روش گفتگو در قرآن
جدال احسن
مجادله به معنی بحث و استدلال کردن است. در قرآن به پیامبر دستور داده شده که با بهترین نحو گفتگو، با حکمت و موعظه حسنه و نیکوترین حالت دعوت به حق کند، پاسخ دادن و دفع کردن و قانع کردن هم باید چنین باشد: «ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ؛ 1(ای پیغمبر!) مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان، و با ایشان به شیوه هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو کن؛ چرا که (بر تو تبلیغ رسالت الهی است با سخنان حکیمانه و مستدلاّنه و آگاهانه، و به گونه بس زیبا و گیرا و پیدا، و بر ما هدایت و ضلال و حساب و کتاب و سزا و جزا است). بی گمان پروردگارت آگاه تر (از همگان) به حال کسانی است که از راه او منحرف و گمراه می شوند و یا این که رهنمود و راهیاب می گردند.»
برای فهمیدن دیدگاه و طرز فکر دیگران ابتدا باید به طور کامل آنها را شنید، بعد می توان دانست که نظر آنها چیست، درست یا غلط است. باید آمادگی شنیدن سخنان مختلف را داشت و از میان بیانات مختلف سخن درست را انتخاب کرد: «فَبَشِّرْ عِبَادِ. الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ؛2 بشارت باد بر آن کسانی که به همه سخنان گوش فرا می دهند و از نیکوترین و زیباترین آنها پیروی می کنند. آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان بخشیده است، و ایشان واقعاً خردمندند.»
بعضی از موعظه ها حسنه نیستند و بعضی از جدال ها حسن و بعضی دیگر احسن و بعضی دیگر اصلاً حسن ندارند وگرنه خداوند موعظه را مقید به حسن و جدال را مقید به احسن نمی کرد. واعظ باید به آنچه وعظ می کند خود متعظ باشد و در وعظ خود حسن خلق نشان دهد که کلامش در قلب شنونده مورد قبول بیفتد و اگر از راه جدال دعوت می کند باید از هر سخنی که خصم را بر دعوتش تهییج می کند و او را به عناد وا داشته و بر غضبش بیفزاید بپرهیزد و نیز از بی عفتی پرهیز کند.3
2- حق مداری و راست جویی
در قرآن به رعایت قسط و عدل و ظلم نکردن بارها اشاره شده است، رعایت قسط و عدل در گفتگو همان حق طلبی و جستجوی حقیقت است و اهل کفر کسانی معرفی می شوند که به وسیله باطل می خواهند حق را بپوشانند: «وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آَیَاتِی وَمَا أُنْذِرُوا هُزُوًا؛4 همواره کافران بیهوده به جدال می پردازند تا با جدال حق را (از میدان به در کنند و آن را) از میان ببرند. آنان آیات (قرآنی) مرا و چیزی را که از آن بیم داده شده اند (که مکافات دنیوی و اخروی است، به باد) استهزا می گیرند.»
3- پرهیز از ظن و گمان
بحث منطقی و علمی نمی تواند بر مبنای ظن و گمان و حدس انجام شود. از مقدمات درست می توان به نتیجه درست رسید. نباید در بحث علمی به اموری تکیه کرد که قطعی نیست و در مورد درستی آنها شک وجود دارد. نسبت ناصحیح در امور مشکوک خود نوعی بهتان و افترا محسوب می شود؛ زیرا حقیقت آن اثبات نشده است و قضاوت براساس آن اشتباه است. هر خبر و سخن و مطلبی را نمی توان پذیرفت باید قبل از آن تحقیق کرد: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ؛ 5 ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر فاسقی برایتان خبری آورد، مبادا به نادانی گروهی را آسیب برسانید و بعد از آنچه کرده اید پشیمان شوید»؛ برخی از امور ظنی گناه محسوب می شوند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»6 ای کسانی که ایمان آورده اید، از بسیاری از گمان ها پرهیز کنید که پاره ای از گمان ها گناه است.»
