کاهش اثر لقمه حرام
يكي از توابع و نتايج خوردن لقمه حرام، ضايع شدن حق خداوند است، چرا كه انسان با انجام اين معصيت، از اوامر الهي سرپيچي كرده و به حريم محرمات الهي تجاوز نموده است.
لقمه حرام آثار سوئی دارد که اگر این آثار هر چه زودتر از بین برده نشوند خسران دنیا و آخرت را برای انسان به همراه خواهد داشت. براي پاك كردن روح و جسم از تأثيرات سوء و ويرانگر لقمه حرام بايد در اموري جهد و كوشش شود تا راه تكامل روح و نفس هموار شود.
این امور عبارتند از:
1ـ احياء حق الله
يكي از توابع و نتايج خوردن لقمه حرام، ضايع شدن حق خداوند است، چرا كه انسان با انجام اين معصيت، از اوامر الهي سرپيچي كرده و به حريم محرمات الهي تجاوز نموده است و حقي را كه خداوند بر عهده او داشته ضايع و پايمال نموده است. حال براي احياء نمودن اين حق، تنها راه توبه و استغفار است و به قول امام علي «عليه السلام» هيچ شفيعي بهتر از توبه نيست «لاشفيع انجح من الأستغفار»(1)، و خداوند خود اين راه را بر ما هموار نموده، آنجا كه مي فرمايد: فمن تاب من بعد ظلمه و أصلح فان الله يتوب عليه(2), كسي كه بعد از ظلمش توبه كند و به اصلاح گذشته بپردازد، خداوند توبه اش را مي پذيرد. همچنين از رسول گرامي اسلام «صلي الله عليه و آله» نقل شده: «من اكل لقمة من الحرام فقد باء بغضب من الله فان تاب تاب الله عليه و ان مات فالنار اولي به»(3). كسي كه لقمه اي از مال حرام بخورد مورد خشم و غضب الهي قرار مي گيرد، پس اگر به درگاه خداوند توبه كند، خداوند توبه او را مي پذيرد، ولي اگر بدون توبه از دنيا برود مستحق آتش دوزخ است.
2ـ اداء حق الناس
يكي از اموري كه در اسلام مورد تأكيد و اهتمام قرار گرفته است، حفظ و حرمت اموال ديگران است و خداوند با صراحت، صاحبان ايمان را از اين كار ناپسند نهي مي كند يا أيها الذين آمنوا لا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل(4), اي كساني كه ايمان آورده ايد اموال خود را از طريق باطل و نا مشروع نخوريد. در حديثي پيامبر «صلي الله عليه و آله» مي فرمايد: «حرمة مال المسلم كحرمة دمه»(5), احترام اموال مسلمانان، برابر با حرمت و احترام خون آنان است حال با توجه به چنين اهميتي بايد بيان شود كه تنها راه رهايي از حقوق ضايع شده ديگران، اين است كه صاحب حق، راضي شود و حقش به او برگردانده شود.
روزي شخصي از امام باقر «عليه السلام» سئوال كرد: من مدت زماني والي و حاكم (از طرف بني اميه) بر مردم بوده ام، آيا مي توانم توبه كنم؟ حضرت فرمود: نمي تواني توبه كني مگر اين كه حق هر كسي را كه ضايع كردي به او برگرداني.(6) به همين خاطر است كه حضرت علي «عليه السلام» مي فرمايد: «جعل الله سبحانه حقوق عباده مقدمة لحقوقه فمن قام بحقوق عباد الله كان مؤدياً الي القيام بحقوق الله»(7), خداوند حقوق بندگان را بر حقوق خودش مقدم كرده، از اين رو كسي كه حق بندگان را ادا نمايد، حقوق خداوند را هم ادا خواهد كرد. پس اگر كسي هيچ حق الله اي به عهده اش نباشد، ولي حق الناس بر عهده اش باشد بخشيده نمي شود تا آن شخص از حق خودش بگذرد و راضي شود.
3- انجام مستحبات
تا كنون بررسي شد كه براي پاك شدن از تأثيرات لقمه حرام چه اموري بر ما واجب است، ولي امور مستحبي هم وجود دارد كه به واسطه آن، اثرات لقمه حرام در وجود انسان به كلي از بين مي رود و راه كمال و سعادت هموارتر مي شود، از جمله: سختي دادن بدن و جسم در حدي كه اثرات بوجود آمده از آن راه و قوايي كه از راه حرام رشد كرده به كلي از بين برود.
