"امتحانِ #ولایت فقیه "
موضوع?"امتحانِ #ولایت فقیه “
☢ ما در مورد هوای نفس صحبت کردیم و بعد از تقوا به #ولایت رسیدیم
– ولایت کارش چیه؟❓
? “ولایت مو رو از ماست بیرون میکشه!”
✅ نمیذاره کسی با ناخالصی بخواد دینداری کنه
? #ولایت فقیه هم بسیاری از ناخالص ها رو مشخص میکنه
?????
?#ولی فقیه که معصوم نیست پس چرا باید ولایتش رو قبول کنیم؟؟?
? عزیزم مگه سلمان فارسی معصوم بود؟
⚠️ شما میدونستی که اگه کسی #ولایت سلمان فارسی رو هم نداشته باشه، از #ولایت اهل بیت خارج شده؟
⛔️?⛔️
?من فقط به چهارده معصوم احترام میذارم و نوکرشون هستم امّا کاری به بقیه ندارم! ?
* خوبه آفرین!
⭕️ امّا شما اگه نوکرِ نوکرهای اون بزرگواران هم نباشی و به یکی از نوکرهاشون توهین کنی
?از #ولایت معصومین خارج شدی♨️
???
✔️ برای همین? عجالتاً باید به همشون احترام بذاری ??
? و وقتی در جایی دستور رسیده که باید طبق #ولایتشون عمل کنی
? اونجا باید این #ولایت رو هم بپذیری
✅❣???
?ببینید خداوند متعال برای اینکه “برنامه ی مبارزه با نفس” رو به ما بده
با اینکه میتونه خودش برسونه مثلِ قرآن?
? اما “گاهی برخی حرفا رو به پیامبرش میفرماید که ای پیامبر من ! تو به مردم بگو"?
☑️?
? یکی از مهمترینِ این موارد، اتفاقِ بزرگ “غدیر” بود
?خداوند متعال به پیامبرش فرمود :
✨"اَیُّها الرَسول بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّک…”
? انگار خدا مدام میخواد به انسان ها بگه که اتصال من با پیامبرم جداشدنی نیست….
✔️??
?در سایر آیات قرآن هم هر جا خداوند به اطاعت از خودش فرمان داده،
? در ادامش فرموده که ” باید از رسولِ من هم اطاعت کنید “.
??➖✴️
♻️ چرا اینطوریه؟
? برای اینکه “هوای نفس فقط زمانی نابود میشه که تحتِ امرِ #ولایت ، عمل کنه”
⭕️ وگرنه کسی صرفاً از خدا اطاعت کنه کار مهمی نکرده
و هوای نفسش رو نتونسته از بین ببره….
✅??➖??
اللهم صل علی محمد و آل محمد
و عجل فرجهم
•══•◈• ? •◈•══•
"امتحانِ #ولایت فقیه "
موضوع?"امتحانِ #ولایت فقیه “
☢ ما در مورد هوای نفس صحبت کردیم و بعد از تقوا به #ولایت رسیدیم
– ولایت کارش چیه؟❓
? “ولایت مو رو از ماست بیرون میکشه!”
✅ نمیذاره کسی با ناخالصی بخواد دینداری کنه
? #ولایت فقیه هم بسیاری از ناخالص ها رو مشخص میکنه
?????
?#ولی فقیه که معصوم نیست پس چرا باید ولایتش رو قبول کنیم؟؟?
? عزیزم مگه سلمان فارسی معصوم بود؟
⚠️ شما میدونستی که اگه کسی #ولایت سلمان فارسی رو هم نداشته باشه، از #ولایت اهل بیت خارج شده؟
⛔️?⛔️
?من فقط به چهارده معصوم احترام میذارم و نوکرشون هستم امّا کاری به بقیه ندارم! ?
* خوبه آفرین!
⭕️ امّا شما اگه نوکرِ نوکرهای اون بزرگواران هم نباشی و به یکی از نوکرهاشون توهین کنی
?از #ولایت معصومین خارج شدی♨️
???
✔️ برای همین? عجالتاً باید به همشون احترام بذاری ??
? و وقتی در جایی دستور رسیده که باید طبق #ولایتشون عمل کنی
? اونجا باید این #ولایت رو هم بپذیری
✅❣???
?ببینید خداوند متعال برای اینکه “برنامه ی مبارزه با نفس” رو به ما بده
با اینکه میتونه خودش برسونه مثلِ قرآن?
? اما “گاهی برخی حرفا رو به پیامبرش میفرماید که ای پیامبر من ! تو به مردم بگو"?
☑️?
? یکی از مهمترینِ این موارد، اتفاقِ بزرگ “غدیر” بود
?خداوند متعال به پیامبرش فرمود :
✨"اَیُّها الرَسول بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّک…”
? انگار خدا مدام میخواد به انسان ها بگه که اتصال من با پیامبرم جداشدنی نیست….