4- شجاعت
شجاعت چه در پذیرش حقیقت و چه در بیان آن لازم است. در راه حق باید فقط از خدا ترسید نه از غیر او: «فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً؛7 گروهی از آنان از مردم ترسیدند مانند ترسی از خدا یا ترسی سخت تر»؛ و نباید از ملامت ها ترسید: «وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ؛8 و از سرزنش هیچ ملامتگری نمی ترسند. این فضل خداست، آن را به هرکس بخواهد می دهد»؛ «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا؛ 9(پیغمبران پیشین، یعنی آن) کسانی که (برنامه ها و) رسالت های خدا را (به مردم) می رساندند، و از او می ترسیدند و از کسی جز خدا نمی ترسیدند، و همین بس که خدا حسابگر (زحمات و پاداش دهنده اعمال آنان) باشد.»
5- استماع سخن
برای فهمیدن دیدگاه و طرز فکر دیگران ابتدا باید به طور کامل آنها را شنید، بعد می توان دانست که نظر آنها چیست، درست یا غلط است. باید آمادگی شنیدن سخنان مختلف را داشت و از میان بیانات مختلف سخن درست را انتخاب کرد: «فَبَشِّرْ عِبَادِ. الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ»؛10 بشارت باد بر آن کسانی که به همه سخنان گوش فرا می دهند و از نیکوترین و زیباترین آنها پیروی می کنند. آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان بخشیده است، و ایشان واقعاً خردمندند.»
بعضی از موعظه ها حسنه نیستند و بعضی از جدال ها حسن و بعضی دیگر احسن و بعضی دیگر اصلاً حسن ندارند وگرنه خداوند موعظه را مقید به حسن و جدال را مقید به احسن نمی کرد. واعظ باید به آنچه وعظ می کند خود متعظ باشد و در وعظ خود حسن خلق نشان دهد که کلامش در قلب شنونده مورد قبول بیفتد و اگر از راه جدال دعوت می کند باید از هر سخنی که خصم را بر دعوتش تهییج می کند و او را به عناد وا داشته و بر غضبش بیفزاید بپرهیزد و نیز از بی عفتی پرهیز کند.
مدارا و مهربانی به جا در دوستی ها
حضرت علی (علیه السلام) در فراز سی و هشتم از نامه خود به امام حسن مجتبی (علیه السلام) در رابطه با «مدارا و مهربانی به جا در دوستی ها» هشدار می دهد که مبادا این نرمش ها و مدارا ها را در غیر جایگاه خود، انجام دهی یا نسبت به نا اهل، چنین کنی، زیرا این حُسن نیت و کردار بسیار نیکو، در غیر محل خود، سبب سوء استفاده های گسترده می شود و افراد، گناهکار و مجرم، در انجام دادن خطاهای خود، تشویق می شوند.
نیکی های مکرر در برابر افرادی که شرور و نااهل هستند چه بسا سبب اشتباهشان می شود و از سر نادانی می پندارند که کار خوبی انجام داده اند یا وظیفه دوستم این است که یک سره با من مهربان باشد کما اینکه: «خوبی چون از حد گذشت نادان خیال بد می کند.»
امام در این کلام خود اشاره به افراد نااهل و لجوج و کینه توز و بد ذات دارد که مهربانی و نرمش و مدارای فراوان و بی جا در برابر آن ها سبب جرئت و جسارتشان می شود.
منابع:
تأکید امام علی (علیه السلام) بر مدارا و مهربانی بجا در دوستی ها؛ خبرگزاری بین المللی قرآن
همزیستی مدارا و گفتگو در قرآن؛ فصلنامه علمی تخصصی حبل المتین، پاییز 1391
1-نحل، 125 2- زمر، 17 و18 ؛ 3- طباطبایی، ش 1385، ج 12، صص 534- 536 4- کهف، 56
5-حجرات، 6 ؛ 6-حجرات12، 7- نساء،77 ؛ 8- مائده،54 9-احزاب، 39 10-زمر، 17 و 18
بدون آزادگى همه چیز رنگى از بردگى دارد
آزاده بودن و آزادگی پیشه کردن در این عالم شرایطی دارد؛ امیرمومنان امام على علیه السلام در بیان شرایط واقعی حریت می فرماید: «هر کس شرایط بندگى خدا را به جا آورد، سزاوار آزادى مى شود و هر کس در عمل به شرایط آزادگى کوتاهى کند، به بندگى (غیر خدا) مبتلا مى شود».
