امام صادق عليه السلام می فرمایند:
? امام صادق عليه السلام می فرمایند:
✨ هر كس صد مرتبه «سبحان اللّه » بگويد، در آن روز، برترينِ مردم است، مگر آن كه كسى ديگر نيز هم اندازه او [سبحان اللّه ] بگويد
?من سَبَّحَ اللّهَ مِئَةَ مَرَّةٍ كانَ أفضَلَ النّاسِ ذلِكَ اليَومَ، إلّا مَن قالَ مِثلَ قَولِهِ
?المحاسن ج1 ص107
حضرت زهرا (س) فرمودند:
? حضرت زهرا (س) فرمودند:
✨ تبسّم و شادمانى در برابر مؤمن موجب دخول در بهشت خواهد گشت، و نتیجه تبسّم در مقابل دشمنان و مخالفان سبب ایمنى ازعذاب خواهد بود.
? بحارالا نوار: ج 72، ص 401.
آخرین خاندان #پادشاهي_حجاز درآخــرالزمان
1⃣ #قســـمت_اول
? #ملك_عبدالله پادشاه عربستان
?سرزمین حجاز (عربستان کنونی) در روایات مربوط به آخر الزمان، آبستن حوادث بسیار مهمی است.
از مهمترین این حوادث می توان به اختلافات داخلی در خاندان پادشاهی حجاز، درگیری های نظامی در سرزمین حجاز، قتل نفس زکیه در مسجدالحرام، خسف یا فرو رفتن سپاهیان سفیانی در بیابان بیداء عربستان و مهمتر از همه، ظهور حضرت مهدی (عج) از شهر مکه، اشاره کرد.
?بسیاری از نشانه ها و وقایع نامبرده، مربوط به سال ظهور و یا اندکی پس از ظهور حضرت مهدی (عج) می باشد که به همین دلیل بررسی آنها در حال حاضر امکان پذیر نمی باشد؛ اما در این میان، وقایع مربوط به اختلافات خاندان پادشاهی حجاز و مرگ آخرین پادشاه مقتدر این خاندان به نام عبدالله، نشانه ای است که در سالهای نزدیک به ظهور اتفاق می افتد و نشانه ي مهمي برای نزدیکی زمان ظهور می باشد.
?همانگونه که ذکر شد، در روایات مربوط به آخرالزمان، سخن از #اختلاف_در_پادشاهی_حجاز به میان آمده است. نکته ي بسیار جالب و عجیبی که دیده می شود، این است که در عصر حاضر که اکثریت کشورها حکومت جمهوری را پذیرفته اند و حتی تعدادی از کشورهای عربی همچون عراق، سوریه، مصر، الجزایر و … نیز صاحب حکومت جمهوری شده اند، کماکان کشور عربستان توسط حکومت پادشاهی اداره می شود و این نکته از نظر انطباق با روایات بسیار مهم و قابل توجه است؛ چرا که در روایات درباره ي حکومت حجاز (عربستان) ذکر شده است که حکومت حجاز در عصر ظهور، در دست خاندان بنی فلان یا آل فلان است.[1]
?از آنجا که در روایات سخن از یک خاندان شده است (آل فلان یا بنی فلان)، می توان دریافت که حکومت حجاز در عصر ظهور قاعدتاً باید #پادشاهی باشد تا افراد مختلفی که همگی به یک خاندان تعلق دارند، در رأس حکومت قرار گیرند.
? مطمئناً احتمال اینکه در یک حکومت جمهوری، افراد متعددی از یک خاندان بتوانند رئیس جمهور شوند بسیار بعید است. (توجه کنید که ما ذکر کردیم چند نفر، نه 2 نفر از یک خاندان؛ چرا که گهگاه دیده شده است که یک پدر و یک پسر توانسته اند رئیس جمهور یک کشور شوند؛ مثل آمریکا که بوش پدر و بوش پسر به ریاست جمهوری رسیده اند،
یا سوریه که حافظ اسد و بشار اسد رئیس جمهور گشته اند؛ اما در هر صورت تا به حال دیده نشده است که افراد متعددی از یک خاندان رئیس جمهور شوند.)