✔️??
?در سایر آیات قرآن هم هر جا خداوند به اطاعت از خودش فرمان داده،
? در ادامش فرموده که ” باید از رسولِ من هم اطاعت کنید “.
??➖✴️
♻️ چرا اینطوریه؟
? برای اینکه “هوای نفس فقط زمانی نابود میشه که تحتِ امرِ #ولایت ، عمل کنه”
⭕️ وگرنه کسی صرفاً از خدا اطاعت کنه کار مهمی نکرده
و هوای نفسش رو نتونسته از بین ببره….
✅??➖??
اللهم صل علی محمد و آل محمد
و عجل فرجهم
•══•◈• ? •◈•══•
#آخرین_عروس
❣﷽❣
?? #آخرین_عروس ??
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود?
#قسمت3⃣
اكنون، ما آرام آرام در محلّه عسكر قدم برمى داريم، من مى خواهم درِ خانه امام را به تو نشان بدهم.
از تو مى خواهم وقتى به آنجا رسيديم بى تابى نكنى! نگويى كه مى خواهم امام را ببينم. گفته باشم اين كار خطرناك است!
قدرى راه مى رويم. نسيم میوزد، بوى بهشت به مشام مى رسد، آنجا خانه آفتاب است.
با بى قرارى و وجدى كه دارى سلام مى كنى:
سلام بر آقا و مولاى من!
سلام بر نور خدا در زمين!
تو مى خواهى به سوى بهشت بروى، من دست تو را مى گيرم!
كجا مى روى؟
تو به خود مى آيى و سپس مى گويى: دستِ خودم نبود! بعد از يك عمر آرزو ، به اينجا رسيده ام، امامِ من در چند قدمى من است و من نمى توانم او را ببينم!
* * *
آنجا چند مأمور ايستاده اند. آنها به ما نگاه مى كنند. زود اشك چشمانت را پاك كن! بايد فكرى بكنيم.
ــ شما كجا مى رويد!
ــ ما به درِ خانه قاضى شهر مى رويم.
ــ چرا رفيقت گريه كرده است؟
ــ بعضى از نامردها، همه سرمايه ما را گرفته اند.
وقتى اين را مى گويم، آنها اجازه مى دهند كه برويم. بيا تا به درِ خانه قاضى برويم كه حرف من دروغ نباشد.
خانه قاضى آنجاست. تو به من نگاه مى كنى و مى گويى: چقدر قشنگ جواب دادى! اين نامردها، همه سرمايه ما را گرفته اند.
ناراحت نباش، ما بايد براى روزگارى كه امام زمان(ع) از ديده ها پنهان مى شود آمادگى پيدا كنيم. من شنيده ام امام دوازدهم ما، غيبتى طولانى خواهد داشت.
اگر همه شيعيان مى توانستند به راحتى امام خود را ببينند و با او ارتباط داشته باشند در دوران غيبت فرزندش نمى دانستند چه كنند; امّا الآن شيعيان كم كم براى روزگار غيبت آماده مى شوند.
تو اكنون تا درِ خانه امام آمدى، ولى نتوانستى او را ببينى، تو مى توانى در روزگار غيبت هم دوام بياورى!
* * *
بيا به مسجد شهر برويم تا در آنجا نماز بخوانيم. مسجد كجاست؟ اين كه ديگر سؤال نمى خواهد. مسجد در كنار برج متوكّل واقع شده است.
آن برج آن قدر بلند است كه به راحتى مى توانى آن را ببينى.
چه مسجد بزرگى! چقدر با صفا! چند نهر آب از ميان آن عبور مى كند.11
اين مسجد چقدر شلوغ است. مردم در صف هاى مرتّب نشسته اند و منتظر آمدن خليفه مى باشند.
با آمدن خليفه همه از جا بلند مى شوند. آنها اعتقاد دارند كه اين خليفه، نماينده خدا بر روى زمين است.
آنها خيال مى كنند همه اسلام در اين خليفه جلوه كرده است. هر كس با خليفه مخالف باشد با اسلام مخالف است! امروز اين حكومت، ادامه حكومت پيامبر است و همه بايد آن را تأييد كنند!
آنها فراموش كرده اند كه اين حكومت، بسيارى از فرزندان پيامبر را شهيد كرده است.
امروز خليفه، فرزند پيامبر را در خانه اش زندانى كرده و آزادى را از او گرفته است.
كسى حق ندارد به اين چيزها فكر كند. فكر كردن در اين روزگار جرم است.