آزادی و آزادگی، ریشه در كرامت انسانی دارد. انسان آزاد به دنیا می آید و آزادی و آزادگی او فارغ از مذهب و ملیت جزء ماهیت او به حساب می آید. پیوند ذاتی آزادی را با ماهیت انسان، در نگرش امام علی علیه السلام، می توان یافت که فرمود: «خداوند انسان را آزاد قرار داده است».
از دیدگاه علی «علیه السلام» آزادگان نجات یافتگان از قید اسارت شهوات هستند: «هر کس دست از تمایلات نفسانی بردارد آزاد است»
همچنین زیبائی و جمال آزادگان را پرهیز از امور خلاف انسانی میداند و میفرماید: «زیبائی آزادگان دوری از ننگها و امور خلاف است»
انسان اسیر کمالات
علم، اخلاق، سیاست، حكومت و هر امرى كه از پایگاه آزادگى نباشد، اسارتآور است و موجب خودخواهى می شود. نفى دانش و كمالات دیگران، خود را اهل نجاتدانستن، دیگران را جهنّمىدیدن و خود را مقدّس پنداشتن، تنگنظرىهایى است كه از فقدان آزادگى برمىخیزد.
«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ولایت از آنِ كسى است كه آزاد ساخته باشد». رسول خدا(صلی الله علیه و آله) براى آزاد ساختن گردنها از آتش آمد و انسانها را از قید بندگى [غیر خدا] آزاد كرد؛ بنابراین ولایت این امّت را پیامبر دارد و هر حقّى كه او داشت پس از او از آنِ من است».
تا انسان به مرتبهاى از مراتب آزادگى نرسد، فضاى نگاه او باز نمىشود؛ اگر هم به مراتب و فضایلی دست یابد، امّا روحیه بردگى خود را به نوعى نشان مىدهد.امام علی علیه السلام می فرماید:
«آزاده، آزاده است، هر چند كه به او سختى و زیان رسد و برده، برده است هر چند كه تقدیر او را یارى كند.»
انسان گاهی اسیر كمالاتش می شود؛ چنین انسانی شاید اندیشه و علمش بزرگ شده باشد، امّا در قفس خودبینی و خودستایی است.
آزادگی شرایطی دارد
آزاده بودن و آزادگی پیشه کردن در این عالم شرایطی دارد؛ امیرمومنان امام على علیه السلام در بیان شرایط واقعی حریت می فرماید: «هر کس شرایط بندگى خدا را به جا آورد، سزاوار آزادى مى شود و هر کس در عمل به شرایط آزادگى کوتاهى کند، به بندگى (غیر خدا) مبتلا مى شود».
امام صادق علیه السلام نیز تحقق خصلت آزادی را در هر انسان زمانی می داند که چهار خصلت برتر اخلاقی در او تحقق یافته باشد. آن حضرت می فرماید: «پنج خصلت است که در هر کس یکى از آنها نباشد خیر و بهره زیادى در او نیست: اول: وفادارى؛ دوم: تدبیر؛ سوم: حیا؛ چهارم: خوش اخلاقى؛ و پنجم: ـ که چهار خصلت دیگر را نیز در خود دارد ـ آزادگى.»
اگر کسی بتواند این چهار خصلت را در خود تحقق بخشد، حقیقت معنای آزادی و آزادگی را درک و تجربه کرده است.
از نگاه امیرمومنان امام على علیه السلام آزادی نسبت مستقیم با تقوا دارد،امام چنان شرح می دهد که انسان آزاده از نابهنجاری ها و زشتی ها و بدی ها پرهیز می کند و رفتارهای نابهنجار و ضد اخلاقی ندارد. ایشان می فرماید:«تقواى خدا، کلید پاکى و درستى و اندوخته اى براى معاد و باعث آزادى از هر بندگى و رهایى از هر نابودى است. به وسیله تقواست که جوینده به مطلوبش مى رسد و گریزانِ (از عذاب و کیفر الهى) رهایى مى یابد و به خواست ها رسیده مى شود.»
رهایى از همه اسارتهاى دنیایى
دعوت پیامآوران الهى به آزادگى، دعوت به رهایى از همه اسارتهاى دنیایى است؛ و از اینروست كه شأن آنان آزادكردن انسان از غل و زنجیرهاست؛ و این شرطِ رهبرى الهى است، یعنى آنكه بتواند آدمیان را به آزادى و آزادگى رهنمون گردد، شایسته زمامدارى است.
