چاره گر باش
#داستانک
◀️ چاره گر باش ▶️
در یک مزرعه تعدادی از حیوانات به همراه صاحب مزرعه زندگی میکردند. یک روز، خر توی چاه افتاد. حیوانات جمع شدند و شروع کردند به سر و صدا کردن، تا صاحب مزرعه فکری برای نجات خر بیچاره بکند. بعد از کمی فکر کردن، چیزی به ذهن مزرعه دار رسید. خر پیر بود و چاه هم باید پر می شد!
مزرعه دار همسایه ها را صدا کرد و به هر یک از آنها بیلی داد و همگی با هم شروع کردند به پر کردن چاه! خر همان اول فهمید چه اتفاقی در حال افتادن است. ابتدا شروع کرد با صدای مهیبی فریاد زدن، ولی اندکی بعد ساکت شد و همه را در حیرت فرو برد!
در حالی که آنها داشتند با بیل خاک روی سر آن خر بیچاره می ریختند بعد از هر چند تا بیل خاک، خر تکانی می خورد و خودش را بالای خاک ها می کشید.
خر، همین جوری ادامه داد تا یکدفعه پرید و از چاه بیرون آمد و فرار کرد.
بعد از گذشت چند روز، خر برگشت و مزرعه دار را با یک جفتک زیبا و حرفه ای زخمی کرد. زخم عمیق بود، چرک کرد و مزرعه دار به خاطر همین مرد.
خواهش دعا
#داستانک
◀️ خواهش دعا ▶️
شخصی با هيجان و اضطراب، به حضور امام صادق (ع) آمد و گفت :
درباره من دعايی بفرماييد تا خداوند به من وسعت رزقی بدهد، كه خيلی فقير و تنگدستم.
امام فرمود:هرگز دعا نمیكنم.
چرا دعا نمیكنيد!؟
برای اينكه خداوند راهی برای اينكار معين كرده است، خداوند امر كرده كه روزی را پیجويی كنيد، و طلب نماييد. اما تو میخواهی در خانه خود بنشينی، و با دعا روزی را به خانه خود بكشانی!
چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟
?﷽؛
? چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟ حجت الاسلام پناهیان ?
? به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گفتند: “يا رسول الله! آن جوانی كه پشت سر شما نماز مي خواند، چشم چرانی مي كند و بعضي از گناه هایی از اين قبيل هم دارد؛ نصيحتش كنيد حالا كه پشت سر شما نماز مي خواند آن عيبش را هم كنار بگذارد. رسول گرامی اسلام جواب دادند: نمازش درستش می كند.
مي گويند: نگاهمان را نمي توانيم كنترل کنيم. آن یکی مي گويد: زبانم را نمي توانم كنترل کنم. هركسي هر چه را مي گويد نمي توانم برای اين است که يک كار مي توانسته انجام بدهد؛ امّا انجام نداده است و آن هم به وقت “الله اكبر” گفتن است. (مواظبت بر نماز اول وقت می تواند سبب کنترل نگاه و زبان شود.)
? چکیده ای از کتاب منبر و محراب ؛ از صفحه 49 تا 96 ؛
#داستانک به همان اندازه!
#داستانک
◀️به همان اندازه!▶️
روزی مردی کنار ساحل در حال قدم زدن بود که از دور ماهیگیری را دید که پشت سر هم ماهی می گرفت. مرد متوجه شد مرد ماهیگیر، ماهی های کوچک را نگه می دارد ولی ماهی های بزرگ را دوباره به آب می اندازد!
بالاخره کنجکاوی بر او چیره گشت و جلو رفت و پرسید: -《 چرا ماهی های کوچک را نگه می داری، درحالی که ماهی های بزرگ را دوباره به آب می اندازی؟!》
مرد ماهیگیر پاسخ داد
-《واقعا دلم نمیخواهد این کار را بکنم ولی چاره ای ندارم؛ چون ماهی تابه ی من کوچک است!》
#داستانک...شک...
#داستانک
◀️…شک…▶️
مردي صبح از خواب بيدار شد و ديد تبرش ناپديد شده. شك كرد كه همسايه اش آن را دزديده باشد، براي همين، تمام روز او را زير نظر گرفت.
متوجه شد كه همسايه اش در دزدي مهارت دارد، مثل يك دزد راه مي رود، مثل دزدي كه مي خواهد چيزي را پنهان كند، پچ پچ مي كند ،آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصميم گرفت به خانه برگردد، لباسش را عوض كند، نزد قاضي برود و شكايت كند.
اما همين كه وارد خانه شد، تبرش را پيدا كرد. زنش آن را جابه جا كرده بود. مرد از خانه بيرون رفت و دوباره همسايه اش را زير نظر گرفت و دريافت كه او مثل يك آدم شريف راه مي رود، حرف مي زند، و رفتار مي كند.
چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟
?﷽؛
? چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟ حجت الاسلام پناهیان ?
مؤمن مريض مي شود، تصادف مي كند، با گرفتاری ها درگير مي شود؛ امّا هرگاه احساس كرديد اين مشكلات زیادی اتفاق مي افتد بدان نماز را كم گذاشتي. نمازت را درست كن و مطمئن باش آنها هم برطرف مي شود. مؤمن دچار هوس گناه مي شود، مؤمن دچار مكائد شيطان رجيم مي شود؛ امّا اگر دیدی خطا كاري ها دارد از حد مي گذرد و ديگر با خدا ارتباط نداری، اولين کاری كه مي كني نمازت را درست كن. بغضی ها می گويند: خدا مگر من چه كار كردم که بايد اينقدر بدبختی بكشم؟! اينها بايد درست حرف بزنند؛ یعنی بايد بگويند: خدايا! مگر من بد نماز مي خوانم كه اينقدر گرفتار مي شوم؟
? چکیده ای از کتاب منبر و محراب ؛ از صفحه 49 تا 96 ؛