دو رکن خوشبختی(بانو امین)
در افراد بشر مخصوصاً در جماعت بانوان کسی پیدا نمی شود که آرزوی خوشبختی و سعادت مندی در دل خود بپروراند، لکن چنین گمان می شود که سعادت و خوشبختی یک سرنوشت ازلی است و حصول آن ما فوق تدبیر بشر است، این است که در مقام تحصیل آن بر نمی آید و کم کسی پیدا می شود که از بخت و اقبال خود راضی و خرسند باشد. خوشبختی و کامیابی در چیزهائی نیست که تصور می کنید و آرزو دارید. وقتی به آن برسید و در پس هر آرزوئی صدها آرزوی دیگر همراه دارید و عمر عزیز خود را به همین طور می گذرانید، این ها آرزوهای بچه گانه است ریشه خوشبختی و بد بختی را در باطن خود پیدا کن.
بدبختی و خوشبختی
پیش از آن که وسائل خوشبختی را فراهم کنید بایستی بدانیم خوشبختی چیست و بد بختی کدام است؟
هر کس از دریچه فکر خود به حسب آمالی که دارد خوشبختی و سعادت را طوری بیان نموده و برای اثبات آن می کوشد. اگر خوب دقت کنید می فهمید که خوشبختی دو رکن دارد:
رکن اول: آسایش بدن و صحت مزاج، رکن
دوم: آسایش فکر و استراحت خیال و آرامش روح
بدن وقتی سالم است که سلولهای بدن از حالت طبیعی خارج نشوند و اعتدال و قوا و تعادل اجزاء و توازن بین آنها بر قرار باشد و حفظ الصحۀ بدنی یکی از شرائط اساسی نیل به سعادت به شمار می رود، بلکه صحت بدنش اساس هر فضیلتی و منشاء هر نیک بختی و سعادتی است. روح سالم در بدن سالم است و روح و بدن در یکدیگر تأثیر و تأثر کامل دارند، اگر لطمه ای به بدن وارد شود به طوری که اخلاط فاسده در بدن تولید شود و تعادل بین اعضاء و توازن بین قوا را زیان رساند، مسلماً روح را از حرکت صعودی باز می دارد، یعنی امراض بدنی مانع از ترقیات روحانی می شود و انسان را زبون و بیچاره می گرداند، آن وقت شقاوت و بدبختی راه باز می کند و به انسان هجوم می آورد، پس بایستی حتی الامکان مراعات حفظ الصحه نمود و بدن را سالم و معتدل نگاه داشت.
«آسایش فکری» وقتی تأمین می گردد که وحشت از «حوادث احتمالی» در کار نباشد و آرزوی مال از بین برود و هیچ خوشبختی به قدر راحت دل بزرگ نیست و آرامش روح وقتی نصیب بشر می گردد که دو اصل اساسی را کاملاً مراعات نماید :
اول: عقائد صحیح و ایمان به مبدء و معاد،
دوم: اخلاق نیکو که منشاء اعمال نیک گردد.
چنانچه گفته اند همه بد بختی ها از درون ما بر می خیزد و سبب آنها خود ما هستیم. ما سهواً می پنداریم که آنها از بیرون می آیند در صورتی که خود ما آنها را در داخل خود با سرشت خودمان می سازیم.
خوشبختی بیشتر مربوط به روح است و ریشه آن را در عقل و ادراک خود شخص بایست پیدا کرد و هر قدر درجه معرفت بالا رود معرفت نفس بهتر نمایان می شود و معرفت به حق که اصول دیانت است با معرفت به نفس ملازم یکدیگرند ، چنانچه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرموده:
«هر کس خودش را شناخت خدای خود را می شناسد» و هر کس خود را شناخت مرتبه و مقام خود را نیز می شناسد و توقعات بیجا نمی نماید و حضرت امیر (علیه السلام) فرموده: «مَن سَألَ فَوقَ قَدرِهِ استَحَقَّ الحِرمانَ؛ یعنی هر کس سئوال کند بالاتر از قدر خود مستحق محروم شدن است.» پس عاقل هرگز در پی آرزو به آن چه در دسترس او نیست نمی گردد و خود را در طلب آن رنج نمی دهد.