از دیدگاه علی «علیه السلام» آزادگان نجات یافتگان از قید اسارت شهوات هستند: «هر کس دست از تمایلات نفسانی بردارد آزاد است»
امیر مؤمنان على علیه السلام، درباره شأن پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله، و خودش در نامهاى كه پس از بازگشت از نهروان نوشت، چنین فرموده است:
«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ولایت از آنِ كسى است كه آزاد ساخته باشد». رسول خداصلی الله علیه و آله براى آزاد ساختن گردنها از آتش آمد و انسانها را از قید بندگى [غیر خدا] آزاد كرد؛ بنابراین ولایت این امّت را پیامبر دارد و هر حقّى كه او داشت پس از او از آنِ من است».
سخن آخر
امیر مؤمنان على علیه السلام، رهبرى و هدایت را شأن كسى مىداند كه بتواند آزادى و آزادگى را براى مردمان به ارمغان آورد، یعنى بتواند مردمان را از جهالت و ذلّت و رقیّت، و از گناهكارى و ستمگرى، و از كجفهمى و خشكمغزى و از خودكامگى و بىعدالتى آزاد سازد.
انسان مسلمان، نیازمندی های خویش را با عزت نفس می جوید وبا هر کس از هر دین و آیینی می تواند تعامل سیاسی و اجتماعی و… داشته باشد، اما به این شرط که برده کسی نشود و به آزادی و آزادگی اش خدشه ای وارد نگردد.
منابع:
نهج البلاغه، نامه 31، خطبه ۲۳۰.
سیّد بن طاووس،کشف المحجة، ص ۲۴۶.
بحارالانوار، ج 77، ص 238.
میزان الحکمة، ج 2، ص 583، ح 3566.
غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 65 وص ۱۱۳.
فرآوری: حامد رفیعی
رزق ، مخصوص خداست
آنچه مخلوقات به آن منتفع شده و از خیر آن بهره مند مى شوند، رزق آنان بوده و خداوند هم رازق آن است. این مطلب گذشته از آیاتى كه درباره رزق وارد شده، از آیات دیگرى هم كه خلق و امر و حكم و ملك و مشیت و تدبیر و خیر را مخصوص خداوند دانسته، فهمیده مى شود.
«و ترزق من تشاء بغیر حساب»1
رزق معناى معروفى دارد و آنچه از موارد استعمال آن به دست مى آید، معناى عطا و بخشش در آن موجود است. رزق در نظر ابتدایى به خوردنى ها اطلاق شده و غیر آن از پوشیدنى ها و امثال آن را شامل نبوده است. سپس در معناى آن توسعه داده شده و شامل تمام چیزهایى گشته كه به آدمى مى رسد و انسان از آن بهره مند مى گردد چون مال جاه، مقام، فامیل، علم و امثال آن.
آنچه از آیه شریفه «إنّ اللّه هو الرّزّاق ذو القوّة المتین»2 كه در مقام حصر وارد شده استفاده مى شود، چند چیز است:
آنچه آدمى مورد استفاده قرار مى دهد، ولى از نوع حرام است، از نظر معصیت منسوب به خداوند نیست. زیرا خداوند نسبت معصیت را از نظر تشریع از خود نفى كرده است، چنان كه آیه شریفه «قل إنّ اللّه لا یأمر بالفحشاء» بدان دلالت دارد. 3
اگر چه رزق در ظاهر ممكن است به غیر خداوند نسبتى پیدا كند، چنان كه از امثال «و اللّه خیر الرّازقین»4 كه وجود رازق هاى دیگر را تصدیق كرده، خداوند را بهترین آن ها معرفى كرده است و همچنین از آیه ى «وارزقوهم فیها واكسوهم»5 (استفاده مى شود، لیكن در حقیقت جز به خداوند متعال منسوب نیست، رزق هم مانند عزت و ملك است كه در حقیقت مخصوص خداست و دیگران به واسطه اعطا و بخشش خداوند از آن نصیبى گرفته اند.
آنچه مخلوقات به آن منتفع شده و از خیر آن بهره مند مى شوند، رزق آنان بوده و خداوند هم رازق آن است. این مطلب گذشته از آیاتى كه درباره رزق وارد شده، از آیات دیگرى هم كه خلق و امر و حكم و ملك و مشیت و تدبیر و خیر را مخصوص خداوند دانسته، فهمیده مى شود.