اما اگر لقمه حرام به صورت ناخواسته خورده شود و انسان بدون قصد و از روي جهل و بي اطلاعي در مال حرام تصرف كند و از آن بخورد، فقط نسبت به حق الله، حقي به عهده اش نيست. چرا كه با علم و عمد صورت نگرفته است ولي حق الناس و تأثيرات وضعي آن، به حال خود باقي است كه بايد نسبت به آن اهتمام بورزد.
اگر مي داند اين غذاي حرامي كه خورده از كجا و از چه كسي است و توانايي دست رسي به آن صاحب مال را دارد حتما بايد او را پيدا كند و حق او را به وي اگر زنده است و به ورثه اش اگر از دنيا رفته بپردازد و از او و يا ورثه اش رضايت و حلاليت بطلبد.
اما اگر هيچ راهي براي دست يابي به صاحب مالي كه حق اش ضايع شده نداشته باشد و نمي داند از چه كسي و كساني است. مي بايست به همان اندازه و يا مقداري كه كه توانايي دارد از طرف صاحبان مال ضايع شده صدقه به فقرا بپردازد و براي آن ها دعا و طلب مغفرت از خدا كند. البته در برخي موارد كه يقين دارد غذايي كه مصرف كرده، حرام است، مي بايست مقدار پول آن را با حاكم شرع و مرجع تقليد مصالحه كند و يا اذن بگيرد. از باب نمونه در مورد غذا خوردن از خانه كسي كه خمس مال خود را نمي دهد و يا مالش مخلوط به حلال و حرام است، چه خانه پدري باشد و چه غير آن، وقتي از مراجع سؤال ميشود كه تكليف چيست؟ مي فرمايند اگر يقين داريد اموالي كه تحت تصرف شما قرار مي گيرد از مال حرام، تهيه شده، تصرف جايز نيست، مگر آن كه با اجازه حاكم شرع، مال حرام يا مقدار خمس مال را جدا كند (و به حاكم شرع پرداخت كند(8)
البته توجه به اين نكته حائز اهميت است كه از نظر شرعي در اين گونه موارد تحقيق و تفحص لازم نيست كه ببيند اين غذايي كه مي خواهد مصرف كند حلال است يا حرام، خمس داده است يا نه، خمس به آن تعلق گرفته يا نه؟ به همين منظور اكثر مراجع فرموده اند تا يقين به حرام بودن آن نداشته باشيد تصرف را جايز مي دانند.(9)
نتيجه آن كه از نظر اخلاقي آدمي بايد قبل از هر چيز بايد مواظبت بر غذاها و لقمه هايي كه مي خواهد مصرف كند داشته باشد كه حرام يا شبهه ناك نباشند كه به سختي و درد سر بيفتد و اگر از روي ناچاري و يا جهل و بدون قصد اين امر اتفاق افتاد اولا بايد يقين به حرمت داشته باشد و اعتنا به شك نكند.
ثانيا اگر امكان دارد حق صاحبانشان را بپردازد و از او حلاليت بطلبد
و ثالثا در صورت يقين به حرام بودن و عدم دست رسي به صاحب آن به مقداري كه مصرف كرده با حاكم شرع مصالح و مقدار پول آن را پرداخت كند.
پی نوشت ها:
1. آمدي، غرر الحكم، مكتب الاعلام الاسلامي، ح3833.
2. مائده:39.
3. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، دارالاحياء التراث العربي، ج100، ص 12.
4. نساء:29.
5. محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمة، ج2، ص 683، ح24296.
6. كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، دار الأضواء، ج2، ص331، باب ظلم. و مجلسي، بحار الانوار، ج57، ص 329.
7. امام خميني، سيد روح الله، چهل حديث، بحث توبه، نراقي، ملا احمد، معراج السعادة، بحث توبه.
8. ر.ک: امام خميني، سيد روح الله، استفتائات، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، 1366، ج1، ص 414 و 415. و سوال 209 و 212.
9. ر.ک: امام خميني، سيد روح الله، استفتائات، ص 413 و 414. همچنين خامنه اي، سيد علي، اجوبه الاستفتائات، ص 196 و 197.
طبیب مهربانی
پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) طبیبی بود که جهل و بی دینی مردم را دوا میکرد. این طبیب، همانگونه که برای معالجه بیمارانش، باید مهربان باشد و لبخند بزند، همانگونه نیز باید جدیت و تحکم داشته باشد، و این دو رویه مکمل هم هستند.
یکی از وصفهایی که در نهجالبلاغه در مورد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمده، طبیب بودن است: «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ؛ طبیبی بود که با طب خود در گردش بود.»[1] لذا پیامبر طبیب بود، نه شلاق به دست، نه عسس، نه پلیس.