فساد اخلاقی و شهوت پرستی و عیاشی و بی عفتی و دزدی و دروغ و خیانت و صدها جنایاتی که امروزه بین مردم شایع گردیده ناشی از عدم ایمان به مبدء و معاد است، ایمان یک عامل قوی و یک پلیس باطنی است که انسان را از کارهای زشت که منافی با تقوی و عفت است باز می دارد .
کسی که دین و ایمان ندارد به هیچ وجه نباید از وی منتظر خیر و خوبی باشیم و هرگز سعادت و خوشبختی نصیب او نخواهد شد، زیرا که نفس انسان مثل اسب شروری ماند که اگر جلو وی را رها کنیم خودش و سوارش را به هلاکت می اندازد و یگانه جلوگیر او ایمان به خدائی است که عالم به ظاهر و باطن وی است و پس از آن جلوگیر شهوات عقل است که به میزان شرع عمل نماید.
پس از اینجا معلوم می شود که اول قدم به سوی سعادت و خوشبختی تحصیل ایمان و عقائد صحیح به مبدء و معاد و تطبیق امور با قوانین محکمه اسلام است .
اگر طالب سعادت و نیک بختی می باشید و می خواهید از زندگی لذت ببرید دل و سریره خود را از آلایش اخلاق زشت و صفات ناشایسته پاک گردانید و حسد و طمع و خود خواهی و بخل و کینه و آرزوهای بیجا و توقعات بی مورد در خود راه مدهید تا آن که آن فطرت اولیه ای که خداوند در روح شماها نهاده ظاهر گردد
یعنی فطرت توحید که در آیات قرآنی اشاره به آن فرموده و در احادیث تصریح شده که : ( خداوند فطرت و طبیعت اولیه هر کس را بر توحید قرار داده).
اگر دل قدری تصفیه شود و جلاء پیدا کند ( به عین الیقین) ارتباط خود و موجودات را به حق تعالی مشاهده می کند.
اگر به چشم حقیقت نظر کنی جهان را *** به هر چه می نگری جز خدا نخواهی دید
چنانچه موقع دعاء و عرض حاجات بسوی (قاضی الحاجات) مخصوصاً موقع اضطرار و بیچارگی و درماندگی خوب این مطلب نمایان می شود ،یعنی هر کس می فهمد که کسی هست که قادر به رفع گرفتاری اوست .
خلاصه اول قدم ما بسوی سعادت و خوشبختی این است که دارای ایمان به مبدء و معاد باشیم.
اسلام چیست و ایمان به مبدء کدام است و معارف به چه چیز تحقق می پذیرد؟[1]
براي مطالعه ادامه متن رجوع كنيد:http://www.banooyeirani.ir/index.php?option=com_content&task=blogcategory&id=335&Itemid=440
پی نوشت :
1.روش خوشبختي، بانو امين، ص2-6.
تاثیرات فیلم های غیر اخلاقی بر روابط زناشویی
امروزه شاهد فعالیت زیاد رسانه های مختلف در زمینه ی ترویج باورهای غلط در مورد روابط جنسی هستیم ، یکی از راهکارهای این رسانه ها پخش فیلم های مستهجن است . این فیلم ها تاثیرات بسیاری را بر ذهن افراد بر جای می گذارد و پیامد های روحی و رفتاری زیادی دارد که از مهم ترین آنها می توان به تاثیر آن بر رابطه زناشویی اشاره داشت.
• کاهش اعتماد به نفس: تماشای فیلم های جنسی با توجه به رفتارهای اغراق آمیز بازیگران کم کم باعث می شود زوجین درباره طبیعی بودن عملکرد جنسی خود دچار تردید شوند و خود را بسیار ضعیف تر از آنچه هستند، بپندارند و از روابط زناشویی بیش از گذشته فاصله بگیرند.
• مقایسه منفی: جذابیت های اغراق آمیز و تصنعی چنین فیلم هایی گاهی باعث می شود جذابیت های همسر، کمرنگ شده و با تشدید بی میلی جنسی همسر، میزان فعالیت جنسی زوجین از مقدار فعلی نیز کمتر شود.
• تقلید: برخی رفتارهای بازیگران این فیلمها با وجود جذابیت های بصری، گاه بسیار دردناک و آسیب زننده است و زوجین ناآگاه که سعی در تقلید از آن دارند، موجب بی رغبتی همسر به روابط زناشویی می شود.
