مصحفی از طرف مادر
دختر دوست داشتنی من سلام…
آرزو میکنم زمانی بیاید که تو باشی ومن این نامه را نشانت دهم تا بدانی چقدر منتظر آمدنت هستم…
در ریخت و پاش این روزهای سردرگمی دائم به یاد توأم…
هر وقت دختری را در آغوش مادرش میبینم با خود میگویم کاش زودتر من هم دخترم را به آغوش بگیرم…
میدانی…خیلی دوستت دارم…
این روزها یک قسمت عظیم از تمام دلخوشی هایم این است که بنشینم و با خیال آمدن تو آرام بگیرم…
دخترم درون این لحظه های منتظرم تو را حسابی کم دارم…
کوچک رؤیایی ام…به من نگاه کن…ببین که چگونه دوستت دارم؟
که چگونه وقتی حتی ندارمت بیشتر دوستت دارم ؟
عزیزم…وقتی آمدی زندگی را با تمام سختی هایش زندگی کن…زندگی همین لحظه هاییست که ثانیه ثانیه میگذرد…
دخترم بدان تنها خواسته ی مادرت از تو این است که همیشه زینب گونه زندگی کنی...
عزیز دل مادر…برایت یک مشت بوسه میفرستم…
باز هم از این بوسه های عاشقانه هست…برایت زیاد کنار گذاشته ام…فقط…تو…بیا…و…با من نفس بکش…روزت مبارک…
رسالت مادری
سنگین باش دخترم!
نه اینکه یک گوشه بنشین و نخند؟
دخترم، با نشاط،فعال، نقش های جدی اجتماعی و خانوادگی داشته باش و در عین حال، با وقار و با سکینه و با شخصیت .
چرا که این وقار و حیا را قرآن در رفتار دختران شعیب علیه السلام فرموده است.
می دانی «دختر بودن » یعنی ایستادن در کدام جایگاه؟!
می دانم برای تنظیم منش و رفتارت نیاز به ملاک و معیار داری که حساب کتاب داشته باشد با تمام احترامی که با همه وجود به بزرگترها داری، اما نمونه های فرازمانی و مکانی را قرآن و اسلام برایت گذاشته است یک مرجع و منبع محکم و اساسی در حدی که در مجال این یادداشت نیست همه آن را برایت بیان کنم! اما دو مورد از مولفه های مهم را برایت می گویم.
نشاط و فعالیت اجتماعی داشته باش، دختر در نوجوانی و جوانی یعنی منبع انرژی و سر زندگی، طراوت و صفای دختران، مثال زدنی و رشک برانگیز است . نمونه هایی که قرآن از زندگی دختران بیان می کند و معیارهای مدنظر خود را درخلال داستان زندگیشان ارائه می دهد، دخترانی هستند فعال با نقش های کلیدی.
خوب بودن، سنگین بودن، وقار داشتن و به قول خودمان خانم بودن، اصلا مساوی نیست با اینکه یک گوشه بنشینی و مخفی ماندن و فعال نبودند دختران شعیب (علیه السلام) دختران یک پیامبر بزرگوار الهی بودند، دختران خانه ی وحی و تحت تربیت فرستاده ی مستقیم خدا بودند اما فعالیت اجتماعی و بلکه اقتصادی داشتند. بخشی از کار دامداری به عهد آنها بود که قرآن آب دادن به احشام را در قرآن ذکر نموده است. این نشاط و فعالیت اجتماعی همراه است با نهایت عفت حیا و حریم داری.
و همراه است با ایفای یک نقش مهم خانوادگی یعنی همراهی و همکاری با پدر« وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ»قصص23.
چون موسی به آب مدین رسید، گروهی از مردم را دید که چهار پایان خود را آب می دهند و پشت سرشان دو بانو را دید که گوسفندان خود را می رانند. گفت شما چه می کنید؟ گفتند ما آب نمی دهیم تا آنگاه که چوپانان باز گردند و پدر ما پیری بزرگوار است.
پس در فرهنگ قران و در فرهنگ زندگی انبیا حتی اگر صدها سال پیش از ما بوده باشند، دختران، با نشاط و فعال اند، نقش های جدی اجتماعی و خانوادگی دارند و در عین حال ، با وقار و با سکینه و با شخصیت اند.
شک پوش و زیبا باش زیبایی از آن دسته خصلت های آدمی است که اسلام برایش حرف دارد. نه فقط تاییدش می کند، که برایش برنامه دارد. به آراستگی و زیبایی ظاهر که شیک پوشی بخشی از آن است، اسلام اهمیت می دهد تا جایی که داشتن زینت و زیور را برای بانوان پیش فرض می گیرد آنجا که در آیه ی حجاب در سوره نور، دستور می دهد و برنامه می دهد که بانوان زینت های خود را در برابر چشمان چه کسانی آشکار کنند و در چه مواقعی پنهان دارند. غیر از مواردی که از حجاب کلی بانوان قران و بانوان صدر اسلام آمده شاید برای ملاحظه جوانب حیا و حفظ حریم ها، بطور خاص از نحوه ی لباس پوشیدن آنها توصیفی نشده باشد. اما توصیه های عملی قرآن و اهل بیت علیهم السلام درباره ی آراستگی ظاهر و لباس زن و مرد مسلمان ، برایمان کافی است تا نتیجه بگیریم، دختران طراز اسلام نیز در عین حفظ حریم و حجاب کامل در برابر نامحرم، کاملا آراسته و به قول خود شیک پوش بوده اند امام صادق علیه السلام می فرماید،«االبَسْ و تَجَمّلْ ، فإنَّ اللّه َ جميلٌ يُحِبُّ الجَمالَ ، و ليَكُن مِن حَلالٍ . لباس را زیبا بپوش زیرا خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد، اما باید از حلال باشد »وسایل الشیعه ج3 ص 340
و سخن آخر به دختر عزیزتر از جانم، دختر بودن و به روز بودن و دیندار بودن، با حرکت در مسیر الگوهای ناب قرآنی قابل جمع اند باید جایگاه دخترانه خود را بشناسی و ارزش های خدادادی ات را پاس بداری..