عنوان «طبیب» برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) کنایه از این است که پیامبر همچون طبیی برای معالجه امراض روحی و بی ایمانی مردم اقدام میکرد و رسالت خود را در این راستا میدید.
همانگونه که پزشک گاهی از تیغ و قیجی برای بهبود بیمارش استفاده می کند و این موضوع منافاتی با مهربانی و خیرخواهی او ندارد، طبیب روحی نیز ممکن است گاهی به مقتضای حال، از قهر و تندی استفاده کند.
در حدیثی از حضرت علی(علی السلام) آمده است که: «(پیامبر) داروها و مرهم هاى خود را به خوبى آماده ساخته و ابزار داغ کردن را (براى سوزاندن زخم ها) تفتیده و گداخته کرده است، تا بر هر جا که نیاز داشته باشد بگذارد؛ بر دل هاى کور، بر گوش هاى کر، بر زبان هاى گنگ، او با داروهاى خویش بیماران غفلت زده و سرگشته را رسیدگى و درمان مى کند.»[2]
این نکته را باید اضافه کنیم که پیامبر(صلی الله علیه و آله) در محیطی شرک آلود، مبعوث شد و طبعا برای معالجه افراد گرفتار در محیط آلوده به شرک، به غیر از لبخند و مهربانی، به تحکم نیز نیاز است؛ چنانکه خدا به پیامبر خود دستور می دهد که برای هدایت و معالجه منافقان، که مسلمانی محکمی نداشتند، با تحکم، عمل کن: «اى پيامبر! با كافران و منافقان جنگ كن و بر آنان سخت بگير.»[3] این آیه به پیامبر دستور می دهد که لبخند و مهربانی، منافقان را جری تر میکند؛ بلکه باید با شدت عمل و تحکم، آنها را معالجه کرد.
میدانیم که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) در مدینه حکومت اسلامی تشکیل داد و در این حکومت اسلامی، حتما حد و حدود الهی اجرا میشده است؛ چنانکه در کتاب وسائل الشیعه آمده است که کنیز سارقی را خدمت پیامبر آوردند؛ ام سلمه از پیامبر درخواست کرد که آن کنیز معاف شود، ولی پیامبر اسلام این درخواست را رد کرد و فرمود که حدود خدا تعطیل بردار نیست.[4]
پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) طبیب روحی بود و این طبیب بودن به معنای به کار بردن لبخند و مهربانی در همه حالات نیست؛ بلکه گاهی برای معالجه دردهای روحی مردم، باید تحکم نشان داد، و این تحکم، در راستای لبخند و مهربانی و تکمیل کننده آن است.
پی نوشت:
[1]. منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة( خوئى)، هاشمى خويى، ميرزا حبيب الله / حسن زاده آملىٍ، حسن و كمرهاى، محمد باقر، محقق / مصحح: ميانجى، ناشر: مكتبة الإسلامية، سال چاپ: 1400 ق، ج21، ص128.
[2]. همان.
[3]. منافقون/ 9.
[4]. شيخ حر عاملى، محمد بن حسن ، مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم ، 1409 ق ، ج28، ص43.
لازمه درس طلاب (سخنرانی آیه الله ناصری (مدظله العالی))
مدرسان که مسلط به تدریس هستید و طلاب عزیز اکتفا به محفوظات علمی و کتابی نکنید علمی که نافع است علمی است که برای خدا باشد «من كان للّه كان اللّه له، کسی که برای خدا قدم بردارد خدا ناصر و یاور اوست»
نیتتان را برای خدا کنید برای خدا درس و مباحثه کنید تا برایتان ذخیره بماند.
وقتی برای خدا تعلیم و تعلم و تدریس کنید این بسیار مفید برای دنیا و آخرت شماست. درسی که برای خدا باشد باید لازمه کاری داشته باشد که آن تقواست.
علمی که تقوا در آن نباشد و التزام به خدا برایش نباشد این علم، علم نیست.کسی که برای خدا نباشد و اهداف دنیوی داشته باشد هرچند مطالب علمی داشته باشد. خوب صحبت کند، خوب کلاس داری کند ،این فرد فاجر و فاسق است و مورد اعتماد نیست و قابلیت تربیت و تعالی ندارد.