وابستگی: هرچند در ابتدای امر زوجین با قصد بهبود روابط فیمابین به تماشای چنین فیلم هایی می نشینند اما در ادامه، یکی از زوجین یا هر دو متوجه میشوند که اگر در گذشته وقتی را برای با هم بودن صرف می کردند اکنون همه یا بخشی از آن وقت را برای دیدن انواع و اقسام فیلم های مستهجن پر میکنند و به این ترتیب، فیلم هایی که قرار بود باعث نزدیکی بیشتر زوجین به یکدیگر شود اکنون عاملی برای فاصله بیشتر آنها از یکدیگر شده است.
پی نوشت :
منبع: صد هزاران دام و دانه است اي خدا، كتابخانه سايت انجمن گفتگوي ديني
مهمترین راههای رسیدن به آرامش روانی چیست؟
راههاي رسيدن به آرامش رواني ازنگاه قرآن
1- ايمان:
ايمان عبارت است از باور وتصديق قلب به خدا ورسولش،آنچنان باور وتصديقي كه هيچگونه شك و ترديدي بر آن وارد نشود.
در قرآن در سوره مباركه فتح مي خوانيم:“هوالذي انزل السكينه في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانامع ايمانهم… ” «اوكسي است كه آرامش را در دلهاي مؤمنان نازل كرد تا ايماني به ايمان شان بيافزايند…». اولين برداشتي كه صورت مي گيرد اين است كه بدون ايمان، آرامش روحي ورواني وجود ندارد.
يقيقا داشتن آرامش در زندگي نخستين چشمه خوشبختي است وكسي كه از اين نعمت محروم باشد از نعمت خوشبختي نيز محروم است . انسان با ايمان از همة اينها آسوده است وهمة افكار واهداف وانديشه هارا تحت لواي يك هدف گرد آورده است وفقط به خاطر آن تلاش مي كندوبه سوي آن مي شتابد وآن عبارتست از خشنودي خداي متعال. ديگر كاري به اين ندارد كه مردم از او خشنود باشند يا بر او خشم گيرندوهميشه در يك آرامش روحي به سر مي برد.
2- ذكر:
معناي جامع ذكر همان يادآوري به قلب وزبان است كه گاهي در برابر غفلت وگاهي در برابر نسيان به كار مي رود.
قرآن يكي از عوامل آرامش را ‘’ذكر'’(ياد خدا)معرفي كرده است. چنانچه مي فرمايد:
«الّذين آمنوا وتطمئنّ قلوبهم بذكر الله الا بذكر الله تطمئنّ القلوب» «آنها (كساني كه به خدا برمي گردند)كساني هستند كه ايمان آورده اند، ودلهايشان به ياد خدا مطمئن (وآرام) است،آگاه باشيد،تنها با ياد خدا دلها آرامش مي يابد».
یادخدا تنها به ذكر زباني نيست اگرچه يكي از مصاديق روشن ياد خداست. زيرا آنچه مهم است به ياد خدا بودن در تمام حالات خصو صا در وقت گناه است.
وبهترين نوع ياد خداوند هم (نماز)است. چرا كه فرمود: ‘’اقم الصلوه لذكري'’ (نماز را براي ياد من به پا دار)
3- توكّل:
قرآن يكي ديگر از عوامل آرامش را “"توكّل “” واگذاري همة امور به خدا معرفي مي كند. به عنوان نمونه در سوره مباركه طلاق مي خوانيم”“ويرزقه من حيث لايحتسب ومن يتوكل علي الله فهو حسبه انّ الله بالغ امره قد جعل الله لكل شي ء قدرا”” “"واورا از جايي كه گمان ندارد روزي مي دهد، وهر كس بر خدا توكّل كند كفايت امرش را مي كند، خدا فرمان خود را به انجام مي رساند وخدا بر هر چيزي اندازه اي قرار داده است"".
كساني كه در زندگي احساس فقر وناداري مي كنند ويا دچار ناراحتيها ونگراني هاي ديگري شده اند، براي رفع همة اين مشكلات بهتر است به قدرتي كه فوق قدرتهاست وفنا ناپذير است اعتماد
كنند. چون قدر تي بالاتر از قدرت الهي نيست و به خير ومصلحت بندگانش واقف است. منظور از توكّل بر خدا اين است كه انسان تلاشگر كار خود را به خدا واگذارد وحلّ مشكلات خويش را از او بخواهد.
