زندگی
فقيری سه عدد پرتقال خريد،
اولی رو پوست كند خراب بود
دومی رو پوست كند اونم خراب بود
بلند شد لامپ رو خاموش كرد و سومی رو خورد.
گاهی وقتا بايد خودمون را به نديدن و نفهميدن بزنيم
تا بتونيم زندگى كنيم…!
وقتى گرسنه اى ، يه لقمه نون خوشبختيه..
وقتى تشنه اى ، يه قطره آب خوشبختيه..
وقتى خوابت مياد ، يه چرت كوچيك خوشبختيه..
“خوشبختى يه مشتى از لحظاته…
يه مشت از نقطه هاى ريز،كه وقتى كنار هم قرار مى گيرن،يه خط رو ميسازن
به اسم زندگی….
مامان بابا های محترم!
یک دقیقه مطالعه❣️
مامان بابا های محترم!
حواستون باشه سر سفره
جنجال به پا نکنید.
با همسرتان بحث نکنید.(این چه موقع شکلات دادن به بچهست)
زود باش بخور ببینم.ریخت و پاش نکن.
سر سفره در مورد رفتارهای اشتباه کودک به همسرتان نگویید و او را سرزنش نکنید.( تو که نیستی؛ این بچه منو میکُشه)
همه این صحبتها، داد و بیدادها، سرزنشها، تربیت های بدموقع
به کودک اضطراب وارد میکند
اشتهای کودک و بقیه اعضای خانواده را کور میکند.
کودک تمایل دارد تنها غذا بخورد.
و از آمدن سر میز یا سر سفره غذا تفره میرود.
چون میز محاکمه است نه میز غذا
پس لطفا مامان بابا های گل میز غذا را مفرح و لذت بخش کنید و به خاطره خوش تبدیل کنید.
?
#هجرت
#هجرت
?اگر با این رویکرد، قرآن را یک دوره مرور کنیم، می بینیم که امور، ظاهر و باطنی دارد. مثلا هجرت همین گونه است؛ ما سعی و تلاش می کنیم مخصوصاً دوستان و ما همه اصفهانی ها، از اصفهان منتقل به قم می شویم، جسم ما منتقل شد؛ اما هجرت های باطنی هم داریم و این هجرت باطنی، مقدمات خودش را می خواهد؛ طهارت می خواهد، تقوا می خواهد، از فضاهای سخت نفسانی عبور کردن می خواهد، کجا می خواهیم برویم؟ می خواهیم خدمت آیۀ نور برویم، می خواهیم محضر معارف قرآن برویم، می خواهیم محضر معارف أهل بیت برویم، خیلی باید سفر کنیم! خیلی باید هوشیار باشیم، خیلی باید اخلاص به خرج دهیم. از موت می خواهیم به حیات برسیم.
#نفس #استغفار
#نفس #استغفار
?مجنون شتری در وطن داشت، این شتر بچه دار شده بود. مجنون آمد شتر را برداشت و خواست به دیار لیلی برود، سوار بر شتر شد و شتر را هی کرد و هی کرد و از آبادی بیرون برد و آرام آرام روی شتر، فکرش به لیلی رفت و غافل شد، شتر هم داشت میرفت یکدفعه مجنون دید شتر ایستاد، به خود آمد دید که به آبادی برگشته. از آبادی دوباره این را هی کرد و هی کرد و چوبش زد و از آبادی بیرون رفت و دوباره در فکر لیلی رفت و از خودش بیخود شد، بعد از مدتی دید دوباره داخل آبادی، در همان خانۀ خودشان برگشته. نگو که این (شتر) لیلی اش، همین بچه اش است دائماً به سمت بچه بر می گشت. او (مجنون) در فکر لیلی می رفت، او (شتر) در فکر بچه اش میرفت.
?حالا حرکت ما هم همین است، دائماً یک هی، یک پی و یک حرکتی می کنیم بعد نفس را رها می کنیم می بینیم سر جایش برگشته، انگار بچه گذاشته و باید استغفار زیاد کرد که این قسمتش حل شود.
#آیت_الله_بهجت
#آیت_الله_بهجت
?یاد باد حس و حال مرحوم آیت الله العظمی بهجت، که حتی گاهی برای درسشان و یا غیر درسشان، بعد از نماز یا جلسات روی منبر می نشستند و پیدا بود که غرق است. غرق، یعنی چیزی شبیه به رفتن، نصف حرفشان را می زدند ولی هوشیاری، کامل، خواب هم نه، بعضی فکر می کردند که چرتشان می گیرد؛ در حالی که این گونه نبود. انسان تا موهوماتش را لجام و لگام نزند، تشتت دست از سر او بر نمی دارد، این ها حاصل یک عمر حرکتشان است که سرّشان غالب می شود.
به نظرتون شجاع ترین آدماکیان؟
معلم به بچه هاگفت:
به نظرتون شجاع ترین
آدماکیان؟
هرکی یه چیزی گفت
تااینکه یکی از
بچه ها بلند شد و گفت:
شجاع ترین آدما
اونان که خجالت نمیکشن
ودست پدرمادرشونو
میبوسن
نه سنگ قبرشون