داستان ظهور
❣﷽❣
☀️?? #داستان_ظهور ??☀️
#قسمت7⃣
اكنون نوبت بيعت ياران است.
امام رو به آنان مى كند و مى گويد: “شما بايد از گناهان و زشتى ها دورى كنيد و همواره امر به معروف و نهى از منكر كنيد و هيچ گاه خون بى گناهى را به زمين نريزيد. از ثروت اندوزى و تجمّل گرايى خوددارى كنيد، غذاى شما، نان جو باشد و خاك بالشت شما".51
البته اگر ياران امام، اين شرايط را بپذيرند، امام هم قول مى دهند كه هرگز همنشينى غير از آنان انتخاب نكند.
ياران اين شرايط را قبول كرده و با امام بيعت مى نمايند.
همسفرم! در اين سخنان كمى فكر كن !
درست است كه اين سيصد وسيزده نفر در آينده نزديك، فرمانروايان دنيا خواهند شد و هر كدام از آنان بر كشورى حكومت خواهند كرد; امّا عهد كرده اند كه تمام عمر بر روى خاك بخوابند !
بى جهت نيست كه آنان به چنين مقامى رسيده اند و يار امام شده اند.
اين عهدى كه امام با ياران خود مى بندد; گوشه اى از آن عدالتى است كه همه منتظرش بوديم.
آرى امام زمان از ياران خود بيعت مى گيرد كه بر اساس مفاهيم قرآن، عمل كنند.52
نگاه كن ! از آسمان، شمشيرهايى نازل مى شود.53
براى هر كدام از سيصد وسيزده نفر يك شمشير مخصوص مى آيد.
هر كسى شمشير خود را برمى دارد. هيچ كس اشتباه نمى كند و شمشير فرد ديگر را برنمى دارد; زيرا نام هر كس، بر روى شمشيرش نوشته شده است.
عجيب است، بر روى هر شمشير هزار كلمه رازگونه نوشته شده است. از هر كلمه، هزار كلمه ديگر فهميده مى شود.54
آنها از هر كلمه، هزار كلمه ديگر دريافت مى كنند. خداوند براى ياران امام، اين كلمات را آماده كرده است تا در موقعيت هاى مختلف از آن استفاده كنند.
تعجّب در اين است كه چگونه ياران امام مى خواهند با اين شمشيرها با دشمنى بجنگند كه انواع سلاح هاى پيشرفته را در اختيار دارد؟
نزد يكى از آنها مى روم و اين سؤال را از او مى كنم.
او شمشير خود را به من مى دهد و مى خواهد به آن نگاه كنم.
شمشير را مى گيرم. هر كار مى كنم نمى توانم تشخيص بدهم كه از چه جنسى است.
او مى گويد: آيا مى دانى با اين شمشير مى توان كوه را متلاشى كرد !
آرى اين شمشير چنان قدرتى دارد كه اگر آن را بر كوه بزنى، كوه را متلاشى مى كند.55
و بارها افرادى از من سؤال كرده اند كه امام زمان چگونه مى خواهد با شمشير، دنيا را در اختيار بگيرد؟
امروز من جواب آنها را يافتم، اگر شمشير ياران امام، مى تواند كوه را متلاشى كند، پس شمشير خودِ امام چه كارهايى مى تواند بكند؟
آرى، در دست اين فرمانده و لشكر بى نظيرش، اسلحه پيشرفته اى است كه به شكل شمشير است; امّا هرگز يك شمشير ساده و از جنس آهن نيست، اين يك اسلحه بسيار پيشرفته است.
در اين اسلحه چه خاصيّتى نهفته است؟
نمى دانم، فقط اين را مى دانم كه مى توان يك كوه را با آن متلاشى كرد.
حالا ديگر آفتاب بالا آمده است، مردم مكّه متوجّه مى شوند كه در مسجد الحرام خبرهايى است.
آنها از يكديگر سؤال مى كنند: اين كيست كه در كنار كعبه ايستاده است و گروهى گرد او را گرفته اند؟
در اين ميان صدايى در همه جا طنين انداز مى شود.56
گوش كن !
اين صداى جبرئيل است: “اى مردم! اين مهدى آل محمّد است، از او پيروى كنيد".57
همه مردم دنيا اين صدا را مى شنوند.58
عجيب اين است كه هر كسى اين ندا را به زبان خودش مى شنود، اگر عرب زبان است به زبان عربى مى شنود، اگر فارس زبان است به زبان فارسى.59
وقتى مردم اين ندا را شنيدند با يكديگر در مورد ظهور سخن مى گويند و مى فهمند كه وعده خدا فرا رسيده است.60
مردم مكّه با شنيدن اين ندا به سوى مسجد الحرام هجوم مى آورند تا ببينند چه خبر شده است.
آنان مى بينند كه امام با يارانش جمع شده اند.