?همانگونه که ذکر شد، در تعدادی از روایات، سخن از بنی فلان یا آل فلان به میان آمده است. در زیر، یکی از این روایات را ملاحظه می فرمايید:
« از ابوبصیر نقل شده است که گفت:
خدمت امام صادق (ع) عرض کردم : ابو جعفر (امام باقر (ع)) می فرمود: قائم آل محمد (عج) 2 غیبت دارد که یکی طولانی تر از دیگری است. فرمود: آری. این امر تحقق نیابد مگر آنکه در خاندان فلان اختلاف به وجود آید و حلقه تنگ شود و سفیانی ظهور کند و بلا سخت گردد و مرگ و کشتار مردم را فرا گیرد و آنان به حرم خدا و پیامبرش پناهنده شوند. »[2 ]
?منابع:
١.عصر ظهور،علامه کورانی،ص ٢١٩تا٢٢١
٢.بحارالانوار، جلد ۵٢، ص١۵٧
آدمها:
اللّٰهُمَّ ؏جِّل لِوَلیِّڪَ الۡفَرَج,
آدمها:
قند را می شکنند تا از حلاوتش بهره گیرند
رکورد را می شکنند تا به افتخارش برسند
هیزم را می شکنند تا به گرمای آتش برسند
غرور را می شکنند تا به افتادگی برسند
سکوت را می شکنند به آوازی برسند……
برای همه شکستن هایشان دلایل خوبی دارند آدمها ….
هنوز نفهمیدم چرا آدمها” دل” میشکنند??
?
#بیاییم_بزرگ_فکر_کنیم
#تلنگر #بیاییم_بزرگ_فکر_کنیم
یکی از قهرمانان مشهــور گلف جهــان ، وقتی در یک مسابقه پیروز شــد ، زنی به سویش دویـد و گفــت بچه ام مریض اسـت ، به من #کمک کن و گرنه خواهد مُرد
#قهرمان گلف بلافاصله همه ی پولی را که برنده شده بود به آن زن هدیه داد . هفته بعد ، یکی از مقامات ورزش گلف با او تماس گرفت
و گفت خبر بدی برایــت دارم . آن زن کلاه بردار بــوده و اصلا ازدواج نکــرده بــوده که #بچه ای داشته باشد
قهرمان #خوشحال شـد و در پاسخ گفت این که خبر خوبی است ، یعنی بچه ای مریض نبوده که در حال مرگ باشد ، خدا را شکر
مدل ذهنی انسـان های بزرگ و مـوفق ایــن گونه است… بیاییم ما هم بزرگ فکر کنیم
#آخرین_عروس
?
?
❣﷽❣
?? #آخرین_عروس ??
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود?
#قسمت5⃣
حكيمه هم مانند حضرت معصومه(س) است: او دخترامام جواد(ع)، خواهر امام هادى(ع) و عمّه امام عسكرى(ع) است.
* * *
ــ بايد فرصت را غنيمت بشمارى، بايد بنويسى! تو بايد جوانان را با حكيمه بيشتر آشنا كنى.
ــ باشد. مى نويسم. مقدارى صبر داشته باش.
اكنون رو به حكيمه مى كنم و مى گويم: “آيا مى شود براى جوانان خاطره زيبايى تعريف كنيد تا آن را بنويسم".
او به فكر فرو مى رود، دقايقى مى گذرد. حكيمه رو به من مى كند و مى گويد: “فكر مى كنم بهتر است خاطره آخرين عروس را براى شما بگويم".
مى دانم تو هم دوست دارى اين خاطره را بشنوى.
#خاطره_آخرين_عروس!
همسفرم! من و تو آماده ايم تا اين خاطره را بشنويم. گويا حكيمه از ما مى خواهد به سفرى برويم. سفرى دور و دراز!
بايد به اروپا برويم، به سرزمين “روم"، قصر امپراتورى.
ما در آنجا با دخترى به نام “مليكا” آشنا مى شويم…
??
ــ مادر! به من چند روزى فرصت بده!
ــ براى چه؟
ــ مى خواهم در مورد همسر آينده ام فكر كنم و تصميم بگيرم.
