یک_حبه_قند
#یک_حبه_قند
? با همسرتون بد رفتاری میکنید، از خطاهاش نمیگذرید اونوقت انتظار دارین به ایمان کامل برسید؟!
?ببینید امام صادق علیه السلام چه کسانی رو دارای ایمان کامل معرفی میکنند؟???
حرف_حساب
#حرف_حساب
?میدانید #حزب_اللهی_ها چه نمیدانند؟
#پاسخ: مردمداری
میدانید پیامبر(ص) چگونه اعراب #جاهلی را #جذب کرد؟
#پاسخ: با محبت و مردمداری
میدانید آقا روح الله چگونه با دست خالی، شاهنشاه قدر قدرت #پهلوی با داشتن قوی ترین #ارتش منطقه و مخوف ترین سازمان امنیتی(ساواک) به زمین زد؟
#پاسخ: با مردمداری
میدانید #مردمداری یعنی چه؟
#پاسخ: حداقلی ترین تعریف این است که هنگام مواجه با #مردم دهان را بطور کامل باز و سلام و علیک کرد و خوشرو بود.
جوانی پریشان و #گریان وارد مسجد شد، پیامبر(ص) #عبا و #عمامه را کنار گذاشت، سمت جوان دوید و به #آغوش کشید.
اصحاب بعدتر پرسیدند: چرا عبا و عمامه کنار گذاشتید؟
فرمود: نخواستم اُبهت من مانع از سخن گفتن آن جوان شود.
مردمداری میدانیم؟
خدایا مرا ببخش
?خدایا مرا ببخش
? بخاطر تمام لحظه هایی که تو با من بودی و من فکر میکردم تنها هستم.
?بخاطر تمام ثانیه هایی که منتظرم می ماندی و من نمی آمدم؛ مرا ببخش.
? بخاطر تمام روزهایی که تو برای من بهترینها را خواستی و من برای رسیدن به بدترین ها ناامیدت کردم.
? بخاطر تمام درهایی که کوبیدم و هیچکدام در خانه ی تو نبود؛ مرا ببخش.
? بخاطر تمام لحظه هایی که ماهی قلب من خلاف جریان مسیر تو حرکت میکرد و پرنده ی روح من پرواز نمیکرد و در آسمان رسیدن به تو گم نمیشد مرا ببخش؛
✨بخاطر تمام گله هایم مرا #ببخش.
رسیدگی_به_مردم
#رسیدگی_به_مردم
#سلام_بر_ابراهیم1⃣
رسیدگی به مردم (حدیث قدسی) امام صادق علیه السلام:«بندگان خانواده من هستند پس محبوبترين افراد نزد من کساني هستند که نسبت به آنها مهربانتر و در رفع حوائج آنها بيشتر کوشش کنند.»عجيب بود! جمعيت زيادي در ابتداي خيابان شهيد سعيدي جمع شده بودند. با ابراهيم رفتيم جلو، پرسيدم: چي شده!؟ گفت: اين پسر عقب مانده ذهني است، هر روز اينجاست. سطل آب کثيف را از جوي بر ميدارد و به آدم هاي خوش تيپ و قيافه مي پاشد! مردم کم کم متفرق ميشدند. مردي با کت و شلوار آراسته توسط پسرك خيس شــده بود. مرد گفت: نميدانم با اين آدم عقب مانده چه کنم. آن آقا هم رفت. ما مانديم و آن پسر! ابراهيم به پسرک گفت: چرا مردم رو خيس ميکني؟ پســرك خنديد و گفت: خوشــم مياد. ابراهيم کمي فکر کرد و گفت: کسي به تو ميگه آب بپاشي؟ پسرك گفت: اونها پنج ريال به من ميدن و ميگن به کي آب بپاشم. بعد هم طرف ديگر خيابان را نشان داد.ســه جوان هرزه و بيکار ميخنديدند. ابراهيم ميخواســت به سمت آنها برود، اما ايستاد. کمي فکر کرد و بعد گفت: پسر، خونه شما کجاست؟ پسر راه خانه شان را نشان داد. ابراهيم گفت: اگه ديگه مردم رو اذيت نکني، من روزي ده ريال بهت ميدم، باشــه؟ پســرک قبول کرد. وقتي جلوي خانه آنها رسيديم، ابراهيم با مادر آن پسرک صحبت کرد. به اين ترتيب مشکلي را از سر راه مردم بر طرف نمود. ٭٭٭ در بازرسي تربيت بدني مشغول بوديم. بعد از گرفتن حقوق و پايان ساعت اداري، پرسيد: موتور آوردي؟ گفتم: آره چطور!؟ گفت: اگه کاري نداري بيا با هم بريم فروشگاه.تقريبًا همه حقوقش را خريد کرد. از برنج و گوشت، تا صابون و… همه چيز خريد. انگار ليستي براي خريد به او داده بودند! بعد با هم رفتيم سمت مجيديه، وارد کوچه شديم. ابراهيم درب خانه اي را زد.پيرزني که حجاب درستي نداشت دم در آمد. ابراهيم همه وسائل را تحويل داد. يك صليب گردن پيرزن بود. خيلي تعجب کردم! در راه برگشــت گفتم: داش ابرام اين خانم ارمني بود؟! گفت: آره چطور مگه!؟ آمــدم كنار خيابان. موتور را نگه داشــتم و با عصبانيت گفتم: بابا، اين همه فقير مسلمون هست، تو رفتي سراغ مسيحيا! همينطور كه پشت سرم نشسته بود گفت: مسلمونها رو کسي هست کمک کنه. تازه، کميته امداد هم راه افتاده، کمکشون ميکنه. اما اين بنده هاي خدا کسي رو ندارند. با اين کار، هم مشکلاتشان کم ميشه، هم دلشان به امام و انقلاب گرم ميشه.٭٭٭ 26سال از شهادت ابراهيم گذشت. مطالب كتاب جمع آوري و آماده چاپ شد. يكي از نمازگزاران مسجد مرا صدا كرد و گفت: براي مراسم يادمان آقا ابراهيم هر كاري داشته باشيد ما در خدمتيم. با تعجب گفتم: شما شهيد هادي رو ميشناختيد!؟ ايشون رو ديده بوديد!؟ گفت: نه، من تا پارسال كه مراسم يادواره برگزار شد چيزي از شهيد هادي نميدونستم. اما آقا ابرام حق بزرگي گردن من داره! براي رفتن عجله داشتم، اما نزديكتر آمدم. باتعجب پرسيدم: چه حقي!؟ گفت: در مراســم پارسال جاســوئيچي عكس آقا ابراهيم را توزيع كرديد. من هم گرفتم و به ســوئيچ ماشينم بستم. چند روز قبل، با خانواده از مسافرت برميگشتيم. در راه جلوي يك مهمانپذير توقف كرديم. وقتي خواســتيم سوار شويم باتعجب ديدم كه ســوئيچ را داخل ماشين جا گذاشــتم! درها قفل بود. به خانمم گفتم:كليد يدكي رو داري؟ او هم گفت: نه،كيفم داخل ماشينه! خيلي ناراحت شــدم. هر كاري كردم در باز نشــد. هوا خيلي ســرد بود. با خودم گفتم شيشه بغل را بشكنم. اما هوا سرد بود و راه طولاني.يكدفعه چشــمم به عكس آقا ابراهيم افتاد. انگار از روي جاسوئيچي به من نگاه ميكرد. من هم كمي نگاهش كردم و گفتم:آقا ابرام، من شنيدم تا زنده بودي مشــكل مردم رو حل ميكردي. شــهيد هم كه هميشه زنده است. بعد گفتم: خدايا به آبروي شهيد هادي مشكلم رو حل كن.تــو همين حال يكدفعه دســتم داخل جيب كتم رفت. دســته كليد منزل را برداشتم! ناخواسته يكي از كليدها را داخل قفل در ماشين كردم. با يك تكان، قفل باز شد.با خوشــحالي وارد ماشين شديم و از خدا تشــكر كردم. بعد به عكس آقا ابراهيم خيره شــدم وگفتم: ممنونم، انشاءالله جبران كنم. هنوز حركت نكرده بودم كه خانمم پرسيد: در ماشين با كدام كليد باز شد؟با تعجب گفتم: راســت ميگي، كدوم كليد بود!؟ پياده شدم و يكي يكي كليدهــا را امتحان كردم. چند بار هم امتحــان كردم، اما هيچكدام از كليدها اصلا وارد قفل نميشد!! همينطوركه ايستاده بودم نَفس عميقي كشيدم. گفتم: آقا ابرام ممنونم، تو بعد از شهادت هم دنبال حل مشکلات مردمي.