اكنون امام مى خواهد با مردم سخن بگويد به نظر شما اوّلين سخن امام با مردم چيست؟
امام به كنار كعبه مى رود و به خانه خدا تكيه مى زند و چنين مى گويد: “اى مردم ! من مهدى، فرزند پيامبر هستم. هر كس مى خواهد آدم و ابراهيم و موسى و عيسى و محمّد(عليهم السلام) را ببيند، مرا ببيند ! اى مردم من شما را به يارى مى طلبم. چه كسى مرا يارى مى كند؟".61
و اكنون يك امتحان بزرگ الهى در پيش روى مردم مكّه است; زيرا با اينكه امام بيش از هزار سال عمر دارد; امّا به شكل يك جوان ظهور كرده است.62
مردم مكّه در شك و ترديد هستند، گروهى از آنها باور نمى كنند كه اين جوان، همان مهدى(ع) باشد.63
آنها دسيسه مى كنند و تصميم مى گيرند تا امام را به قتل برسانند; ولى فراموش كرده اند كه امام چه ياران باوفايى دارد، يارانى كه عهد بسته اند تا آخرين نفس از امام دفاع كنند.64
#ادامه_دارد….
? #نویسنده : دکتر مهدی خدامیان
✨?الَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج?✨
تلنگر امروز
?به درخــــتان جنگــل گفـــتم:
چرا شـــما با این عظمت از تڪه
آهنی بنام #تبر میترسید؟ گفتند:
رنج ما از تبر نیست از #دسـتهی
آنست که از جنس خودماناست.
بانوی چشمه
? #ݕانۅے_ݘشمہ ?
#قسمت_7⃣
آن خانم كيست كه به سوى خانه خديجه مى آيد؟
او خواهر خديجه است و نامش “هاله” است. او به ديدار خواهرش مى رود.29
من مدّتى صبر مى كنم. ساعتى مى گذرد، اكنون هاله از خانه خديجه بيرون مى آيد. ما به سويش مى رويم تا با او سخن بگوييم.
من براى هاله توضيح مى دهم كه دارم براى جوانان، كتابى در مورد خديجه مى نويسم. دوست دارم بدانم چرا خديجه به همه خواستگاران خود جواب رد مى دهد.
او نگاهى به ما مى كند و به فكر فرو مى رود. بعد از مدّتى از ما مى خواهد كه به خانه او برويم تا براى ما سخن بگويد.
قدرى راه مى رويم. وقتى به درِ خانه او مى رسيم همسر او به استقبال ما مى آيد. حتماً مى دانى كه عرب ها خيلى مهمان نواز هستند.
وارد خانه مى شويم، دو دختر را مى بينيم كه در حياط خانه مشغول بازى هستند.
وارد اتاق مى شويم، من قلم به دست مى گيرم و هاله سخن مى گويد:
* * *
روز عيد بود و مردم مكّه كنار كعبه جمع شده بودند. همه جا جشن و سرور بود. عدّه اى شيرينى و شربت مى دادند. همه آنها لباس هاى نو پوشيده بودند.
خديجه كنار كعبه آمده بود و به مردم نگاه مى كرد. او از بت هايى كه مردم مى پرستيدند بيزار بود و به دنبال روشنايى مى گشت.
در آن روز مسافرى از شام به مكّه آمده بود و در گوشه اى نشسته و به فكر فرو رفته بود. خديجه متوجّه شد آن مسافر، يكى از پيروان حضرت عيسى(ع)است كه به اينجا آمده است. خديجه نزد او رفت. چند نفر ديگر هم دور آن مسافر جمع شده بودند.
مسافر رو به آنها كرد و گفت: به زودى آخرين پيامبر خدا در اين شهر ظهور خواهد كرد و به بت پرستى پايان خواهد داد.30
خديجه از شنيدن اين مطلب خيلى خوشحال شد. مژده آمدن آخرين پيامبر قلب او را شاد كرد.
از همان روز خديجه منتظر شد! منتظرى كه سر از پا نمى شناخت.
به زودى آخرين و كامل ترين دين خدا در اين سرزمين ظهور خواهد كرد، جبرئيل نازل خواهد شد و سخن خدا را براى بشر خواهد آورد.
از همان روز خديجه به انتظار نور نشسته است. او دعا مى كند كه هر چه زودتر اين وعده خدا فرا برسد.
* * *
خديجه شنيده است كه وقتى آخرين پيامبر خدا ظهور كند با مشكلات زيادى روبرو خواهد شد و بت پرستان او را اذيّت و آزار خواهند كرد.
مردمى كه ساليان سال، بت ها را پرستيده اند، چگونه باور كنند كه اين بت ها چيزى جز سنگ نيستند؟
نسل در نسل براى آنها از قداست اين بت ها سخن گفته اند. طبيعى است كه در مقابل حرف جديد موضع بگيرند و دشمنى كنند.
خديجه همه اين ها را مى داند و به فكر يارى آخرين پيامبر خداست.
