#یا اباصالح المهدی ادرکنی
? اي آخرين توسل سبز دعاي ما
? آيا نمي رسد به حضورت صداي ما؟
? شنبه دوباره شنبه دوباره سه نقطه چين
? بي تو چه زود مي گذرد هفته هاي ما
? در اين فراق تا که ببيني چه مي کشيم
? بگذار چشم هاي خودت را به جاي ما
? موعود خانواده! کي از راه مي رسي؟
? کي مستجاب مي شود “آقا بياي ما"؟
? کي مي شود بيايي و از پشت ابرها
? خورشيد هاي تازه بياري براي ما
? آقا اگر نيايي و بالي نياوري
? از دست مي رود سفر کربلاي ما
? تا نیایی گره از کار بشر وا نشود
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود ?
? اللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج ?
چند سالته؟!
⭕️چند سالته؟!
#شهید_محمود_کاوه
از بیت امام تا لشگر ویژه شهدا؛
در سن۲۱ سالگی فرمانده لشگر ویژه شهدا
فرمانده ای که گروهک های ضد انقلاب برای زنده و مردهی او جایزه تعیین کردند…
و عاقبت در سن ۲۵ سالگی به #شهادت رسید!
#شهید_مهدی_زینالدین
شهادت دو برادر در یک روز؛
در سن ۲۱ سالگی مسئول واحد اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران در دزفول و سوسنگرد و چندی بعد به فرماندهی لشگر علی ابن ابیطالب رسید.
و در سن ۲۵ سالگی در کنار برادرش مجید به #شهادت رسید!
#شهید_علیرضا_موحد_دانش
فرمانده ای با دست قطع شده؛
از گردان حبیب بن مظاهر تا فرماندهی تیپ ۱۰ سیدالشهدا
در عملیات والفجر ۲ با وجود شدت زخم خود را به سنگر دشمن رساند و با #دندان سیم ارتباطی آنها با عقبهشان قطع کرد.
و در نهایت در ۲۸ سالگی به #شهادت رسید!
#شهید_حسن_باقری
چشم بینا و مغز متفکر دفاع مقدس؛
فرمانده قرارگاه نصر در عملیات های
فتح المبین، بیت المقدس، رمضان
که در نهایت در سن ۲۷ سالگی به #شهادت رسید!
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
سردار خیبر ، ابراهیمِ قربانگاهِ جزیرهی مجنون
فرمانده لشگر۲۷ محمد رسول الله؛
که در سن ۲۸ سالگی به #شهادت رسید!
#شهید_حسین_علم_الهدی
فرمانده سپاه و حماسه ساز هویزه؛
در سال ۵۸ نمایشگاه پیش بینی جنگ در اهواز بر پا نمود!
در سال ۵۹ کلاسهای قرآن و نهج البلاغه و تاریخ اسلام در سپاه پاسداران برگزار کرد.
و در ۱۶ دی ماه ۵۹ در سن ۲۲ سالگی به #شهادت رسید!
#شهید_عبدالحمید_دیالمه
دیده بان ولایت و انقلاب؛
در بزرگی او همین بس که می گوید:
#گناه من این است که حرفهایم را زودتر از زمان خودم گفتم…
که در سن ۲۷ سالگی به #شهادت رسید!
از بی برکتی #عمرم خجالت میکشم!
آنگاه که انسان می تواند خود را بسوزاند و از این سوختن، نور مشعل #هدایت نسل هایی گردد در تاریکی دنیا…
ما در #خود مانده ایم!
درگیر هزاران تعلقات پوچ و بی ارزش…
و بازیچه ی #زمان و #مکان و #هوس…
از #خود عبور کنیم…
راستی تو…
#چند_سالته؟!
شعری که بر زبانش جاری بود
شعری که بر زبانش جاری بود
?آن ڪس ڪه #تو را شناخت
جانـ❣ را چه ڪند
?فــرزند و عــیال و #خــانمان را چه ڪند
? #دیـــــوانه ڪـــنی هــــر
دو جهانش بخـــشے
?دیـــــــوانه ڪه شد
هر دو جهانـ? را چـــــه ڪـــــند⁉️
#شهید_مصطفی_صدرزاده
مراقب نمازت باش#نماز حق خداست
مراقب نمازت باش??
نماز حق خداست ?
آن را سر وقت معینش بخوان….
نه بخاطر بیکاری آنرا زودتر از وقتش بخوان و نه بخاطر پرکاری آن را به آخر وقت بینداز....
بدان که تمام اعمالت دنباله رو نمازت است…
اگر در نمازت منظم بودی در تمام اعمالت درستکار و منظم خواهی بود.
آدمی که حق خدا را زیر پا بگذارد وبه آن اعتنا نکند به طور مسلم حق بندگان خدا را هم زیر پا خواهد گذاشت وبه آن اعتنا نخواهد کرد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
هيچ بامداد و شامگاهى نيست جز آن كه قطعه هاى زمين يكديگر را ندا مى دهند: «اى همسايه! آيا امروز، بنده شايسته اى بر تو گذشته است كه بر روى تو نماز بخواند يا خدا را ياد كرده باشد؟»
اگر آن قطعه زمين بگويد: آرى، آن را براى آن، فضيلتى مى بينند.
بحار الانوار؛ ج 77 ؛ ص 84
نور نماز جماعت در بيابان تاريك
?نور نماز جماعت در بيابان تاريك
در بحارالانوار روايت شده است كه شبى ((قتادة بن نعمان )) از اصحاب خاتم انبيا محمد ( صلّى اللّه عليه و آله ) در مسجد النبى حاضر بود.
اوّل مغرب ، نماز جماعت را با پيغمبر خواند. معمولاً رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) براى ملاحظه حال اصحابش كه راهشان دور بود و مدينه هم مثل زمان حاضر، آباديهايش جمع نبود، بلكه پراكنده و متفرق بود، لذا رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) نماز مغرب و عشا را طورى مى خواند كه هنوز هوا خيلى تاريك نشده بود.
شبى هوا ابرى بود و قتاده وقتى نمازش را تمام كرد، متوجه شد كه هوا بسيار تاريك و برگشتنش خيلى مشكل است.
رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) دانست كه اكنون موقعى است كه بايد قتاده از نور عملش بهره ببرد لذا از گوشه مسجد، چوب خشكى از نخل خرما افتاده بود، پيغمبر آن را برداشت و به قتاده داد، نورى از آن چوب برخاست و فرمود:((اين چوب تا ده ذراع جلو و پشت سر تو را روشن مى كند، قتاده آن را گرفت و به وسيله روشنى آن ، به منزلش رفت.
اتفاقاً جانورى در گوشه خانه اش بود كه از همين نور چوب ، او را تشخيص داد و كشت.
در روايت چنين مى فرمايد كه : ((نور اين چوب نور نماز جماعتش بود)). آرى هر كس نورى از ايمان و عملش ، با او خواهد بود.
داستانهاى پراكنده از آثار شهيد دستغيب ، ج 4، ص 19 و 20.