آنچه آدمى مورد استفاده قرار مى دهد، ولى از نوع حرام است، از نظر معصیت منسوب به خداوند نیست. زیرا خداوند نسبت معصیت را از نظر تشریع از خود نفى كرده است، چنان كه آیه شریفه «قل إنّ اللّه لا یأمر بالفحشاء» بدان دلالت دارد.
پی نوشت
1-آل عمران،27
2-ذاریات،58
3-المیزان، ج3، ص137
4-جمعه،11
5-نساء،5
6-المیزان، ج3، ص137
گردنه بین مومن و بهشت!
هر کسی دوست دارد ببیند عاقبت کجا می رود و سرانجام او چه خواهد شد؟ این حقیقت در فطرت انسان وجود دارد که می خواهد پایان کار خود را بداند. شرایع الهی هم به این مطلب عنایت خاصی داشتند بطوری که از همان روز اول که پیامبران شروع به دعوت می کردند یکی از محورهای دعوتشان بحث معاد بود.
مفاهیم کلی و جزئی
موضوع معاد در دو بخش قابل بررسی است. یک بخش که در حد عامه مردم است و همه آن مطالب را متوجه می شوند و درک صحیحی از آن دارند. طبعاً این بحث سطحش مقداری پایین تر از سطح تخصصی و دقیق است. یک بخش هم در لابلای حرفها و نکاتی که فنی و دقیق و کلامی است نهفته است.
بنابراین سیاست کلی این است که هم عامه مخاطبین مد نظر باشند هم گاهی نکات دقیق و فنی کلامی هم در لابلای بحث وجود داشته باشد.
اما در مورد بحث معاد محورها به این ترتیب است: اهمیت و ضرورت، تعریف و اثبات یعنی دلائل معاد چه معاد جسمانی چه معاد به اصطلاح جسمانی- روحانی، چه حیات برزخی و چه حیات اخروی.
در مورد اهمیت و ضرورت معاد از دو منظر می توان بحث کرد:
1- یکی از منظر عقل،
2- یکی هم از منظر نقل.
برای اثبات ضرورت و اهمیت معاد دلایل مختلفی وجود دارد از جمله دلیل خطر محتمل. عقلا می گویند هر چه محتمل بزرگتر بشود احتمال ولو ضعیف تر هم بشود باید به آن توجه کرد. اگر محتمل بی نهایت شد دیگر این احتمال ولو قریب به صفر هم باشد خیلی بزرگ می شود.
برای اثبات ضرورت و اهمیت معاد دلایل مختلفی وجود دارد از جمله دلیل خطر محتمل. عقلا می گویند هر چه محتمل بزرگتر بشود احتمال ولو ضعیف تر هم بشود باید به آن توجه کرد. اگر محتمل بی نهایت شد دیگر این احتمال ولو قریب به صفر هم باشد خیلی بزرگ می شود
با توجه به اینکه بحث معاد و بحث سفر اخروی محتملش بی نهایت است یعنی حیات جاوید، زندگی جاودانه در بهشت یا جهنم است احتمال هر چقدر هم ضعیف باشد ولی همه عقلا می گویند باید به آن توجه کرد چون محتمل بزرگ است در حالی که این احتمال ضعیف نیست. البته احتمال برای خیلی ها احتمال نیست بلکه یقین است.
هر انسانی که ذره ای عقل داشته باشد احتمال قوی می دهد که بحث معاد و قیامت درست باشد. اگر ما باشیم و عقل ما چنین حکم می شود که وقتی محتمل بی نهایت شد به این احتمال ولو ضعیف هم باید اهمیت داد و توجه کرد.
همین مقدار راجع به منظر عقل در اهمیت ضرورت معاد کافی است. اما در بحث نقلی نزدیک به یک ششم آیات قرآن کریم راجع به معاد بحث کرده یعنی بیش از هزار آیه قرآن درباره معاد است که حکایت از اهمیت این بحث دارد. زیرا قرآن برای سعادت انسان آمده و مباحثی را مطرح کرده که باعث سعادتمندی انسان می شود.