4- تقوي وپرهيزگاري:
تقوي از ماده (وقايه) به معني نگهداري است وبه اين معني كه انسان خود را از زشتيها وبديها وآلودگيها وگناهان نگه مي دارد.
تقوي يك نيروي كنترل دروني است كه انسان را در برابر طغيان شهوات حفظ مي كند ودرواقع نقش ترمز نيرومندي را دارد كه ماشين وجود انسان را در پرتگاهها حفظ واز تند رويهاي خطرناك، باز مي دارد.
يكي از آياتي كه مي توان اين برداشت را از آن داشت كه تقوي از عوامل آرامش است،آيه شريفة:
(الا انّ اولياء الله لاخوف عليهم ولا هم يحزنون الّذين آمنوا وكانوا يتّقون لهم البشري في الحيوه الدنيا والآخره….)
«آگاه با شيد (دوستان و) اولياي خدا نه ترسي دارند ونه غمگين مي شوند همانا كه ايمان آوردندو(از مخالفت فرمان خدا)پرهيز مي كردند در زندگي دنيا وآخرت،شاد(ومسرور)ند.
كه دراين آيه اهل ايمان وتقوا را بشارت داده است كه براي آنها در دنيا وآخرت ترس وناراحتي وجود نداردوآنها در امنيت وآرامش به سر مي برند.
5- توبه:
توبه وباز گشت از گناه وحركت به سوي خدا، تنها راه نجات گناهكاران، وسيله تقرّب ودوستي با خدا، تبديل كننده سيئات به حسنات ومايةاميد نا اميدان ونخستين مقام عارفان واوّلين منزل سالكان كوي دوست است.
يكي از آياتي كه به گونه اي اشاره به موضوع مورد بحث ما داردوبه گونه اي آرامش را در نهاد گنه كاران ايجاد مي كندوآنها را به رحمت الهي اميد وار مي سازد اين آيه شريفه است كه: «قل يا عبادي الّذين اسرفوا علي انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله انّ الله يغفر الذنوب جميعا انّه هو الغفور الرحيم»
(بگو اي بندگان من كه بر خود اسراف وستم كرده ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خداوند همة گناهكاران را مي آمرزد زيرا او بسيار آمرزنده ومهربان است.)
چون خاصيّت توبه بازگشت به خداوند است وموجب تخليّة روان از فشار گناه مي شود وحالت پاكي وطهارت نخستين را به انسان بر مي گرداند. براي همين احساس آرامشي عميق وجود انسان را فرا مي گيرد. ووقتي آرامش روحي ورواني ايجاد شد، انسان در زندگي به توفيقات عجيبي دست پيدا مي كند.
6- انس با قرآن:
قرآن كه خود يك نسخة شفا بخش براي همة دردها مي باشد، خود را به عنوان يك عامل جهت تسكين قلبها ومحكم كردن دل وآرام بخش معرفي مي كند. وهر كس با اين نسخة الهي انس بيشتري داشته باشد وبر خواندن آن مداومت داشته باشد احساس اطمينان وآرامش بيشتري بر وجودش حاكم مي شود.
قرآن خطاب به پيامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مي فرمايد: «وقال الّذين كفروا لو لا نزّل عليه القرآن جمله واحده كذلك لنثبت به فؤادك ورتّلناه ترتيلا»
(وكافران گفتند: چرا قرآن يكجا بر او نازل نمي شود ؟! اين به خاطر آن است كه قلب تورا به وسيله آن محكم داريم و(از اين رو)آن را به تدريج بر تو خوانديم.)
از اين آيه بر داشت مي شود كه به تدريج خواندن قرآن ومداومت برآن موجب استحكام قلب ودل مي شود. ووقتي كه قلب انسان ثابت ومحكم شد، هيچ غم وناراحتي نمي تواند آرامش آن را بر هم بزند.
” كلمة فؤاد به معناي قلب است ومراد از آن چيزي است كه انسان با آن اشياء را درك مي كندوآن همان نفس انسان است. “
پس همانگونه كه نزول تدريجي قرآن بر قلب آن حضرت پيامبر (صلی اللهعلیهوآله وسلم)موجب آرامش وسكون نفس ويا استحكام نفس او مي گردد؛ تلاوت مستمر وانس مداوم با آيات قرآن، مي تواند موجب تثبيت قلوب وآرامش نفس میشود.