العلم العلمان: 1- علم الابدان 2- علم الادیان
علم دو دسته است که علم ادیان به حول و قوه الهی همان علم در داخل حوزه های علمیه ای است که تدریس می شود لکن باید به آن توجه ویژه داشت و علم شما برای خدا باشد انسان دو جنبه دارد. 1- جسمانی 2- روحانی
جنبه روحانی را تقویت کنید باید روح خود را هرس کنید انبیا و رسل همه طبیب روح اند و طبیبان هم سراغ آنها می روند آنها همه آمده اند برای مداوای روح انسان تا به کمال برسد و انسانی شود که نگاه کردن به چهره او عبادت محسوب شود.
توصیه ای که به شما طلاب دارم این است که طبیب روحانی در بین شما باشد خواهری که سیر و سلوک داشته باشد و به عنوان استاد معراج السعاده انتخاب نمایید. اقلا هفته ای یک مرتبه کتاب معراج السعاده را بخوانید یا گروه های 2-3 نفره بشوید و آن را مباحثه کنید و ابتدا هم از عجب شروع کنید که راه های شناخت ، فسادهای آن، راه های درمان و … در آن آمده است . و اگر معراج را یک مرتبه خواندید، بار دوم هم بخوانید البته این بار هر روز 2-3 صفحه از آن را تا حقیقت برای شما روشن شود.
همچنین اگر درسی مشکل و یا مشکلات دنیوی داشتید توسلات زیاد داشته باشید مخصوصا توسل به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در شب های جمعه و شب های چهارشنبه و یا بن الحسن را فراموش نکنید و زیاد صدایشان کنید.
انشاالله خداوند شما را عاقبت بخیر بفرمایند.
پی نوشت:
سخنرانی آیه الله ناصری موسس حوزه علمیه نرجس خاتون در مدرسه علمیه جدید ،1396/8/15 سالن مدرسه نرجس خاتون (س)
ادب نشانه فضیلت
هر چه علم و ادب بالاتر رود ارزش انسان بالاتر می رود. علم یعنی شناخت و آگاهی ، ادب در حیطه عمل می شود پس علم و ادب به تنهایی کافی نیست.
ادب تعریف های متفاوتی دارد.
اهمیت ادب:
دین یعنی مجموعه آداب (جمع ادب) اگر من فرد پایبند به دین باشم باید پایبند آداب باشم دین برنامه زندگی است. اگر کسی برنامه زندگی داشته باشد دارای ادب است.
1) ادب:
فعالیتی که انسان را به فضیلتی دیگر مزین می کند: دروغ گفتی در فضیلت ها را بستی. من غیبت نمی کنم به دیگری هم می گویم غیبت نکن پس فضیلت امر به معروف و نهی از منکر بر من باز می شود اگر نتوانستی نمی کنی طبق آیه قران «واهجر هجرا محجورا» از مکانی به مکان دیگر برو پس هر کاری خواستی بکنی ببین به فضیلتت اضافه می شود یا نه!
2) به کارگیری خلقیات صفات زیبا در ارتباطات و معاملات
پدر و مادر یکی از طرفین رابطه هستند وقتی آن ها با من صحبت می کنند می توانم بلند صحبت کنم ولی با صفات زیبا بر خورد می کنم و آهسته صحبت می کنم. این می شود مصداق ادب، مثلا در خیابان رد می شوم آشنایی را می بینم هم می توانم رد شوم هم می توانم سلام کنم، از خیابان رد می شوم در خانه کسی باز است می توانم نگاه کنم می توانم چشمهایم را ببندم و ادب به خرج دهم تا در زندگی هم یاد بگیرم که گاهی باید چشمانم را بر روی بعضی خطا ها ببندم!
3) ادب یعنی به کارگیری امور پسندیده در گفتار و رفتار
نتیجه:
ادب یعنی هر شناختی که باعث می شود من خطا نکنم، هر جایی اشتباه می کنم یعنی ادب من ضعیف است. در کتاب معراج السعاده صفات زیادی ذکر شده است. کتاب بهشت اخلاق به صورت نموداری، کتاب معراج السعاده مرحوم نراقی ….این کتاب ها در شناخت رفتارهای خوب و بد به ما کمک می نماید.
فواید رعایت ادب:
1- در فضای مجازی اتفاقاتی می افتد که به خاطر ندانسته های ماست پس باید یاد بگیریم در دنیای امروز چه رفتارهایی اشتباه است تا بدانیم کدام مصداق ادب نیست.
2- کسانی که ادب را بشناسند و با ادب شوند ثبات شخصیت پیدا می کنند
3- نام نیکو از خود به جا می گذارند
4- بین مردم محبوب می شوند چون کسی که ادب را رعایت کند به همه چیز احترام می گذارد حتی طبیعت حتی راه رفتن او با بقیه فرق دارد.
