#صلوات_با_فضیلت
#صلوات_با_فضیلت
در بعضى از كتب معتبر روايت شده:
هركه در بامداد سه مرتبه، و در پايان روز سه مرتبه، اين صلوات را بخواند،
⬅️گناهانش آمرزيده مى شود،
⬅️و شادى او دوام مى يابد،
⬅️و دعايش به اجابت مى رسد،
⬅️و روزى اش فراخ مى شود،
⬅️و بر دشمنش يارى مى گردد،
⬅️و در بهشت از همنشينان محمّد صلى اللّه عليه و آله باشد:⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فِى الاَْوَّلينَ
وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فِى الاْخِرينَ
وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فِى الْمَلاَءِ الْاَعْلى
وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فِى الْمُرْسَلينَ
اَللّهُمَّ أعْطِ مُحَمَّداً الْوَسيلَةَ وَ الشَّرَفَ وَالْفَضيلَةَ وَالدَّرَجَةَ الْكَبيرَةَ
اللّهُمَّ اِنّى آمَنْتُ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لَمْ اَرَهُ فَلا تَحْرِمْنى يَوْمَ الْقِيمَةِ رُؤْيَتَهُ
وَارْزُقْنى صُحْبَتَهُ وَ تَوفَّنى عَلى مِلَّتِهِ وَاسْقِنى مِنْ حَوْضِهِ مَشْرَباً رَوِيّاً سآئِغاً هَنيئاً لا اَظْمَاءُ بَعْدَهُ اَبَداً اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ
اَللّهُمَّ كَما آمَنْتُ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَمْ اَرَهُ فَاَرِنى فِى الْجِنانِ وَجْهَهُ
اَللّهُمَّ بَلِّغْ رُوحَ مُحَمَّدٍ عَنّى تَحِيَّةً كَثيرَةً وَ سَلاماً.
#ترجمه خدايا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست در پيشينيان، و بر محمّد وخاندان محمّد درود فرست در آيندگان، و بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست در انجمن برتر، و بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست در فرستادگان خدايا وسيله و شرف و فضيلت و درجه بزرگ را به محمّد عطا كن، خدايا به محمّد و خاندانش ايمان آوردم درحالى كه او را نديدم، پس مرا در قيامت از ديدارش محروم مكن، و همنشينى با او را نصيبم فرما، و مرا بر آيينش بميران، و مرا از حوضش بنوشان، نوشيدنى كامل، سيرا كننده، روان، گوارا، كه پس از آن هرگز تشنه نشوم، تو بر هر چيز توانايى، خدايا چنان كه به محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) ايمان آوردم درحالى كه او را نديدم، پس به من بنمايان در بهشت چهراش را، خدايا روح محمّد را از جانب من تحيت بسيار و سلام فراوان برسان.
#مؤلف_گويد: اين صلوات همان صلواتى است كه كفعمى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده:
هركه بخواهد محمّد و آل محمّد عليهم السّلام را در صلوات بر ايشان خوشحال كند، آن را بخواند.
آیت الله انصاری همدانی(ره)
آیت الله انصاری همدانی(ره)
حاج احمد انصاری، فرزند آیت الله انصاری می گوید: ایشان وقتی اسم حضرت ولی عصر(ع) برده می شد یک مرتبه تغییر رنگ می داد، قیافه اش عوض می شد، می فرمودند:
ظهور نزدیک است ولی اگر دعا کنید نزدیک تر می شود، چون دعا خیلی مؤثر است. هر چه می توانید برای ظهور حضرت دعا کنید.
ضمن این که زیارت عاشورا را زیاد تأکید می کردند که دوستان بخوانند به صورت مستمر، می فرمودند زیارت آل یس هم حتماً بخوانید و توسل پیدا کنید به حضرت و از ایشان بخواهیدمشکلات دنیا و آخرت و سیر وسلوک شما را بر طرف کند، چون الان اختیارات با حضرت است.
?امام زمان درکلام اولیاء ربانی ص۱۵
مرحوم آیت الله العظمی بهجت:
مرحوم آیت الله العظمی بهجت:
روايت دارد که در آخر الزّمان همه هلاک مي شوند به جز کسي که براي فرج دعا مي کند.
گويا همين دعا براي فرج، يک اميدواري است و يک ارتباط روحي با صاحب دعا است. همين، مرتبه اي از فرج است.