علامت عاشقی
بسم الله الرحمن الرحیم
#مدیریت_رنج_ها
?
?موضوع?"علامتِ عاشقی….”
? یک عبد و بنده خدا
“از دستور شنیدن و سختی کشیدن”
.•°•.در راه اطاعت از دستورات خدا.•°•.
لذّت می بره…..?
* یه سوال….؟
? استاد ما همش فکر میکنیم که علاقه نداریم سختی بکشیم
همچین احساسی رو نداریم…..
(احساسِ لذت بردن از سختی کشیدن برای اطاعت از دستورات خداوند)
چیکار کنیم؟؟!❓❓?
? چرا عزیزم این احساس توی وجودت هست
امّا برای این که احساس رو به خوبی درک کنید یه مثالی رو خدمتتون تقدیم میکنیم : ☺️
???
❇️ فرض کنید امام زمان ارواحنا فداه ظهور کردن و همه فرمانده هاشون رو توی یه خیمه ای جمع کردن
⛺️✨
➖و فرض کنید شما هم توی خیمه حضرت هستید
?امام به تک تکِ فرمانده هاشون دستوراتی رو میدن و اونا میرن تا دستورات حضرت رو انجام بدن
?فقط شما می مونی و آقا…..?
♻️ هر چی نگاه میکنی که آقا یه دستوری به شما هم بدن
اما دستور نمیدن….
??
— بعد به آقا میگی:
?آقاجان خواهش میکنم به منم یه دستوری بدید ….
???⬇️
?اونوقت اگه امام بفرمایند:
?نه عزیزدلم شما راحت باش…
?نمیخواد سختی بکشی…..
? شما با خودت میگی:
یعنی من اینقدر بد بودم که آقا منو لایق ندونست که بهم دستور بده….?
?اصلاً دق میکنی
اگه مولا بهت دستور نده….
⭕️♻️⭕️♻️
*صبر کن ببینم…! چی شد؟!؟
?شما که ظاهراً از دستور شنیدن خوشت نمیومد!!
چی شد پس؟!
?⁉️❔⁉️
? نه دیگه اینجا فرق میکنه
✔️ اینجا پای “عشق به مولا” در میون هست…?
? اتفاقاً از امام درخواست میکنی که سخت ترین دستوراتش رو به شما بده…
?
????
?کسی که “عاشقِ خداوند متعال” هم باشه
“دوست داره در راه خدا سختی بکشه”
?و همین “علاقه به سختی کشیدن” علامتِ عاشقی هست ؛
⚠️کسی که “راهبردِ رنج” رو از زندگی خودش حذف کنه :
?عشق توی زندگیش نابود میشه
?و دیگه زندگیش گرمایی نخواهد داشت…
?➖♦️
?خود خداوند هم به هرکسی که “بیشتر دوستش داشته باشه”
?دستورات سخت تری میده ؛
? این دستوراتِ سخت، “لذتِ بیشتری” به عبدِ عاشق میده…
???
?مثلاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از همه ما نسبت به خداوند متعال، عاشق تر بودند
✔️ برای همین خداوند متعال نماز شب رو براشون واجب کرد
? حضرت دستورات سخت خداوند رو با “عشق و لذّتِ تمام” اطاعت میکردن .
✅?✅
?یا مثلاً خداوند متعال، دستور نماز شب رو در آخر شب و قبل از اذان صبح قرار داده
??