در قران داریم :
کسانی که ادب می کنند شاکرند. در روزچند بار از خدا تشکر می کنیم ؟ صبح که بیدار می شویم می گوییم خدایا شکرت که امروز فرصت دیگری به من دادی؟
زندگی فرد با ادب با نظم است هر ساعتی نمی خوابد، هنگام خواب با دوستان چت نمی کند و حق خود ، دوستان و حق خداوند برای نیایش با او را از بین نمی برد.
5- اسوه و الگوی دیگران می شود.
6- در زندگی به هدف و نتیجه دلخواه می رسد.
7- ترقی می کند و گناه هم در جامعه کم می شود .
چنین شخصی در خلوت هم گناه نمی کند.
آقای جوادی آملی: انسانی که نورانی است هم مسیر برای خودش روشن است و هم راه را برای دیگران باز می کند نشانه روشن شدن جان این است که هم نسبت به خدا ادب را رعایت می کند هم نسبت به خودش هم نسبت به دیگران .
در صحرای کربلا 4000 نفر در مقابل سید الشهدا(علیه السلام) صف آرایی کردند که یکی از فرماندهان حر بود امام حسین (علیه السلام) چون حر به دستور عبیدالله اجازه نداد برگردند می فرمایند: مادرت به عزایت بنشیند، حر در جواب امام می گوید: غیر از شما هر کسی دیگر بود جواب می دادم ولی چون مادرت حضرت فاطمه (سلام الله علیهاست) جواب نمی دهم تا روز عاشورا که حر وارد صف یاران امام می شود و خداوند به او مقام شفاعت در قیامت می دهد و این چنین بخاطر داشتن ادب در برابر امام، رستگاری می شود.
پی نوشت:
سخنرانی سرکار خانم ملکوتی خواه حوزه علمیه نرجس خاتون (سلام الله علیها)
در احسان به والدین واسطه گر نباشید
احسان به پدر و مادر چه معنایی دارد؟
امام صادق علیه السلام در تفسیر احسان به والدین ذیل آیه 36 نساء می فرمایند: «الإحسان أن تحسن صحبتهما و لا تکلفهما أن یسألاک شیئاً هما یحتاجان إلیه؛ احسان به پدر و مادر این است که رفتارت رابا آنها نیکو کنی و مجبورشان نکنی تا چیزی که نیاز دارند از تو بخواهند (یعنی قبل از درخواست آنان نیازشان را بر طرف کنی). ان لا تکلفهما کاری نکنید که آن ها نیازشان را بیان کنند قبل از اینکه نیازش را بگوید برطرف کنید، اگرچه بى نیاز باشند.» (كافى / 2 / 157)
در خدمت به پدر و مادر، واسطه گر نباشید
باء در این آیه در ترکیب وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا به معنای باء الصاق است به این معنا که با دست خودت باید به پدر و مادر احسان کنی؛ یعنی در خدمت به پدر و مادر مباشر باشید نه واسطه گر
عاطفه و محبت بر پول و مادیات مقدم است
در این آیه نسبت به چگونگیه رفتار با والدین بیان نکرده که بالوالدین انفاققا؛ در حقیقت می خواهد این نکته را مخصوصا به فرزندانی که تنها به رسیدگی مالی به والدینشان توجه می کنند این گوشزد را بکند که بیشتر اوقات پدر و مادر به جای پول عاطفه و اخلاق می خواهند … در هر رابطه ای مخصوصا نسبت به پدر و مادر اول عاطفه و مهر و محبت مهم است بعد مسائل مالی
در احسان به پدر و مادر عدالت جایی ندارد
در این آیه نگفته که بالوالدین واعدل و الاحسان ؛ نباید احسان و نیکی به پدر و مادر با عدالت باشد؛ به طوری که اگر آن ها عدالت را در رفتار با ما رعایت کردند به آن ها احسان کنیم و در غیر این صورت این وظیفه از ما سلب می شود، خیر این گونه نیست.
هر نوع احسانی که آن ها می خواهند
در این عبارت احسان به شکل نکرده آمده و معرفه نیامدن آن نکته ای دارد و آن این است که الاحسان؛ احسان به شکل معرفه به معنای یک نوع احسان خاص و مشخص است اما احسان به شکل نکره یعنی مطلق احسان؛ یعنی هر نوع احسانی که آن ها بخواهند.