ــ اين كار فكر كردن نمى خواهد. آخر چه كسى بهتر از پسر عمويت براى تو پيدا مى شود؟
مادر نزديك مى آيد و روى مليكا را مى بوسد. او آرزو دارد دخترش هر چه زودتر ازدواج كند. اگر اين ازدواج صورت بگيرد به زودى مليكا، ملكه كشور روم خواهد شد.17
همه دختران روم آرزو دارند كه جاى مليكا باشند; امّا چرا مليكا روى خوشى به اين ازدواج نشان نمى دهد؟ آيا او دلباخته مرد ديگرى شده است؟ آيا او عشقِ ديگرى در دل دارد؟
مادرِ مليكا از اتاق بيرون مى رود. مليكا از جا برمى خيزد و به سمت پنجره مى رود. هيچ كس از رازِ دل او خبر ندارد.
درست است كه او در قصر زندگى مى كند; امّا اين قصر براى او زندان است. اين زندگىِ پر زرق و برق برايش هيچ جلوه اى ندارد.
همه روىِ زرد مليكا را مى بينند و نمى دانند در درون او چه شورى برپاست. مادر خيال مى كند كه او گرفتار عشق ديگرى شده است. امّا مليكا گرفتار شك شده است.
او از كودكى به خدا و مسيح اعتقاد داشت و به كليسا مى رفت و مانند همه مردم به سخنان كشيش هاى مسيحى گوش مى داد.
كشيش ها كه همان روحانيّون مسيحى بودند مردم را به تَرك دنيا دعوت كرده و از آنها مى خواستند تا به فكر آخرت خود باشند و از جمع كردن مالِ دنيا دورى كنند.
آن روزها چهره كشيش ها براى مليكا چهره اى آسمانى بود، كشيش ها كسانى بودند كه مى توانستند گناهان مردم را ببخشند.
مليكا مى ديد آنها چنان از آتش جهنّم و عذاب خدا سخن مى گويند كه همه دچار ترس مى شوند. مردم براى اعتراف به نزد آنها مى رفتند تا خدا گناه آنها را ببخشد.
او كه بزرگ تر شد چيزهايى را ديد كه به دينِ آنها شك كرد. او مى ديد كشيش ها كه از تَرك دنيا سخن مى گويند، وقتى به اين قصر مى آيند چگونه براى گرفتن سكّه هاى طلا، هجوم مى آورند!
مليكا چيزهاى زيادى را در اين قصر ديده بود. صداى قهقهه مستانه كشيش ها را شنيده بود.
او بارها ديده بود كه چگونه كشيش ها با شكم هاى برآمده، ظرف هاى طلايىِ غذا را پيش كشيده و مشغول خوردن مى شدند!
او به دينى كه اينان رهبرانش بودند شك كرده بود، درست است كه او دخترى از خانواده قيصر روم بود; امّا نمى توانست ببيند كه دينِ خدا، بازيچه گروهى بشود كه خود را بزرگانِ دين مى دانند و نان حكومت روم را مى خورند!
او از اين كشيش ها، مأيوس شده است امّا هرگز از خدا جدا نشده است.
او از اين جماعت بدش مى آيد ولى خدا را دوست دارد و به عيسى(ع) و مريم مقدّس(س) عشق میورزد.
هر چه او به دينى كه كشيش ها از آن دم مى زدند بيشتر شك مى كرد، راز و نيازش با خدا بيشتر مى شد.
مليكا از خدا مى خواهد او را نجات بدهد. او از همه چيز و همه كس خسته شده است ولى از خدا و دوستان خدا دل نكنده است. او منتظر است تا لطف خدا به سوى او بيايد.
او مى داند كه اگر با پسر عمويش ازدواج كند تا آخر عمر بايد به وضع موجود، راضى باشد.
اگر روحانيّون بفهمند كه ملكه آينده روم به قداست آنها شك دارد چيزى جز مرگ در انتظار او نخواهد بود.
آنها آن قدر قدرت دارند كه حتّى ملكه آينده روم را مى توانند به قتل برسانند. آنها هرگز شمشير به دست نمى گيرند تا ملكه را به قتل برسانند، بلكه اسلحه اى بسيار قدرتمندتر از شمشير دارند.
كافى است آنها به مردم بگويند كه ملكه مرتّد شده و به دين خدا پشت كرده است، آن وقت مى بينى چگونه مردمى كه تا ديروز ساكت و آرام بودند، آشوب به پا كرده و به قصر حمله مى كنند تا براى خشنودى و رضايت خدا، ملكه را بکشند.
#ادامه_دارد..
✨?الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج?