#شهید_سید_مجتبی_علمدار
?یک روز جمعه به حمام عمومی دانشکده رفتیم. تا جایی که یاد دارم هیچ گاه غسل جمعه سید ترک نشده بود. میگفت: « اگه آب دبهای هزار تومن هم بشه حاضرم پول بدم، اما غسل جمعه من ترک نشه.». در کنار حوض نشستیم و مشغول شستن شدیم. سید دوباره سر شوخی را باز کرد. یک بار آب سرد به طرف ما میپاشید. یک بار آب داغ و… ما هم بیکار نبودیم ! یک بار وقتی سید مشغول شستن خودش بود یک لگن آب یخ به طرف سید پاشیدم. سید متوجه شد و جا خالی داد اما اتفاق بدی افتاد!
سید انگشترهایش را در آورده و کنار حوض حمام گذاشته بود. بعد از اینکه آب را پاشیدم با تعجب دیدم رنگ از چهره سید پرید. او به دنبال انگشترهایش میگشت! سید چند تا انگشتر داشت. یکی از آنها از بقیه زیباتر بود. بعد از مدتی فهمیدم که ظاهراً این انگشتر هدیه ازدواج سید است. آن انگشتر که سید خیلی به آن علاقه داشت رفته بود. شدت آب، آن را به داخل چاه برده بود. دیگر کاری نمیشد کرد.
?روز بعد به همراه او برای مرخصی راهی مازندران شدیم. دو روز مرخصی ما تمام شد. سوار بر خودروی سپاه راهی تهران شدیم. خیلی خسته بودم. سرم را گذاشتم روی شانه سید. چشمانم در حال بسته شدن بود که یکباره نگاهم به دست سید افتاد. خواب از سرم پرید! دستش را در دستانم گرفتم. با چشمانی گرد شده از تعجب گفتم:« این همون انگشتره!!» خیلی آهسته گفت: «آروم باش.» دوباره به انگشتر خیره شدم. خود خودش بود.
با تعجب گفتم:« تو روخدا بگو چی شده؟!» هرچه اصرار کردم بیفایده بود. سید حرف نمیزد. مرتب میخواست موضوع بحث را عوض کند. اما این موضوعی نبود که به سادگی بتوان از کنارش گذشت! راهش را بلد بودم. وقتی رسیدیم تهران و اطراف ما خلوت شد به چهره او خیره شدم. بعد سید را به حق مادرش قسم دادم❗️
?کمی مکث کرد. به من نگاه کرد و گفت: «چیزی که میگویم تا زنده هستم جایی نقل نکن.» وقتی آن شب از هم جدا شدیم. من با ناراحتی به خانه رفتم. مراقب بودم همسرم دستم را نبیند. قبل از خواب به مادرم حضرت زهرا(س) متوسل شدم. گفتم: « مادر جان، بیا و آبروی مرا بخر!» نیمه شب بود که برای نماز شب بیدار شدم. مفاتیح من بالای سرم بود. وضو گرفتم و آماده نماز شب شدم. قبل از نماز به سمت مفاتیح رفتم تا انگشترم را در دست کنم. یکباره و با تعجب دیدم انگشتری که در حمام دانشکده تهران گم شده بود روی مفاتیح قرار داشت! با همان نگینی که گوشهاش پریده بود، نمیدانی چه حالی داشتم.
?کتاب علمدار
?به مناسبت ۱۱ دی ماه، سالروز شهادت #شهید_سید_مجتبی_علمدار
#چهارشــنبههاۍرضـــوی
#السݪامعݪیڪایهاالاماماݪرئوف
عالم همه حیران حـریم تو رضا شد
حاجات بشر از کرمت جمله روا شد
رُخصت بده تا #خادم زوّار تو باشم
سلطانبود آنکسکهبهراهِ تو گدا شد
? #چهارشــنبههاۍرضـــوی
#حـــڪایتآمـــوزنده
? #حـــڪایتآمـــوزنده
بعضی وقـتا آدما #المــاسی تو دست
دارن بعـد چشــــمشون به یه گــــردو
می افــته خــم میــشن تا گــــردو رو
بردارن یهو المـاسه می افته رو شیب
زمین، قِــل میخوره و تو عمق چاهی
فرو میره میدونی مثل چی میمونه؟!
⇐ یه آدم دهـــــن باز!
⇐ یه گـــردوی پوڪ!
⇐ و یه دنـیا حسـرت!
?مواظب الماســـهای #زندگــیمون
باشیم شاید به دلیل اینکه صاحـبش
هستیم و #بـــودنش برامون عــادی
شـــده ارزشــش رو از یاد بُــــردیم!!
?المـــاس های زندگـی ↶↶↶
«پـدر ، مـــادر ، همــسر ، فـــــرزند
ســلامتی ، ســرفــرازی ، خـانواده
دوســتان خوب، ڪار و… هسـتند.»
#خـــوشـــبخت کیست؟
❤️قال امام صــادق علیهالسلام:
#خـــوشـــبخت ڪسی است ڪه
برای نفــس خود خلوت و فراغتی
یابد و به ڪار اصـــلاح آن پردازد.
?بــحارالانـــوار ۳۵/۲۰۳/۷۸
#شــــــبـتونمــهدوۍ
#نیایـــششبانگاهــــی
هرگاه خدا بـــنده ای را دوست
داشــته باشد #آرامـــــش را به
قــلب او الهـــام میڪند.
✨از خــــدای مــهربان آرامشی
همــــیشگی را برای قلبتان آرزو
میـــــڪنم.
✨ #شــــــبـتونمــهدوۍ✨
بیست جمله کوتاه و ناب
? بیست جمله کوتاه و ناب ?
۱- خوشبختی خانه در خدا پرستی است.
۲- عزت خانه در دوستی است.
۳- ثروت خانه در شادی است.
۴- زیبایی خانه در پاکیزگی است.
۵- پاکی خانه در تقوا است.
۶- نیاز خانه در معنویات است.
۷- استحکام خانه در تربیت است.
۸- گرمی خانه در محبت است.
۹- صفای خانه درمحبت است.
۱۰- پیشرفت خانه در قناعت است.
۱۱- لذت خانه در سازگاری است.
۱۲- سعادت خانه در امنیت است.
۱۳- روشنایی خانه در آرامش است.
۱۴- رفاه خانه در حرمت و تفاهم است.
۱۵- ارزش خانه در اعتماد و اطمینان است.
۱۶- سلامتی خانه در نظافت و پاکیزگی است.
۱۷- صفت خانه در انصاف و گذشت است.
۱۸- شرافت خانه در لقمه حلال است.
۱۹- زینت خانه در ساده بودن است.
۲۰- آسایش خانه در انجام وظیفه است.