◀️ تا عاشقِ واقعی از خواب نازش دست بکشه و به عشق مولای خودش نماز شب بخونه…
?آخه خدایا ! نمیشد نماز شب رو توی روز قرار بدی؟!
???
?اگه توی روز بود، اصلاً به جای ۱۱ رکعت ما ۲۲ رکعت میخوندیم!
کلی هم اشک میریختیم….!
????
?خداوند متعال هم میفرماید:
?شما راحت باش…برو بخواب…..
?من میخواستم به عاشقانم لطف کنم و بهشون رنج بدم
“"چون خودشون دوست داشتن رنج بکشن"”
? اگه عاشقانم بخوان “رنجِ الکی” بکشن که براشون لذتی نداره
?اونا دوست دارن رنجی رو بکشن که من بهشون دستور دادم
??
?برای همین به اونا گفتم که آخر شب بیان
ولی شما راحت باش……
☢️〰♦️✅
? مولا لطف میکنه و همون نیمه های شب لذتی به عبدش میده ?
که افراد خواب هم همچین لذتی نمیبرند
?
?حضرت امام خمینی رحمت الله علیه شب ها چند بار از خواب بیدار میشدن
و نماز شب رو میخوندن
برای اینکه بیشتر رنج بکشن….?
?چون عاشق ، اصلاً دوست داره
“به خاطر خدا” هی رنج بکشه…
??✔️
? اما راحت طلبی کاری با ما میکنه که اصلاً خیلی از این مفاهیم رو متوجه هم نمیشیم…..
?شما یه مدت “رنجِ نماز شب” بکش
?خدا خیلی زود بهت لذتی میده که قطعاً توی اون خوابیدنه نبود….
??
?فقط باید مراقب باشیم که وقتی اون لذّت رو چشیدیم
با “تکبّر و عُجب” خرابش نکنیم…?
?✅?➖⭕️
اللهم صل علی محمد و آل محمد
و عجل فرجهم
•══•◈• ? •◈•══•
داستان ظهور
❣﷽❣
☀️?? #داستان_ظهور ??☀️
#قسمت7⃣
اكنون نوبت بيعت ياران است.
امام رو به آنان مى كند و مى گويد: “شما بايد از گناهان و زشتى ها دورى كنيد و همواره امر به معروف و نهى از منكر كنيد و هيچ گاه خون بى گناهى را به زمين نريزيد. از ثروت اندوزى و تجمّل گرايى خوددارى كنيد، غذاى شما، نان جو باشد و خاك بالشت شما".51
البته اگر ياران امام، اين شرايط را بپذيرند، امام هم قول مى دهند كه هرگز همنشينى غير از آنان انتخاب نكند.
ياران اين شرايط را قبول كرده و با امام بيعت مى نمايند.
همسفرم! در اين سخنان كمى فكر كن !
درست است كه اين سيصد وسيزده نفر در آينده نزديك، فرمانروايان دنيا خواهند شد و هر كدام از آنان بر كشورى حكومت خواهند كرد; امّا عهد كرده اند كه تمام عمر بر روى خاك بخوابند !
بى جهت نيست كه آنان به چنين مقامى رسيده اند و يار امام شده اند.
اين عهدى كه امام با ياران خود مى بندد; گوشه اى از آن عدالتى است كه همه منتظرش بوديم.
آرى امام زمان از ياران خود بيعت مى گيرد كه بر اساس مفاهيم قرآن، عمل كنند.52
نگاه كن ! از آسمان، شمشيرهايى نازل مى شود.53
براى هر كدام از سيصد وسيزده نفر يك شمشير مخصوص مى آيد.
هر كسى شمشير خود را برمى دارد. هيچ كس اشتباه نمى كند و شمشير فرد ديگر را برنمى دارد; زيرا نام هر كس، بر روى شمشيرش نوشته شده است.
عجيب است، بر روى هر شمشير هزار كلمه رازگونه نوشته شده است. از هر كلمه، هزار كلمه ديگر فهميده مى شود.54
آنها از هر كلمه، هزار كلمه ديگر دريافت مى كنند. خداوند براى ياران امام، اين كلمات را آماده كرده است تا در موقعيت هاى مختلف از آن استفاده كنند.