نکته ای در نیازهای زوجین
مرد ها یک حفره و یک نیازی در درونشان دارند، تعبیر به حفره از آن جهت است که هرچه خوراک درون آن بریزی سیر نمی شوند؛ در زن ها هم حفره های روانی ای وجود دارد که هرچه شما آن نیاز را ارضا کنی، باز هم آن نیاز وجود خواهد داشت.
دو نیاز اصلی بر شخصیت مرد و زن حاکم است؛ که این نیازها به صورت معکوس در زن و مرد بزرگ و کوچک می شود و آن نیاز به قدرت و نیاز به مهر است؛ یعنی زن ها نیاز به قدرت یعنی تسلط پیدا کردن و همچنین نیاز به مهر یعنی تایید، توجه، عشق، احترام گذاشتن و … دارند؛ مرد ها هم دقیقا همین دو نیاز را دارند منتها تصور کنید که مرد ها حفره نیاز به قدرت شان ده برابر حفره نیاز به مهرشان هست، این نیاز روانشناختی یک مرد است و اما زن ها نیاز به مهر و محبتشان ده برابر نیاز به قدرت است.
حالا این دو نفر کنار هم قرار می گیرند؛ مرد نیاز کمتری به مهر دارد پس می تواند مهرورزی کند، در طرف مقابل زن نیاز بیشتری به مهر دارد پس می تواند مهر دریافت کند و هرچقدر مهر و محبت کنید، سیری ندارد؛ حتی یک تماس تلفنی مرد به همسر خودش در روز می تواند حال روانی مثبتی در او ایجاد کند به خاطر اینکه اون تماس حکم مهرورزی را دارد و بر عکس این جریان صادق نیست یعنی اگر خانمی به شوهرش سرکار زنگ بزند که حالت چطوره؟ آقا می گوید برای چی زنگ زدی؟ لازم بود زنگ بزنی؟ بیخود زنگ زدی! برای اینکه مرد اصلا نیاز به این تلفن ندارد، مشکل هم برایش ایجاد می شود؛ به همین دلیل نیاز های مرد و زن باهم متفاوت اند و اگر به نوع نیازهای زن و مرد توجه نشود، نتیجه عکس خواهد داد.
اگر یک مرد به یک زن گل هدیه بدهد، آن گل برای زن بسیار معنا دار خواهد بود و حال روانی مثبتی به او خواهد داد و برعکس آن اگر یک زن به یک مرد گل بدهد اصلا اهمیتی برای او ندارد و یک دقیقه بعد هم فراموش خواهد کرد، حتی یک خودکار ارزش بیشتری برای او دارد؛ سعی کنید این مسائل را با خودتان تطبیق دهید و ببینید اصلا درست هست یا نه؟
بنابراین مردها نیاز به قدرت و زن ها نیاز به مهر دارند؛ پس اگر زنی نیاز به قدرت مرد را ارضا کند، مرد آرامش پیدا خواهد کرد و رمز آرامش مرد، قدرت بخشی به اوست، همه مردها هم به این قدرت نیاز دارند، علت اینکه مردها به کارشان علاقه مند هستند آن است که به وسیله کار پول در می آورند و پول هم به آن ها قدرت می دهد و …
درحالی که زن ها اصلا از کار قدرت نمی گیرند؛ اگر صدتا مرد، یک مرد را تشویق و تمجید کنند به اندازه تایید کوچک یک زن آرامش بخش نیست؛ به عبارت دیگر: مردها نیاز به قدرت از طرف همسرانشان دارند نه از طرف مردهای دیگر، چون از طرف کسی تایید می شود که خودش نیازمند قدرت نیست، به عنوان مثال وقتی من گدا هستم،اگر گدایی پیش من بیاید که فایده ای ندارد، یک مرد کنار مرد دیگر قدرت نمی گیرد اما کنار یک زن قدرت می گیرد برعکسش هم همینطور است اگر یک زنی به واسطه صد زن دیگر مهرورزی شود، نمی توانند به اندازه مهرورزی همسرش به او آرامش بدهند.