او خوب مى داند كه تبليغ دين آسمانى نياز به پول و ثروت دارد، براى همين او به تجارت رو آورده است و با هدفى مقدّس به فعاليّت اقتصادى مشغول است.
او مى خواهد با ثروت خويش، آخرين پيامبر را يارى كند. اين هدف مقدّس است كه به او هم انگيزه مى دهد و هم بركت!31
* * *
مردانى كه بوى پول به مشامشان رسيده است به خواستگارى خديجه مى آيند; امّا خديجه همه آنها را خوب مى شناسد و همه را نااميد مى كند.
آخر چگونه با كسى ازدواج كند كه عشق بت و پول در دل دارد؟
درست است كه ابوسفيان يكى از ثروتمندان بزرگ اين شهر است; امّا خديجه هيچ علاقه اى به او ندارد.
خديجه چگونه مى تواند با كسى كه مردم را به بت پرستى تشويق مى كند ازدواج كند؟
پادشاه يمن هم نه به طمع ثروت خديجه، بلكه به دليل زيبايى ظاهرى آن بانو به خواستگارى آمده است; امّا او نيز آتش پرست است و چندان فرقى با ابوسفيان ندارد.
خديجه به خداى يكتا ايمان دارد و از همه بت ها بيزار است. او به آرمان بلند خود فكر مى كند. او مى خواهد وقتى آخرين پيامبر ظهور كند بتواند بدون هيچ مزاحمى، حق را يارى كند; همان پيامبرى كه از نسل ابراهيم(ع) است.32
? #نویسنده:دکتر مهدی خدامیان
#ادامه_دارد…
?الَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج?
امتحان ولایت پذیری
امتحان ولایت پذیری
✅ برای اینکه ببینی چقدر تونستی توی مبارزه با نفس موفق عمل کنی ؛
? همون روز اول برو درِ خونۀ امیرالمومنین علیه السلام ، ببین به حضرت #تواضع میکنی یا نه؟
? ببین اینکه بخوای عبد خدا بشی رو نمیتونستی نپذیری
اما آیا حاضری “دستور و برتری حضرت” رو بر خودت بپذیری یا “حسادت” میکنی؟
⭕️ آیا هنوز تکبر و برتری طلبی روحی داری؟
?
?? اگه واقعا عبد خدا شده باشی، میری در خونۀ خدا و میگی:
“خدایا شما چه کسی رو دوست داری؟ من نوکرِ اون هم هستم…."?
✅ فرق بین عبد واقعی و عبد دروغین اینجا مشخص میشه.
#ولایت_شناسی
? برای اینکه معلوم بشه که “انانیت” و تکبّرت کاملاً از بین رفته، باید علاوه بر اینکه به حرف خدا گوش میدی،
? به حرف “کسی که خدا ولی تو قرار داده” هم گوش بدی.
✅ اینجوری واقعا حال هوای نفست گرفته میشه و “دیگه ذره ای هوای نفس نخواهی داشت…”
? یکی از آیات عجیب قرآن در مورد “#امتحان_ولایت ” هست.
? خداوند متعال میفرماید:
* ای پیغمبر! به خدای تو قسم، اگر سنگین باشد برای کسی که حرف تو را بپذیرد، او ایمان ندارد ؛
✨فلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً *✨
? آدم اگه حرف خدا رو بخواد بپذیره شاید زیاد سخت نباشه
اما اگه قرار شد حرف “یکی از همنوعان خودش” رو بپذیره واقعاً براش سخت میشه…….
✔️✅ مگر اینکه واقعا #خودسازی کرده باشه.
? هر یک از ما یه نگاهی به قلبِ خودمون بکنیم ببینیم که “چقدر حرف ولایت رو میپذیریم….”
#ادامه_دارد…
✨?الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج?✨
حدیث_مهدوی_از_حضرت_امام_جعفر_صادق_(ع)
?????
??
?
#حدیث_مهدوی_از_حضرت_امام_جعفر_صادق_(ع)
?حضرت امام جعفر صادق(ع) فرمودند:
«به خدا قسم! امامتان سال ها از روزگار شما غیبت می کند و بدین جهت آزمایش خواهید شد، تا این که گفته می شود؛ او مرده است و یا خدا می داند به کدام بیابان سر نهاده است. و این آزمایش سخت خداوند است».
?منبع: کلینی – کافی، ج 5، ص 336
??الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج??
?
??
?????
دلنوشته
??
#دلنوشته
آقای مهربانم!
عطر نرگس ها را که استشمام می کنم…
هوای بهارتان به مشامم
می رسد…
و چقدر یاسها مرا به دقایق جمکران نزدیک می کنند…
آرزو دارم بیایی مژده سبز بهارم
ای تمام آرزویم ای همه دار و ندارم
آرزو دارم بیایی در دل تاریک غمها
ای جمالت روشنای خلوت شب های تارم
?السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ ?
?✨اللهم عجل لولیک الفرج✨?