تعجّب در اين است كه چگونه ياران امام مى خواهند با اين شمشيرها با دشمنى بجنگند كه انواع سلاح هاى پيشرفته را در اختيار دارد؟
نزد يكى از آنها مى روم و اين سؤال را از او مى كنم.
او شمشير خود را به من مى دهد و مى خواهد به آن نگاه كنم.
شمشير را مى گيرم. هر كار مى كنم نمى توانم تشخيص بدهم كه از چه جنسى است.
او مى گويد: آيا مى دانى با اين شمشير مى توان كوه را متلاشى كرد !
آرى اين شمشير چنان قدرتى دارد كه اگر آن را بر كوه بزنى، كوه را متلاشى مى كند.55
و بارها افرادى از من سؤال كرده اند كه امام زمان چگونه مى خواهد با شمشير، دنيا را در اختيار بگيرد؟
امروز من جواب آنها را يافتم، اگر شمشير ياران امام، مى تواند كوه را متلاشى كند، پس شمشير خودِ امام چه كارهايى مى تواند بكند؟
آرى، در دست اين فرمانده و لشكر بى نظيرش، اسلحه پيشرفته اى است كه به شكل شمشير است; امّا هرگز يك شمشير ساده و از جنس آهن نيست، اين يك اسلحه بسيار پيشرفته است.
در اين اسلحه چه خاصيّتى نهفته است؟
نمى دانم، فقط اين را مى دانم كه مى توان يك كوه را با آن متلاشى كرد.
حالا ديگر آفتاب بالا آمده است، مردم مكّه متوجّه مى شوند كه در مسجد الحرام خبرهايى است.
آنها از يكديگر سؤال مى كنند: اين كيست كه در كنار كعبه ايستاده است و گروهى گرد او را گرفته اند؟
در اين ميان صدايى در همه جا طنين انداز مى شود.56
گوش كن !
اين صداى جبرئيل است: “اى مردم! اين مهدى آل محمّد است، از او پيروى كنيد".57
همه مردم دنيا اين صدا را مى شنوند.58
عجيب اين است كه هر كسى اين ندا را به زبان خودش مى شنود، اگر عرب زبان است به زبان عربى مى شنود، اگر فارس زبان است به زبان فارسى.59
وقتى مردم اين ندا را شنيدند با يكديگر در مورد ظهور سخن مى گويند و مى فهمند كه وعده خدا فرا رسيده است.60
مردم مكّه با شنيدن اين ندا به سوى مسجد الحرام هجوم مى آورند تا ببينند چه خبر شده است.
آنان مى بينند كه امام با يارانش جمع شده اند.
اكنون امام مى خواهد با مردم سخن بگويد به نظر شما اوّلين سخن امام با مردم چيست؟
امام به كنار كعبه مى رود و به خانه خدا تكيه مى زند و چنين مى گويد: “اى مردم ! من مهدى، فرزند پيامبر هستم. هر كس مى خواهد آدم و ابراهيم و موسى و عيسى و محمّد(عليهم السلام) را ببيند، مرا ببيند ! اى مردم من شما را به يارى مى طلبم. چه كسى مرا يارى مى كند؟".61
و اكنون يك امتحان بزرگ الهى در پيش روى مردم مكّه است; زيرا با اينكه امام بيش از هزار سال عمر دارد; امّا به شكل يك جوان ظهور كرده است.62
مردم مكّه در شك و ترديد هستند، گروهى از آنها باور نمى كنند كه اين جوان، همان مهدى(ع) باشد.63
آنها دسيسه مى كنند و تصميم مى گيرند تا امام را به قتل برسانند; ولى فراموش كرده اند كه امام چه ياران باوفايى دارد، يارانى كه عهد بسته اند تا آخرين نفس از امام دفاع كنند.64
#ادامه_دارد….
? #نویسنده : دکتر مهدی خدامیان
✨?الَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج?✨