سوال من از زن ها این است که آیا شما مردی را سراغ دارید که نیاز به قدرت او ارضا شده باشد و پرخاشگری کند؟
پی نوشت:
راه های تقویت عفت کلام
آدمی مخفی است در زیر زبان
این زبان پرده است بر درگاه جان
۱. الگو گرفتن از عفيف ترين انسان
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در همه ابعاد، عفیف ترین انسان ها بود. او با خویشتن داری عجیبی به تدبیر امور می پرداخت. در جنگ اُحد، دندان های جلوی اش شکست و صورتش به دست دشمنان شکاف برداشت. برخی از او خواستند تا دشمن را نفرین کند؛ اما حضرت با کمال خویشتن داری فرمود: «من برای ناسزاگویی مبعوث نشده ام؛ بلکه دعوت کننده و مایه رحمت برای مردمم.» سپس به جای نفرین، چنین دعا کرد: «اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لايَعْلَمُونَ؛[2] خدایا! قوم مرا هدایت کن که آن ها ناآگاه اند.» آن حضرت، عفت كلام را چنان رعايت می كرد كه دشمن را هم به تحير وا می داشت و دل ها را جذب و تسخير می کند.
۲. عفت کلام و اصلاح جامعه
رعايت عفت كلام در موضوعات جنسی، از مهم ترين افق های اين بحث است. كلام وحی اين موضوع را، به خانم های مسلمان گوشزد می كند كه عفت كلام را در مواردی كه با نامحرم صحبت می كنند يا زمينه های فساد وجود دارد، كامل مدِّ نظر داشته باشند؛ مبادا گرفتار سوداگران شهوت شوند و دين و دنيای خود را از دست دهند.3
در سوره احزاب، خطاب به همسران پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ديگر بانوان مسلمان می فرمايد: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا؛[3] در مقابل نامحرمان بهگونه اى هوس انگيز و با ناز و كرشمه سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند و سخن عفيفانه و شايسته بگوييد.»
البته «قول معروف»، معنى وسيعى دارد كه هرگونه گفتار باطل، بيهوده، گناه آلود و مخالف حق را نفى مى كند و مى تواند، توضيحى براى جمله نخست باشد. مبادا كسى تصور كند كه بايد گفتار زنان پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با مردان بيگانه موذيانه يا دور از ادب باشد! بلكه بايد گفتاری شايسته، مؤدبانه و در عين حال عفيفانه و بدون هيچگونه جنبه هاى تحريک آميز باشد.
۳. رعایت حق زبان
کسانی که عفت کلام را رعایت نکنند، حق زبان را ضایع کرده اند؛ اما افرادی که از عفت در گفتار برخوردار هستند و از مصادیق سخن زشت پرهیز می کنند، قطعاً حق زبان را رعایت کرده و شکر آن را به جای می آورند. امام سجاد(علیه السلام) درباره حق زبان می فرمایند: «وَ أَمَّا حَقُ اللِّسَانِ فَإِكْرامُهُ عَنِ الْخَنَا وَ تَعْويدُهُ عَلَى الْخَيْرِ وَ حَمْلُهُ عَلَى الْأَدَب؛[4] حق زبان است که آن را از زشت¬ گویی بازداشته، به گفتار نیک عادت دهی و او را به رعایت ادب وادار سازی.»
۴. پیوستن به خوبان
عفت کلام، شخص را به خوبان نزدیک می کند و سخنان زشت، انسان را از جمع خوبان جدا ساخته، به بدان ملحق می کند؛ چنانکه امام علی(علیه السلام) فرمود: «إِيَّاكَ وَ مَا يُسْتَهْجَنُ مِنَ الْكَلَامِ فَإِنَّهُ يَحْبِسُ عَلَيْكَ اللِّئَامَ وَ يَنْفِرُ عَنْكَ الْكِرَام؛[5] بپرهیز از سخن زشت و زننده، افراد پست را به تو می بندد و نیکان را از تو رنجانده و پراکنده می سازد.»