در احسان به پدر و مادر شرط ایمان نیامده
نگفته به پدر و مادر مؤمن احسان کنید، مطلق پدر و مادر را باید احسان نمود. در روایتی از امام صادق (علیه السلام) است که به کسی که به آن حضرت عرض کرد پدر و مادر من از مخالفان اهل بیت (علیهم السلام) هستند، فرمود: با آنها به نیکویی رفتار کند.
امام باقر (علیه السلام) نیز فرمودند: ثلاث لم یجعل الله لاحد فیهن رخصة اداء الامانة الی البر و الفاجر و الوفاء بالعهد للبر و الفاجر و بر الوالدین برین کانا او فاجرین؛ سه چیز است که خداوند به هیچ کس اجازه تخطی از آنها را نداده است؛ بازگرداندن امانت به فرد نیکوکار یا ستمکار وفای به پیمان نسبت به نیکوکار یا ستمکار و نیکویی به پدر و مادر نیکوکار باشند یا ستمکار.
احسان به والدین در حیات و ممات آن ها
در این آیه شرط زنده بودن را برای احسان به والدین ذکر نکرده؛ ما می توانیم هم در زمان حیات و هم در زمان ممات این عزیزان احسان کنیم … در روایتی از امام صادق علیه السلام اهمیت این موضوع روشن می شود آن جا که می فرمایند: ما یمنع الرجل منکم ان یبرّ والدیه حیین أو میتین یصلّی عنهما و یتصدق عنهما و یحج عنهما و یصوم عنهما فیکون الذی صنع لهما و له مثل ذلک.( سفینة البحار، ج2، ص686.143 - اصول کافی، ج2 (باب البرّ بالوالدین)، ص163)
مرگ والدین نباید سبب قطع رشته خدمات گردد؛ بلکه باید پس از مرگ به آنها نیکی کرد؛ برای ایشان نماز گزارد و روزه گرفت و حج انجام داد که خداوند، همان ثوابی را که برای آنان مقرّر داشته است، برای فرزند هم عطا می کند.
احسان به والدین زمان و مکان خاصی ندارد
اگر به عباداتی که در اسلام بیان شده اند توجه کنید می بینید که همه عباداتمان مکان و زمان هایی را برایشان بیان شده؛ مثلا نماز، روزه، خمس، زکات، حج اما برای احسان به والدین هیچ قید زمان و مکان برایش نیامده، مثلا نیامده که فرزند وقتی بزرگ می شود یا به فلان مدارج علمی می رسد دیگر لازم نیست که احسان داشته باشد.
امام صادق علیه السلام در تفسیر احسان به والدین ذیل آیه 36 نساء می فرمایند: الإحسان أن تحسن صحبتهما و لا تکلفهما أن یسألاک شیئاً هما یحتاجان إلیه؛ احسان به پدر و مادر این است که رفتارت رابا آنها نیکو کنی و مجبورشان نکنی تا چیزی که نیاز دارند از تو بخواهند (یعنی قبل از درخواست آنان نیازشان را بر طرف کنی). ان لا تکلفهما کاری نکنید که آن ها نیازشان را بیان کنند قبل از اینکه نیازش را بگوید برطرف کنید، اگرچه بى نیاز باشند. (كافى / 2 / 157)
حق پدر و مادر در بیان اهل بیت علیهم السلام
از رسول اکرم (صلی الله و علیه وآله) در مورد حق پدر و مادر بر فرزند پرسیدند، ایشان فرمودند: «پدر و مادر تو، بهشت و جهنم تو هستند.» (لَمّا سُئلَ عَن حقِّ الوالِدَینِ علی وَلَدِهِما : هُما جَنَّتُکَ ونارُکَ) یعنی احترام به آنها بهشت را واجب می كند. آزار آنها جهنم را واجب می كند. این گوی و این میدان. حالا بد هم باشند احترامشان واجب است. روایت داریم استثنا ندارد. كافر باشند، بی دین باشند، بی نماز باشند. بدترین پدر و مادر احترامشان بر اولاد واجب است. «وَ أَطِعِ الْوَالِدَینِ وَ لَوْ كَانَا كَافِرَینِ»
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمایند:«بِرُّ الوالِدَینِ أکبَرُ فَریضَةٍ؛ نیکی به پدر و مادر بزرگ ترین فریضه است»(غررالحکم/312)
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:«الذُّنوبُ الّتى تُظلِمُ الهَواءَ عُقوقُ الوالِدَینِ؛ از جمله گناهانى که فضا را تیره و تار مىسازد نافرمانى پدر و مادر است.» (کافی/2/447)
منابع:
سات بیان معنوی؛ بیانات حجت الاسلام پناهیان
بیانات حجت الاسلام قرائتی
برنامه سمت خدا؛ بیانات حجت الاسلام ماندگاری
برنامه سمت خدا؛ بیانات حجت الاسلام فرحزادی
حسن خلق در آموزه های قران
حسن خلق، به معناي نرم خويي، پاكيزه گفتاري، گشاده رويي و منش زيبا و با ديگران پاكيزه برخورد كردن است.1 بنابراين آن چه در خوي نيكوي انسان موثر است، صفات نيك و پسنديده است كه به شكل عادت و منش درآمده است و جزو ذات و يا ذاتيات انسان شده است. بنابراين اگر انساني به چيزي علم حصولي داشت و آن را نيك و پسنديده دانست ولي در خود به صورت عادت بروز نداد به عنوان صاحب خوي نيكو و خلق حسن شناخته نمي شود.
