دوباره به نامحرم، شهوت را در دل غرس مى كند و اين كار براى صاحب آن از حيث فتنه كافى است.»
به فرموده امام صادق(عليه السلام)، كسى كه به نامحرم نگاه نكند، خداوند از حورالعين به او تزويج مى كند.2
__________________
پانوشت :1:تلخیص ازداستان
2″نگاه
تصاویر مراسم تقدیر از اساتید به مناسبت هفته معلم
ما چه میدانیم جانبازی چیست!
برای دیدن یکی از دوستهای جانبازم، رفته بودم آسایشگاه امامخمینی(ره) که در شمالیترین نقطۀ تهران است. فکر میکردم از آسایشگاههای مجهز کشور باشد، که نبود! بیشتر، به خانهای بزرگ شبیه بود.
دوستم نبودش. فرصتی شد به اتاقها سری بزنم. اکثرِ جانبازهای آنجا قطعنخاع بودند، برخی قطعنخاع گردنی یعنی از گردن به پایین حرکت نداشتند، بسیاری از کمر. بعضی نابینا بودند، بعضی جانباز از دو دست.
و من چه میدانستم جانبازی چیست
و چه دنیایی دارند آنها… .
جانبازی که ۳۵ سال بود از تخت بلند نشده بود، پرسید: «کاندیدا شدهای! آمدهای عکس بگیری؟»
گفتم: «نه.» ولی چقدر خجالت کشیدم. حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم.
میگفت: «اینجا گاه مسئولی هم میآید، البته خیلی دیربهدیر و معمولاً نزدیک انتخابات!»
همۀ اینها را با لبخند و شوخی میگفت. همصحبتی گیر آورده بود، من هم ازخداخواسته. نگاه مهربان و آرامش به من تسلّی میداد. خیلی زود رفیق شدیم، وقتی فهمید در همان عملیاتی که او ترکش خورده، من هم بودهام.
پرسیدم: «خانه هم می روی؟»
گفت: «هفتهای دو هفتهای یک روز.» نمی خواست باعث مزاحمت خانوادهاش باشد!
توضیح میداد که خانوادههای همۀ جانبازهای قطعنخاع دیگر بیمار شدهاند. هیچکدام نیست دیسک کمر نگرفته باشند.
پرسیدم: «اینجا چطور است؟»
شکر خدا را میکرد، بهخصوص از کارمندانی که با حقوق ناچیز کارهای سختی دارند. یکجور خودش را بدهکارشان میدانست. یاد دوست شهیدم اسماعیل فرجوانی افتادم: دستش که عملیات والفجر هشت قطع شده بود، نگران هزینههای بیمارستانی بود که نکند زیاد شوند!
گفتم: «بی حرکتِ دستوپا خیلی سخت است. نه؟»
با خنده میگفت: «نه!»
نکتۀ تکاندهنده و جالبی برایم تعریف کرد: او که نمیتوانست پشهها را نیمهشب از خودش دور کند، میگفت: «با پشههای آنجا دیگر دوست شده است…» پشههای آنافل را میگفت. «… نیمهشبها که مینشینند روی صورتم و شروع میکنند خون مکیدن، بهشان میگویم کافی است دیگر!» میگفت: «خودشان رعایت میکنند و بلند میشوند، نگاهم را که میبینند.»
شانس آوردم اشکهایم را که سرازیر شده بودند، ندید.
نوجوان بوده، ۱۶ساله، که ترکِش به پشت سرش خورده بود و الان… نزدیک ۵۰ سالش شده بود! سالها بود که فقط سقف بیرنگوروی آسایشگاه را میدید.
آخر من چه میدانستم جانبازی چیست!
صدای رعدوبرق و باران از بیرون آمد. کمک کردم تختش را بیرون سالن بیاوریم تا باران نرمی را ببیند که باریدن گرفته بود. چقدر پله داشت مسیر!
پرسیدم: «آسایشگاه جانبازهای قطعنخاع که نباید پله داشته باشد!»
خندید و گفت: «اینجا ساختمانش مصادرهای است و اصلاً برای جانبازها درست نشده.»
خجالت کشیدم: دیوارهای رنگورورفتۀ آسایشگاه، تختهای کهنه، بوی نم و خفگیِ داخل اتاق ها… هر دقیقهاش چند ساعت برایم میگذشت.
به حیاط که رسیدیم، ساختمانهای بسیار شیکِ روبهرو را نشانم داد که انگار اروپایی بودند. میگفت: «اینها دیگر مصادرهای نیستند. بسیاری از این ساختمانها بعد از جنگ ساخته شده و امکاناتش خیلی بیشتر از آسایشگاههای جانبازهاست.»
نمیدانستم چه جوابش را بدهم. سکوت کردم.
گفت: «فکر میکنی چند سال دیگر، ما جانبازها زنده باشیم؟»
یکّه خوردم. چه سؤالی بود! گفتم: «چه حرفی میزنی عزیزم. شما سرورِ مایید. شما افتخار مایید. شما برکت ایرانید. همه دوستتان دارند. همه قدر شما را میدانند. فقط اوضاع کشور این سالها خاص است. مشکلات کم شوند حتماً به شما بهتر میرسند.» خودم هم می دانستم دروغ می گویم: کِی اوضاع ما استثنایی و ویژه نبوده؟ کِی گرفتاری نبوده. کِی برهۀ خاص نبوده اوضاع کشور… .