یک سوم آیات قرآن راجع به توحید است. چون مهمترین عامل برای خوشبختی انسان این است که خدا را بشناسد آن هم با صفات واقعیش. لذا قرآن هم به این بحث خیلی توجه کرده اما یک ششم آیات قرآن به معاد پرداخته با دقت در این موضوع انسان متوجه می شود که قطعا بحث معاد در خوشبختی و سعادتمندی انسان بسیار موثر است.
از منظر دیگری هم می شود اهمیت این بحث را فهمید آن هم آثار ایمان به معاد و آثار تفکر درباره مرگ و قیامت است.
از منظر عقل فقط یک دلیل خیلی ساده و یک بحث خیلی عمومی را مطرح می کنیم. اگر انسان بخواهد مسافرت برود مثلاً بخواهد مشهد برود طبیعی است که از مدت ها پیش باید برنامه ریزی کند که چطور حرکت کند؟ ..
و خلاصه از مدت ها پیش برنامه ریزی می کند برای یک سفر کوتاهی که همه چیز آن برایش روشن است و می داند اما در عین حال از مدت ها پیش فکر می کند.
یک ششم آیات قرآن به معاد پرداخته با دقت در این موضوع انسان متوجه می شود که قطعا بحث معاد در خوشبختی و سعادتمندی انسان بسیار موثر است
در روایتی از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که بین مومن وبهشت 200 گردنه خطرناک وجود دارد که آسانترین گردنه ها مرگ است سپس فرمود: اگر 60 هزار ضربه شمشیر بر پیکر انسان وارد بشود برای او آسانتر از یک جذبه از جذبات مرگ است یعنی یک جان کندن سخت تر از 60 هزار ضربه شمشیری است که بر پیکر انسان وارد بشود.
پس چنین راهی و چنین سفری در پیش است. عقل حکم می کند انسان برای این سفر فکر بکند، برنامه ریزی بکند و ببیند چه نیازی دارد؟ چه زاد و توشه ای نیاز دارد؟ از گردنه ها چطور عبور و حرکت بکند و آنجا چه نیاز دارد؟
این فکر و برنامه ریزی حکم عقل است و در عین حال ضروری و قطعی است. هیچ کس نمی تواند بگوید من نمی خواهم این مسافرت را بروم یعنی به اختیار انسان نیست. پس باید این مسافرت را رفت و باید زاد و توشه هم برداشت ” فإن خیر الزاد التقوی ” بهترین زاد هم برای این راه تقوا است. در واقع این سخنان اگرچه برهان و استدلال بود ولی در قالب توضیح بیان شد.
خلاصه سخن:
انسان دوست دارد از آینده و سرانجام خود اطلاع داشته باشد. این شناخت و آگاهی او را با سفری طولانی و پر خطر با گردنه ها و موقف های فراوان آشنا می کند. نتیجه این شناخت برنامه ریزی برای رفع نیازها و همراه داشتن توشه لازم در این راه است که همه اینها ضروری و عقلانی است.
منبع : دکتر جعفری
چگونه یک گناه، عذاب به این سختی دارد؟
آیه (وَمَا أصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ…) بهترین آیه در قرآن مجید است. که توضیحاتی در مورد این آیه در ادامه می آید.
اسلام، اعمال بشر را عاملی مهم برای حوادث برمی شمارد و بر آن تأکید می ورزد؛ چنانکه می فرماید: «وَ مَآأَصَـبَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُواْ عَن کَثِیرٍ»؛ «هر مصیبتی به شما رسد، به سبب اعمالی است که انجام داده اید، و بسیاری را نیز عفو می کند.»
در حدیثی از امیرمؤمنان علی علیه السلام می خوانیم که پیامبر گرامی خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«خَیْرُ آیَةٍ فِی کِتَابِ اللّهِ هَذِهِ الاآیَةُ یَا عَلِیُّ مَا مِنْ خَدْشِ عُودٍ وَلاَ نَکْبَةِ قَدَمٍ اِلاَّ بِذَنْبٍ وَمَا عَفَا اللّهُ عَنْهُ فِی الدُّنْیَا فَهُوَ اَکْرَمُ مِنْ أنْ یَعُودَ فِیهِ وَمَا عَاقَبَ عَلَیْهِ فِی الدُّنْیَا فَهُوَ أعْدَلُ مِنْأنْ یُثَنِّیَ عَلَی عَبْدِهِ؛ این آیه (وَمَا أصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ…) بهترین آیه در قرآن مجید است. ای علی! هر خراشی که از چوبی [برتن انسان] وارد می شود، و هر لغزش قدمی، بر اثر گناهی است [که از او سر زده است] و آنچه خداوند در دنیا عفو می کند، گرامی تر از آن است که [در قیامت] در آن تجدید نظر فرماید، و آنچه را که در این دنیا عقوبت فرموده است، عادل تر از آناست که در آخرت، بار دیگر کیفر دهد.»