تعجّب مى كنى كه چگونه هزاران نفر پشت سر يك ستمگر نماز مى خوانند؟
مگر نمى دانى سال هاست كه اين مردم، پشت هر كس و ناكسى نماز مى خوانند؟12
فقط ما شيعيان هستيم كه مى گوييم بايد امامِ جماعت، عادل باشد.13
بيا جلو برويم تا خليفه را ببينم. نگاه كن! اين خليفه كه خيلى جوان است.14
نماز جماعت برپا مى شود، من و تو، پشت سر خليفه نماز مى خوانيم. اين نماز براى اين است كه جانمان در امان باشد و كسى به ما شك نكند.
به سجده مى روم، از خدا مى خواهم يك آشنا در اين شهر پيدا كنيم تا بتوانيم چند روزى در اين شهر بمانيم.
به طرف درِ مسجد حركت مى كنيم. همين كه از مسجد بيرون مى رويم، پيرمردى به سوى ما مى آيد. به دلم افتاده كه او از شيعيان است. او فهميده است كه ما در اين شهر غريب هستيم. از ما دعوت مى كند و ما را به خانه مى برد.
خيلى زود همه چيز روشن مى شود،
حدس من درست بود. او از شيعيان امام عسكرى(ع) است. نام او بِشر انصارى است. به هر حال ما مى توانيم چند روزى در اين شهر بمانيم.
تو رو به او مى كنى و مى گويى:
ــ چگونه مى شود به خانه امام برويم؟ من مى خواهم آن حضرت را ببينم.
ــ اين كار بسيار خطرناكى است، پسرم!
ــ من همه خطرات آن را به جان مى خرم.
ــ عزيزم! با رفتن ما به خانه امام عسكرى(ع) براى آن حضرت دردسر درست مى شود. چند مدّت پيش عدّه اى از شيعيان به خانه امام رفتند، وقتى خبر به خليفه رسيد امام را براى مدّتى زندانى كرد. آيا حاضر هستى براى امام مشكلى پيش بيايد؟
و تو به فكر فرو مى روى. تو هرگز حاضر نيستى كه به خاطر رسيدن به آرزويت، مشكلى براى امام پيش بيايد.
#ادامه_دارد…
✨?الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج?✨
#حوادث_فاطمیه
❣️﷽❣️#حوادث_فاطمیه
?? ??
#قسمت5️⃣1️⃣
شب آخر، شب سيزدهم جَمادى الاُولى سال 11 هجرى قمرى
84 ـ خواب فاطمه(عليها السلام)
فاطمه(س) چشمان خود را باز مى كند، على(ع) را در كنار خود مى بيند، رو به او مى كند و مى گويد:
ــ على جان! من الآن، خوابى ديدم.
ــ در خواب چه ديده اى، اى عزيز دلم؟
ــ در خواب، پدرم را ديدم، او در قصر سفيدى نشسته بود، وقتى با او روبرو شدم به من گفت: “دخترم! تو به زودى مهمان من خواهى بود".141
اكنون فاطمه(س) رو به على(ع) مى كند و مى گويد: “پسر عمو، نگاه كن، جبرئيل به ديدن من آمده است، الآن او به من سلام كرد و من جواب او را دادم، او به من خبر داد كه امشب، شب آخر زندگى من است و من فردا به اوج آسمان ها پرواز مى كنم".142
85 ـ وصيّت هاى فاطمه(عليها السلام)
اكنون فاطمه(س) وصيّت هاى خود را براى على(ع) بيان مى كند:
1 - على جان! تو بايد در مرگ من صبر داشته باشى.143
2 - على جان! از تو مى خواهم كه بعد از من با فرزندانم، مهربانى بيشترى داشته باشى.
3 - بعد از من با دختر خواهرم، اَمامه، ازدواج كن، زيرا او با فرزندان من مهربان است.144
4 - بدنم را شب غسل بده، شب به خاك بسپار، تو را به خدا قسم مى دهم مبادا بگذارى آنهايى كه بر من ظلم كردند بر سر جنازه من حاضر شوند، آنهايى كه مرا با تازيانه زدند; محسن(ع)مرا كشتند نبايد بر پيكر من نماز بخوانند.145
5 - على جان! من مى خواهم قبرم مخفى باشد.146
6 - على جان! از تو مى خواهم كه خودت مرا غسل دهى و كفن نمايى و در قبر بگذارى! على جان! وقتى بدن مرا دفن كردى، كنار قبرم بنشين و قرآن و دعا بخوان، تو كه مى دانى من سخت مشتاق تو هستم و چقدر شيداى صداى دلنشين تو هستم! على جان! بر سر قبرم بيا، چرا كه دل من به تو انس دارد.147
86 ـ گريه فاطمه(عليها السلام)
على(ع) نگاه مى كند، مى بيند فاطمه(س) اشك مى ريزد، على(ع)به اشك چشم همسرش خيره مى ماند.