ملكه و شاكله
اصولا اموري كه به صورت صفات ثانوي در انسان در مي آيند، صفاتي هستند كه در اثر تلاش فرد در يك فرايند و حركت جوهري، جزو ذات انسان مي گردد. استاد حسن زاده آملي بر اين نكته تاكيد داشتند كه علم حصولي تا به شكل علم حضوري نشود علم به شمار نمي آيد. آن گاه كه دانشي به شكل علم حضوري درآمد جزو ذات و ذاتيات بشر مي شود و مي توان از آن به ملكه تعبير كرد.
ملكه دانشي است كه ديگر قابليت آن را ندارد به سادگي تغيير يابد و به عنوان شاكله وجودي و شخصيت اصلي در انسان باقي و مستقر مي گردد. بنابراين هر حسن و امر نيك و پسنديده اي تا با تكرار و در يك فرآيند به شكل علم حضوري و جوهر ذات و شاكله وجودي در نيايد نمي توان از آن به عنوان خلق و خوي ياد كرد؛ زيرا منش، امري پايدار و برقرار است كه با تغييرات و تحولات دگرگون نمي شود و هم چنان كه بود مي ماند. از اين رو در قرآن در بيان شخصيت گفته شده است كه: كل يعمل علي شاكلته؛ هر كس برپايه شاكله و شخصيت وجودي خود عمل مي كند. اين همان منش و شكل گيري است كه به صورت جوهر ذات درآمده است.
اميرمومنان علي(علیه السلام) عادت (يعني هر چيز اكتسابي مانند خلق و خوي و دانش) را طبيعت ثانوي بشر مي داند؛ به اين معنا كه انسان يك طبيعت اوليه دارد كه خداوند خلق كرده و در آن فطرت و غريزه دوگانه اي را نهاده است كه آدمي را به هر سوي مي كشد. هر گاه انسان با رنج و تلاش، خود را در مسير كمالي (حسنات و ياسيئات) قرار دهد، در يك فرآيند و حركت جوهري به صورت شاكله و شخصيت وجودي او در مي آيد و به عنوان طبيعت دوم كه ساخته و پرداخته هر شخصي است، ماندگار و پايدار مي گردد. منش و خلق و خوي انساني نيز به عنوان طبيعت ثانوي او درآمده و شاكله و شخصيت وجودي او را شكل مي دهد و اين گونه است كه بر پايه آن رفتار مي كند.
عوامل پيدايش نيك خويي
از آن جا كه انسان در درون خود به صورت طبيعت اوليه هر دو دسته از صفات نيك و پسنديده را دارا مي باشد و مي تواند آن را از قوه به فعليت درآورد، براي فعليت درآوردن هر دسته از اين صفات، نيازمند بستر، زمينه و عواملي است. در آيات قرآني به عواملي كه زمينه بروز نيك خويي مي گردد اشاره شده است كه در اين جا به برخي از آن ها اشاره مي شود.
عامل نخستي كه قرآن از آن ياد مي كند مسئله رحمت الهي است. (آل عمران آيه 159) حال مسئله اين است كه چگونه ما مي توانيم رحمت الهي را به سوي خود جلب كنيم تا با اين رحمت بتوانيم به نيك خوئي دست يابيم؟
بي گمان براي دسترسي به رحمت الهي نيازمند شناخت درست از خدا به عنوان آفريدگار هستيم. انساني كه شناخت درستي از خدا نداشته باشد نمي تواند رحمت او را به سوي خود جلب كند و به گونه اي عمل مي كند كه سكنجبين صفرا مي افزايد و عاملي كه به عنوان جلب رحمت به كار برده ايم تبديل به جلب نقمت و دوري از خداوندگار مي گردد. از اين رو شناخت خدا، هدف خلقت، پروردگاري وي، شناخت معاد و پيامبران و پيامبري و عمل بر پايه آموزه هاي وحياني به معناي عامل جلب رحمت اوست تا اين گونه در كنف هدايت الهي قرار گرفته و راه كمالي را زير نظر او و بر پايه آموزه هاي وحياني طي كنيم و منش و خلق نيكو را به دست آوريم. براين اساس وقتي سخن از جلب رحمت به عنوان عامل اساسي براي نيك خويي گفته شده است دربردارنده همه اين معاني و مفاهيم است. هرگاه اين گونه عمل كرديم چنان كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) به عنوان سرمشق عمل كرده و اين راه را پيموده است مي توانيم اميدوار شويم كه از عنايت و رحمت خاص الهي برخوردار شده و به نيك خويي دست يابيم. (آل عمران آيه 159)
البته رسيدن به اين مرحله نيازمند صبر و شكيبايي است؛ از اين روست كه قرآن از صبر و شكيبايي در طي طريق به عنوان زمينه رحمت و بستري براي نيك خويي ياد مي كند. (فصلت آيه34و 35)
تأكيد بسيار قرآن بر مسايل و مباحث اجتماعي از آن رو صورت مي گيرد كه موجب شكل گيري كامل شخصيت انسان در اجتماع و جامعه مي شود؛ از اين رو كساني كه مي كوشند با دوري از اجتماع و عزلت نشيني به كمال دست يابند بيراهه مي روند؛ زيرا بخش بسياري از كمالات و شخصيت جامع انسان در اجتماع و در كشاكش مسايل و مشكلات اجتماعي تحقق مي يابد. برپايه اين نگرش است كه قرآن معاشرت با ديگران و حسن خلق در برخوردهاي اجتماعي را به عنوان بستر و عاملي براي رسيدن به منش و خوي نيك برمي شمارد و از مؤمنان مي خواهد كه اين شيوه را براي رسيدن به كمال طي كنند. (فصلت آيه34 و 35 و مؤمنون آيه 96 و قصص آيه 54)
آثار حسن خلق
رعايت حسن خلق با مؤمنان (حجر آيه88) و رعايت خوش خلقي در گفتار و برخوردها حتي نسبت به كافران و مشركان (مؤمنون آيه 96) (فصلت آيه34و 35 و اسراء آيه53) رعايت حال ناتوانان (عبس آيه1 تا 11) از عوامل و زمينه هاي ايجاد كننده نيك خويي در انسان و گسترش آن به عنوان يك منش انساني نسبت به همگان است.
مؤمن مي بايست در نيك خويي به آن جايي برسد كه مظهر خوش خلقي و نيك خويي در ميان بشر به شمار آيد و همگان از آن بهره مند گردند (اسراء آيه53)
آثار فردي و اجتماعي دست يابي به نيك خويي تا بدان حد است كه مي توان با نگاهي به اطراف پيرامون خود آنها را بعينه مشاهده كرد. بسيار ديده شده است كه كساني كه داراي نيك خوئي و خلق خوش بوده اند در كارهايشان موفق بوده اند و همگان آنان را شريك مال و منال و كار خويش دانسته اند و نسبت به آنان رفتار ديگري را درپيش گرفته اند.
وقتي انساني به همگان سلام مي كند و با چهره گشاده برخورد مي كند، مورد توجه ديگران قرارگرفته و دشمني ها تبديل به دوستي ها مي گردد. (فصلت آيه34) مردمان مانند زنبور دور عسل وجودي وي مي گردند و جذب او مي شوند. گرايش عموم به اين دسته از افراد نشان مي دهد كه تا چه اندازه نيك خويي مي تواند در جذب دوست و دشمن تأثيرگذار باشد. (آل عمران آيه159) به طوري كه دشمن از ايجاد تنش و اختلاف در ميان ايشان نوميد مي گردد. (اسراء آيه53) او در زمره بندگان صالح خداوند قرار مي گيرد و از فوايد بندگان خاص و رحمت خاص برخوردار مي شود. (فرقان آيه63) در دنيا و آخرت از توجه ويژه الهي بهره مند شده (قصص آيه54) و اميد به آخرت و ياوري حق درباره وي افزايش مي يابد.
از اين روست كه نيك خويي به عنوان يك اصل اساسي در دستورها و آموزه هاي وحياني الهي مورد تأكيد و سفارش قرارگرفته و از مؤمنان خواسته شده است كه اين منش را در زندگي درپيش گيرند.اسراء آيه 53 و حجر آيه88
1-جامع السعادات ج 1 ص 306-