دعاي فرج اگر موجب فرج عمومي نشود ،براي دعا کننده موجب فرج خواهد بود.
#اثر_قران_در_نفوس_مستعد
#اثر_قران_در_نفوس_مستعد
استاد علامه محمد تقی جعفری قدس سره از شیخ مرتضی طالقانی نقل فرموند:
من مدتهای متمادی در طالقان چوپانی می کردم تا این که روزی در بیابان آوای قرآن را شنیدم. طنین تلاوت قرآن به یکباره بیدارم کرد، با خدای خویش گفتم: پروردگارا تو نامه خویش بر ما فرو فرستادی و من باید تا آخر عمر آن را درنیابم؟!
همان وقت گله را به روستا برگردانیدم و گوسفندان را به صاحبانش سپردم و کارهایم را سر و سامان داده برای تحصیل به اصفهان رفته و شروع به تحصیل کردم. و پنج سال در اصفهان تحصیل نمودم، آن گاه به نجف رفتم و چندی در درس آخوند خراسانی حاضر شدم تا این که دیدم از آن درس فائده ای حاصلم نیست
#اثر_قران_در_نفوس_مستعد
#اثر_قران_در_نفوس_مستعد
استاد علامه محمد تقی جعفری قدس سره از شیخ مرتضی طالقانی نقل فرموند:
من مدتهای متمادی در طالقان چوپانی می کردم تا این که روزی در بیابان آوای قرآن را شنیدم. طنین تلاوت قرآن به یکباره بیدارم کرد، با خدای خویش گفتم: پروردگارا تو نامه خویش بر ما فرو فرستادی و من باید تا آخر عمر آن را درنیابم؟!
همان وقت گله را به روستا برگردانیدم و گوسفندان را به صاحبانش سپردم و کارهایم را سر و سامان داده برای تحصیل به اصفهان رفته و شروع به تحصیل کردم. و پنج سال در اصفهان تحصیل نمودم، آن گاه به نجف رفتم و چندی در درس آخوند خراسانی حاضر شدم تا این که دیدم از آن درس فائده ای حاصلم نیست
#پلاک_پنهان
#رمان ❤️
#قسمت_نهم
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
کلید در را باز کرد و وارد خانه شد ،با دیدن کفش های زنانه ،حدس می زد که خاله سمیه به خانه شان آمده،وارد خانه شد و با دیدن سمیه خانم لبخندی زد :
ــ سلام خاله،خوش اومدی
ــ سلام عزیز دلم،خسته نباشی
سمانه مشکوکـ به چهره ی غمگین خاله اش نگاهی انداخت و پرسید:
ــ چیزی شده خاله؟؟
ــ نه قربونت برم
به سمت مادرش رفت و بوسه ای بر گونه اش کاشت:
ــ من میرم بخوابم ،شمارو هم تنها میزارم قشنگ بشینید غیبتاتونو بکنید،مامان بیدارم نکن توروخدا
ــ صبر کن سمانه
ــ بله مامان
ــ خانم حجتی رو که میشناسی؟
ــ آره
ــ زنگ زد وقت خواست که بیاد برای خواستگاری
ــ خب
ــ خب و مرض،پسره هزارماشاا… خوشکله پولداره خونه ماشین همه چیز
سمانه با اعتراض گفت:
ــ مامان ،مگه همه چیز پول و قیافه است ؟؟
ــ باشه کشتیم،مگه ولایی و پاسدار نمی خواستی،پسره هم پاسداره هم ولایی با فعالیتات هم مشکلی نداره،پس میشینی بهش فکر میکنی
ــ چشم
ــ سمانه ،باتو شوخی ندارم میشینی جدی بهش فکر میکنی
سمانه کلافه پوفی کردو گفت:
ــ چشم میشینم جدی بهش فکر میکنم ،الان اجازه میدی برم بخوابم؟؟
ــ برو
سمانه بوسه ای نمایشی برای هردو پرتاب کرد و به اتاق رفت ،خسته خودش را روی تخت انداخت و به فکر فرو رفت که چرا احساس می کرد خاله سمیه از اینکه این بحث کشیده شده ،ناراحت بود.
و خستگی اجازه بیشتری به تحلیل رفتار سمیه خانم را به او نداد و کم کم چشمانش گرم خواب شدند
✍? نویسنده :فاطمه امیری
————————————————–