لحظاتى مى گذرد، ديگر وقت آن است كه على(ع) سوال خود را از همسرش بپرسد:
ــ فاطمه جان! چرا گريه مى كنى؟
ــ من براى غربت و مظلوميّت تو گريه مى كنم، مى دانم كه بعد از من با سختى ها و بلاهاى زيادى روبرو خواهى شد.
ــ فاطمه جان! گريه نكن، من در راه خدا بر همه آن سختى ها صبر خواهم نمود…148
روز آخر، روز 13 جَمادى الاُولى سال 11 هجرى قمرى
در اين كتاب بر اساس “فاطميّه اوّل” يا روايت “هفتاد و پنج روز” سخن گفته ام، روايت “هفتاد و پنج روز” مى گويد: “حضرت فاطمه(س)بعد از شهادت پيامبر 75 روز در اين جهان زندگى كرد".
شيخ كلينى در كتاب “كافى” روايت مهمى را نقل مى كند. “كافى” معتبرترين كتابِ شيعه مى باشد و نظرى كه در اين كتاب آمده است قوى تر مى باشد.
بر اساس اين روايت، روز 13 جَمادى الاُولى روز شهادت حضرت فاطمه(س)مى باشد.
لازم به ذكر است كه اقامه عزا براى حضرت فاطمه(س)در فاطميّه دوم، نيز كارى بسيار پسنديده مى باشد.149
87 ـ ملاقات ممنوع
گروهى از مردم مى خواهند به عيادت فاطمه(س)بيايند، امّا فاطمه(س)گفته است كه به هيچ كس، اجازه ملاقات ندهند. او مى خواهد در اين روز آخر زندگى به حال خودش باشد.150
88 ـ سَلمى در كنار فاطمه(عليها السلام)
سَلمى در كنار فاطمه(س) است. نمى دانم اين خانم را مى شناسى يا نه. او همسرِ ابى رافع است. اين خانم و شوهرش همواره به خاندانِ پيامبر عشق مىورزند.151
سَلمى در زمان پيامبر در خانه آن حضرت خدمت مى كرد، و اكنون، اين افتخار نصيب او شده كه پرستار حضرت فاطمه(س)باشد.
على(ع) در كنار فاطمه(س) نشسته است، گاهى فاطمه(س) از هوش مى رود و گاه به هوش مى آيد. فرزندان فاطمه(س)در كنار مادر نشسته اند و آخرين نگاه هاى خود را به او مى كنند.152
89 ـ نزديك اذان ظهر
نزديك اذان ظهر است، على(ع) با فاطمه(س)خداحافظى مى كند و سوى مسجد حركت مى كند.
فاطمه(س)، سَلمى را صدا مى زند و با كمك او برمى خيزد، وضو گرفته و لباسى نو به تن نموده و خود را خوشبو مى كند.
فاطمه(س) مى خواهد به ديدار خدا برود. او از سَلمى مى خواهد تا چادر نماز او را بياورد.153
سَلمى، چادر نماز فاطمه(س) را مى آورد و به او مى دهد. هنوز تا اذان ظهر فرصت باقى است.
او روى خود را به سوى قبله مى كند و چنين مى گويد: “سلام من بر جبرئيل! سلام من بر رسول خدا! بار خدایا من به سوی پیامبر تو می آیم، من به سوی رحمت تو می آیم". ـ154
#ادامه_دارد…
? أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج ?
لحظه هاتون امام رضایی
سلام مولای مهربانم
از بس که نسخه مطب تو فراهم است
پیدا شود به مشهد ما هم دوای تو
دار الشفایِ حجت ثانیِ ما رضا
یک شعبه از کرامت دار الشفای تو
❤️لحظه هاتون امام رضایی
عبرت از سر گوسفند
?عبرت از سر گوسفند?
?شخصى به نام عتبه كه معروف به مالك دينار بود، همواره با گناه و انحراف و جنايت سر و كار داشت. اين شخص مجرم و گناهكار روزى در حين عبور چشمش به سر گوسفندى افتاد كه آن را بريان كرده بودند. ديد لبهاى آن گوسفند بر اثر حرارت از هم جدا شده برگشته و دندانهايش آشكار گرديده است و…
?اين منظره او را به ياد دوزخيان انداخت كه آنها در ميان آتش جهنم از خوف خدا اين گونه بريان مى شوند
?نعره جانسوزى كشيد و بيهوش شد و به زمين افتاد. وقتى به هوش آمد، توبه حقيقى كرد و ديگر هرگز گناه نكرد و در راه خدا قدم برداشت و از صالحان و عابدان بزرگ زمانش گرديد.
?عاقبت بخیران عالم