در مجازات اخروی یقینا تناسب میان جرم و جریمه منظور می شود اما این که چه جرمی از اهمیت بیشتری برخوردار است و چه جریمه ای متناسب با جرمی که شخص مرتکب شده است می باشد از حد درک و معرفت ما خارج است و خداوند بر اساس علم و احاطه کامل خود عمل خواهد کرد.
شاید این سؤال در ذهن ها خطور کند؛ آخر چگونه ممکن است که نتیجه ی یک گناه این همه خسارت، ویرانی و عذاب از جانب خداوند شود؟!
در پاسخ عرض می کنیم که توجه داشته باشید گاهى یك ویروس وارد بدن مى شود و تمام بدن را فلج مى كند. گاهى یك جرقه زده مى شود و منطقه اى به آتش كشیده مى شود. گاهى یك حسادت سبب توطئه قتل یوسف مى شود. گاهى لقمه حرام یا طمع رسیدن به حكومت، انسان را تا كشتن امام حسین علیه السلام پیش مى برد.
از نگاه دیگر نیز باید به این موضوع توجه کرد و آن اینکه تناسب میان جرم و جریمه هر چند یک امر عقلی و عقلایی است اما باید توجه داشت که در اندازه گیری اهمیت جرم نمی توان تنها به کمیت و تعداد آن و مقدار زمانی که در انجام آن به کار رفته نگاه کرد بلکه باید به ماهیت و کیفیت جرم نیز توجه داشت. گاه یک جرم که در یک دقیقه و یا کمتر از آن انجام می گیرد از صدها و هزارها جرم دیگر که روزها و هفته ها در انجام آن صرف شده است، اهمیت بیشتری دارد. آیا می توان جرم کسی که در یک دقیقه با بمبی هزاران نفر را قتل عام می کند نسبت به جرم کسی که در چندین فقره دزدی که ماهها طول کشیده و چند کالای نه چندان مهم را از افراد مختلف به سرقت برده کمتر و یا حتی برابر دانست؟ آیا در این گونه موارد در مقام مجازات به تعداد و کمیت گناه و جرم نگاه می کنند؟
در مجازات اخروی یقینا تناسب میان جرم و جریمه منظور می شود اما این که چه جرمی از اهمیت بیشتری برخوردار است و چه جریمه ای متناسب با جرمی که شخص مرتکب شده است می باشد از حد درک و معرفت ما خارج است و خداوند بر اساس علم و احاطه کامل خود عمل خواهد کرد.
اسلام، اعمال بشر را عاملی مهم برای حوادث برمی شمارد و بر آن تأکید می ورزد؛ چنانکه می فرماید: «وَ مَآأَصَـبَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُواْ عَن کَثِیرٍ»؛ «هر مصیبتی به شما رسد، به سبب اعمالی است که انجام داده اید، و بسیاری را نیز عفو می کند.»
شهید مطهری در این رابطه می گوید: «پاسخ اشکال «تناسب کیفر و گناه» به این صورت خلاصه می شود که رعایت تناسب بحثی است که در مورد کیفرهای اجتماعی و قراردادی قابل طرح است. البته در اینگونه کیفرها، قانونگذار باید متناسب بودن کیفر را با جرم در نظر بگیرد. اما در کیفرهایی که رابطه تکوینی با عمل دارد؛ یعنی معلول واقعی و اثر حقیقی کردار است یا کیفری که با گناه رابطه عینیت و وحدت دارد؛ یعنی در حقیقت خود عمل است، دیگر مجالی از برای بحث تناسب داشتن و نداشتن نیست. کسی که می گوید چگونه ممکن است خدایی باشد و ما را در برابر جرمهای بسیار کوچک مجازاتهای بسیار بزرگ بکند این معنا را درک نکرده است که رابطه آخرت با دنیا از قبیل روابط قراردادی اجتماعی نیست…» (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، پیشین، ص 237)
منابع:
گناه و برخی از آثار آن ؛ مجله مبلغان بهمن و اسفند 1387 - شماره 112
آیا یك گناه، سرنوشت كسى را دگرگون مى كند؟؛ سایت درس هایی از قرآن حجت الاسلام قرائتی
پاسخ به چند شبهه درباره مجازات اخروی؛ مجله رواق اندیشه، شماره 24، عباس نیکزاد
ضرر های موسیقی در روایات اهل بیت علیهم السلام
1- مرگ ناگهانی و قبول نشدن دعا
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
خانه ای که در آن غنا و موسیقی باشد از مرگ و مصیبت دردناک در امان نیست ودعا در آن به اجابت نمی رسد و فرشتگان وارد آن نمی شوند.(1)
2- سبب نفاق
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «نواختن موسیقی نفاق را در دل می رویاند همانطور که آب سبزه را می رویاند.»(2)
3- موسیقی سبب رفتن برکت از زندگی.