موارد عفت کلام
الف) نگفتن سخن بی ربط
حفظ زبان از سخنانی که به انسان مربوط نمی شود، از موارد عفت کلام است. امام علی(علیه السلام) فرمود: «سخن گفتن را درباره آنچه به تو ارتباطی ندارد و جای آن نیست، ترک کن؛ چرا که ممکن است یک کلمه باعث سلب نعمت و زمینه ساز درگیری و اختلاف شود.[6]
ب) سخن از روی آگاهی
لازم است انسان نه تنها بدون علم و آگاهی سخن نگوید؛ بلکه درباره آنچه می داند نیز با احتیاط رفتار کند. امام علی(علیه السلام) می فرماید: «لاتَقُل ما لاتَعلَم بَل لاتَقُل کُلَّ ماتَعلَم، فَإنَّ اللهَ ـ عَزَّوَجَل ـ فَرَضَ عَلی جَوارِحِکَ کُلَّها فَرائِضٌ یُحتَجَّ بِها عَلَیک یَومَ القیامَه؛[7] چیزی را که نمی دانی مگو، بلکه همه آنچه را می دانی نیز مگو؛ زیرا خداوند بر همه اعضا و جوارح تو، واجباتی قرار داده که در قیامت از تو بازخواست خواهد کرد.»
در نقطه مقابل، نگفتن همه آنچه انسان می داند، نشانه کمال عقل است.[8] از حکیمی پرسیدند: «چرا خداوند متعال به انسان دو گوش و یک زبان داده است؟» گفت: «برای اینکه اگر دو کلمه شنید، یک کلمه در مقابلش بگوید.»
ج) عادت دادن زبان به الفاظ نیک
کلام نیک، انسان را به سوی بهشت سوق می دهد و کسی که به فحاشی عادت می کند، عاقبت اهل جهنم و جزء ستمکاران خواهد شد. امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «البَذاءِ مِنَ الجَفاءِ وَ الجَفاءُ فِی النّار؛[9] بدزبانی از جفاکاری و جفاکار در آتش است.» مطابق روایات، آنکه ابتدا شروع به ناسزاگویی می کند، ستمکارتر است.
د) تقویت اعتقادات مذهبی
عمیق بودن باورهای مذهبی، در کنترل زبان تأثیر دارد. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «مَن عَرِفَ اللهَ وَ عَظَّمَهُ مَنَعَ فاهُ مِنَ الکَلامِ؛[10] کسی که خدا را بشناسد و او را بزرگ بشمارد، در پیشگاه خدای عظیم، هر حرفی را نمی زند.»
هـ) کنترل زبان و تأثیر آن در سرنوشت انسان
عفت کلام، حتی در چگونگی سرنوشت انسان دخیل است. علمای اخلاق و سالکان إلی الله، بر این باورند که طی منازل سلوک، بدون توجه به زبان و آنچه بر زبان جاری می شود، میسر و ممکن نمی شود. سخنان ما در طول روز، نه تنها مسیر اتفاق های بعدی را تعیین می کنند، بلکه آثار خود را ساعت ها و گاه روزها در زندگی مان بر جای می گذارند
پی نوشت:
[1]. طه، آیه ۴۴.
[2]. فخر رازی، تفسیر فخر رازی، ج ۱، ص ۲۰۳.
[3]. احزاب، آيۀ ۳۲.
[4]. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص ۲۵۶.
[5]. لیثی واسطی، عيون الحكم و المواعظ، ص ۹۹.
[6]. لیثی واسطی، عيون الحكم و المواعظ، ص ۲۵۰.
[7]. نهج البلاغه، حکمت ۳۸۲.
[8]. تمیمی آمدی، تصنیف غررالحکم، ص ۲۱۳.
[9]. کلینی، کافی، ج ۴، ص ۱۷.
[10]. مجموعه ورام ابن ابی الفراس، ج ۱، ص ۱۷۵.
احترام به قرآن در سیره علما
قرآن کریم به مقتضای آسمانی و الهی بودن، شایستۀ احترام و تکریم است؛
کتاب بزرگی که عظمت آن از عظمت خداوند نشأت گرفته است. قرآن تجلی آشکار پروردگار است.
امام علی(علیه السلام) می فرماید: «فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ؛[۱] خدای سبحان در کتابش خود را آشکار کرد، بی آن که او را ببینند.»