چند دقیقه میگذشت که ساکت شده بود و آن شوخطبعیِ سابقش را نداشت، بعد از اینکه حرف مرگ را زد. انگار یاد دوستانش افتاده باشد. نگاهش قفل شده بود به قطرههای ریزِ باران و به فکر فرو رفته بود.
کاش حرف تندی میزد.
کاش شکایتی میکرد.
کاش فریادی میکشید و سبک میشد
و مرا هم سبک میکرد!
یک ساعت بعد،
بیرون آسایشگاه بیهدف قدم میزدم.
از خودم بدم میآمد.
از تظاهر بدم میآمد.
از فراموشکاریها بدم میآمد.
از جنگ بدم میآمد.
از جانبازجانباز گفتنهای عدهای و تبریکهای بیمعنای پشتِ سر همشان، از کسانی که میگویند ترسی از جنگ نداریم، همانها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند و این روزها هم، نه جانبازها را میبینند، نه پدران و مادران پیر شهدا را… . بدم میآمد از کسانی که نمیدانند ستونهای خانههای پُرزرقوبرقشان چطور بالا رفته!
کاش بعضیها بهاندازۀ پشههای آنافلِ آسایشگاه معرفت داشتند و وقتی که میخوردند، میگفتند کافی است!
ما چه میدانیم جانبازی چیست؟
پی نوشت:
رحیم قمیشی،۱۱اردیبهشت۱۳۹۶
با مردم باش!
برای الگو شدن باید در دسترس بود. در کوچه و بازار، در مسجد و مدرسه، در عزا و عروسی و در سختی ها و آسانی ها. مدیر تبلیغ باید در مقابل انظار مردم باشد.
شما که از نسل قدیم اندکی فاصله گرفته اید، شاید تاکنون نام حاجی عابدزاده مشهدی را نشنیده باشید.. روحانی خودساخته ای که با مردم زندگی می کرد. مردم فقط او را روی منبر نمی دیدند و از او تنها به شنیدن سخنی بسنده نمی کردند. او در میان مردم بود. وقتی کار می کردند، تشویقشان می کرد. وقتی غیبت می کردند، اخمشان می کرد. هنگام مرافعه آشتی شان می داد و در وقت سوگ غم از دل و جانشان می سترد. علم را با بردباری می آمیخت و به کامشان می ریخت و از جرعه تهذیب و خودسازی آنان را می نوشاند.
پس بدانید هنر این نیست که هنگام تبلیغ از خانه به مسجد و از مسجد به منبر بروید. هنر این است که با مردم زندگی کنید.
در ارتباط چهره به چهره، مخاطب همۀ حرف را به خود میگیرد و از این نظر واکنش نشان میدهد.
آقای قرائتی میگفت: در کاشان، دیوانهای گاهی به مسجد محل میآمد و به افراد توهین میکرد؛ اما کسی توجهی به او نداشت. دید با این روش کاری از پیش نمیبرد. روزی آمد مسجد و به امام جماعت گفت: آن حرفی که گفتم با تو بودم، بعد به نفر بعدی گفت و بعد به سومی… سرانجام او را گرفتند و از مسجد بیرون انداختند.
شما نیز در حوزۀتبلیغی خود از این ارتباط چهره به چهره با تک تک افراد غفلت نکنید. حرف را دقیق و روشن بزنید. با بعضی افراد به فراخور حال آنها کلاس خصوصی بگذارید. همواره دغدغۀ این را داشته باشید که یک نفر را بسازید. استعدادها را بشناسید و مثل پزشکی که برای هر بیمار نسخۀ جداگانه میدهد، با هر کسی در حد و اندازۀ خودش ارتباط برقرار کنید. اردوها، گردشهای در دل طبیعت، سفرها و مواردی از این دست فرصتهای مناسبی برای این امر مهم هستند.
هرجایی که شما برای تبلیغ می روید، مردم آداب و رسومی دارند و حساسیت ها و ملاحظه هایی. مُبلغ زیرک آن است که در وهله اول این حساسیت ها را بشناسد و نسبت به آنها آگاهی یابد آنگاه آنها را تجزیه و تحلیل کند. اگر با دین و تعالیم دینی مخالفت داشت با شکیبایی و روی خوش به نفی آنها بپردازد. نظیر کاری که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در هنگام ورود به شهر انبار کرد. حضرت وقتی دید عده ای در رکاب او می دوند، مرکب خویش را نگه داشت و سبب این کار را پرسید. گفتند ما برای احترام بزرگانمان چنین میکنیم. حضرت آنان را منع کرد و فرمود این کار، شما را به زحمت می اندازد و برای بزرگانتان سودی ندارد.(نهج البلاغه؛ حکمت ۳۷)
امروزه هم از این عقاید و آداب نادرست در همه جای دنیا هست. در بعضی از مناطق کشور خودمان، مردم معتقدند زن پس از زایمان تا چهل روز حق عبادت و نمازگزاردن ندارد. در برخی نقاط دیگر اعتقاد مردم آن است که زن پس از مرگ به محارم خویش جز دامادش نامحرم می شود… اینها با تعالیم دین سازگار نیست و نباید زیر بار آنها رفت.
پی نوشت:
شرط بلاغ، چهل کلید طلایی در مدیریت تبلیغ، حسین سرو قامت،ص ۲۷و۲۸.