پیامبر می فرمایند: فرشتگان به خانه ای که قمار، شراب و وسایل موسیقی در آن باشد وارد نمی شود دعای اهل خانه مستجاب نمی گردد. خیر و برکت هم از آنجا می رود.(3)
4- عامل زنا
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می فرمایند: غنا و موسیقی کاری است که انسان را به زنا می کشاند.(4)
در حدیثی دیگرآمده است که : از غنا و موسیقی دوری کنید زیرا موسیقی حیا را از بین می برد و سبب زیاد شدن غریزه جنسی می شود . مردانگی مرد را نابود می سازد و هر کاری که شراب می کند موسیقی هم انجام میدهد. و اگر مبتلا به موسیقی شدید از زنان بپرهیزید برای آنکه موسیقی و زنان انسان را به زنا می کشاند.(5)
5- عذاب اخروی
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می فرمایند: کسی که به لهو گوش دهد در روز قیامت در گوشش سرب داغ ریخته می شود.(6)
6- سوء عاقبت
مردی به امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: همسایگان من کنیزانی دارند که آواز می خوانند و با عود (یکی از آلات موسیقی) می نوازند . چه بسا به هنگام قضای حاجت نشستنم را طول می دهم، تا صدای آنها را بیشتر بشنوم.امام فرمودند: « این کار را نکن. در روز قیامت در برابر خداوند هیچ عذری نداری ؛ مگر سخن حق را نخواندی که می فرماید : گوش، چشم، دل، مسئولند و در برابر کارهایی که کرده اند، مورد سؤال واقع می شوند. » مرد عرض کرد : به خدا سوگند گویا این آیه را تاکنون نخوانده و نشنیده بودم. دیگر به خدا این کارها را انجام نمی دهم و از اوآمرزش می طلبم . امام سپس فرمودند: «برخیز و غسل کن و آن چه می توانی نماز بخوان، چون تا کنون به گناه بزرگی مشغول بودی و چه بد حال وتیره بخت بودی اگر بدون توبه و بر این حال از دنیا می رفتی.»(7)
7- قساوت قلب
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به حضرت علي (علیه السلام) مي باشد كه به ایشان فرموده اند:« يا على؛ سه كار دل راسخت كند: گوش دادن به آواز و موسيقى ، شكارکردن و به دربار سلاطين رفتن.(8)
8- بی حیایی و بی تفاوت شدن
امام صادق (علیه السلام) :
كسي كه در خانه اش چهل روز بربط ( نوعي تار ) نواخته شود خداوند متعال شيطاني را به نام قفندر بر او مسلّط مي كند كه عضوي از اعضاي وي باقي نمي ماند مگر اينكه او را در برمي گيرد و هنگامي كه اين گونه شد حيا از او گرفته مي شود به گونه اي كه نسبت به آنچه به او گفته مي شود بي تفاوت مي گردد».(9)
منابع:
1- کافی جلد 6 ص 433
2- کافی جلد 6 ص 434
3- وسائل الشیعه ج12 ص 235
4- الدر المنثور ج5 ص 305
5- الدر المنثور ج5 ص 305
6- مستدرک الرسائل ج 13 ص 222
7- کافی،ج6،،ص1655،ح10.
8- نصایح، ترجمه آیت الله احمدجنّتی ،ص 134.
9- کافی،ج6،،ص1655،ح17.