حضرت امام خمینی(رحمة الله علیه) ضمن بزرگ شمردن قرآن، همواره آن را در ظاهر و باطن حفظ می کرد. یکی از نزدیکان ایشان می گوید: «گاهی به دلایلی قرآن هایی را در کیف دستی به محضر امام می بردیم. در دفعات اولیه اتفاق افتاد که بدون توجه، قرآن را نیز همراه با چیزهای دیگر از کیف بیرون آورده، روی زمین می گذاشتیم. امام که مراقب بودند، می فرمودند: «قرآن را روی زمین نگذارید!» و بلافاصله دست شان را جلو میآوردند، آن را می گرفتند و روی میز می گذاشتند.»[۲]
از مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبایی(رحمة الله علیه) و نیز مرحوم شهید مرتضی مطهری(رحمة الله علیه) نقل شده که وقتی مرحوم آیتالله شیخ محمدتقی آملی در نجف اشرف مشغول تحصیل بود، یک شب به خاطر خستگی به بالشی که پشت سرش بود، تکیه داد و قرآن تلاوت کرد. فردا خدمت استاد اخلاقش مرحوم آیتالله میرزا علیآقا قاضی رفت. استاد بی مقدمه فرمود: «موقع تلاوت قرآن، خوب نیست که به بالش تکیه دهید.»[۳]
حضرت آیتالله شیخ محمدتقی آملی(رحمة الله علیه) می فرمود که من در بحث فقه آیتالله سید علیآقا قاضی; شرکت می کردم. روزی از ایشان سؤال کردم (آن روز هوا بسیار سرد بود): «با خواندن قرآن کریم آفاق برای عده ای باز می شود و غیب و اسرار برای آن ها تجلّی می کند؛ در حالی که ما قرآن می خوانیم و چنین اثری نمی بینیم!» مرحوم قاضی مدت کوتاهی به چهرۀ من نظر کرد و سپس فرمود:
«بلی؛ آن ها قرآن کریم را تلاوت می کنند و با شرایط ویژه، رو به قبله می ایستند، سرشان پوشیده نیست، کلامالله را با هر دو دست شان بلند می کنند و با تمام وجود به آن چه تلاوت می کنند توجه دارند و می فهمند جلوی چه کسی ایستاده اند؛ امّا تو قرآن را قرائت می کنی، در حالی که تا چانه ات زیر کرسی رفته ای و قرآن را روی زمین می گذاری!»
آیتالله شیخ محمدتقی آملی(رحمة الله علیه) می گفت: «بلی؛ من همین طور قرآن می خواندم و زیاد به قرائت آن می پرداختم؛ مثل این که مرحوم قاضی با من و مراقب و ناظر وقت قرائتم بوده است. بعد از این ماجرا با تمام وجود به سویش شتافتم و ملازم جلسه هایش شدم.»[۴]
يكى از راه هاى ترويج انس با قرآن، احترام و بزرگ داشت حاملان قرآن است. حمايت و تشويق قهرمانان قرآنی و احترام به قاریان، حافظان، اساتيد و مفسران قرآن، نقش بسزايى در گرايش مردم، بهويژه جوانان به قرآن دارد. بی شک اگر در نظام اسلامى ما يک دهم هزينه ها، حمايت ها و تشويق هايى كه نثار ورزشكاران، فوتبالیست ها و قهرمانان ورزشى كشور مى شود، به قهرمانان قرآنى اختصاص مى يافت، رویکرد مردم به قرآن شرايطى بسيار بهتر و متفاوت با امروز می داشت!
مقام معظم رهبرى كه خود اهميت این مساله را به خوبى دريافته و احترام ايشان به قهرمانان قرآنى مثال زدنى است، مى فرمايد: «اگر بخواهيد قرآن در خانه ها، بين بچه ها، بين بزرگ ها، بين زن ها و مردها رواج پيدا كند، بايستى قهرمانان قرآنى را احترام كنيد. اين است كه ما به اين ها احترام مى كنيم. اين ها حاملان قرآن اند. اين ها عزيزند. زبان اين ها عزيز است. لب ها و دل هاى اين ها عزيز است؛ چون با قرآن مأنوس است. جان ما به قربان قرآن!»[۵]
پی نوشت:
[۱]. صبحی صالح، نهجالبلاغه، خطبۀ ۱۴۷.
[۲]. مصطفی وجدانی، سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی;، ج ۵، ص ۶۹.
[۳]. علیاکبر دیلمی، انس با قرآن، ص ۶۲.
[۴]. صادق حسن زاده، اسوۀ عارفان، ص ۲۶ ـ ۲۵.
[۵]. مؤسسۀ فرهنگی قدر ولایت، قرآن كتاب زندگى در آينۀ نگاه رهبر معظم انقلاب، ص ۱۶۲.