حسن خلق در آموزه های قران
حسن خلق، به معناي نرم خويي، پاكيزه گفتاري، گشاده رويي و منش زيبا و با ديگران پاكيزه برخورد كردن است.1 بنابراين آن چه در خوي نيكوي انسان موثر است، صفات نيك و پسنديده است كه به شكل عادت و منش درآمده است و جزو ذات و يا ذاتيات انسان شده است. بنابراين اگر انساني به چيزي علم حصولي داشت و آن را نيك و پسنديده دانست ولي در خود به صورت عادت بروز نداد به عنوان صاحب خوي نيكو و خلق حسن شناخته نمي شود.
ملكه و شاكله
اصولا اموري كه به صورت صفات ثانوي در انسان در مي آيند، صفاتي هستند كه در اثر تلاش فرد در يك فرايند و حركت جوهري، جزو ذات انسان مي گردد. استاد حسن زاده آملي بر اين نكته تاكيد داشتند كه علم حصولي تا به شكل علم حضوري نشود علم به شمار نمي آيد. آن گاه كه دانشي به شكل علم حضوري درآمد جزو ذات و ذاتيات بشر مي شود و مي توان از آن به ملكه تعبير كرد.
ملكه دانشي است كه ديگر قابليت آن را ندارد به سادگي تغيير يابد و به عنوان شاكله وجودي و شخصيت اصلي در انسان باقي و مستقر مي گردد. بنابراين هر حسن و امر نيك و پسنديده اي تا با تكرار و در يك فرآيند به شكل علم حضوري و جوهر ذات و شاكله وجودي در نيايد نمي توان از آن به عنوان خلق و خوي ياد كرد؛ زيرا منش، امري پايدار و برقرار است كه با تغييرات و تحولات دگرگون نمي شود و هم چنان كه بود مي ماند. از اين رو در قرآن در بيان شخصيت گفته شده است كه: كل يعمل علي شاكلته؛ هر كس برپايه شاكله و شخصيت وجودي خود عمل مي كند. اين همان منش و شكل گيري است كه به صورت جوهر ذات درآمده است.
اميرمومنان علي(علیه السلام) عادت (يعني هر چيز اكتسابي مانند خلق و خوي و دانش) را طبيعت ثانوي بشر مي داند؛ به اين معنا كه انسان يك طبيعت اوليه دارد كه خداوند خلق كرده و در آن فطرت و غريزه دوگانه اي را نهاده است كه آدمي را به هر سوي مي كشد. هر گاه انسان با رنج و تلاش، خود را در مسير كمالي (حسنات و ياسيئات) قرار دهد، در يك فرآيند و حركت جوهري به صورت شاكله و شخصيت وجودي او در مي آيد و به عنوان طبيعت دوم كه ساخته و پرداخته هر شخصي است، ماندگار و پايدار مي گردد. منش و خلق و خوي انساني نيز به عنوان طبيعت ثانوي او درآمده و شاكله و شخصيت وجودي او را شكل مي دهد و اين گونه است كه بر پايه آن رفتار مي كند.
عوامل پيدايش نيك خويي
از آن جا كه انسان در درون خود به صورت طبيعت اوليه هر دو دسته از صفات نيك و پسنديده را دارا مي باشد و مي تواند آن را از قوه به فعليت درآورد، براي فعليت درآوردن هر دسته از اين صفات، نيازمند بستر، زمينه و عواملي است. در آيات قرآني به عواملي كه زمينه بروز نيك خويي مي گردد اشاره شده است كه در اين جا به برخي از آن ها اشاره مي شود.
عامل نخستي كه قرآن از آن ياد مي كند مسئله رحمت الهي است. (آل عمران آيه 159) حال مسئله اين است كه چگونه ما مي توانيم رحمت الهي را به سوي خود جلب كنيم تا با اين رحمت بتوانيم به نيك خوئي دست يابيم؟
بي گمان براي دسترسي به رحمت الهي نيازمند شناخت درست از خدا به عنوان آفريدگار هستيم. انساني كه شناخت درستي از خدا نداشته باشد نمي تواند رحمت او را به سوي خود جلب كند و به گونه اي عمل مي كند كه سكنجبين صفرا مي افزايد و عاملي كه به عنوان جلب رحمت به كار برده ايم تبديل به جلب نقمت و دوري از خداوندگار مي گردد. از اين رو شناخت خدا، هدف خلقت، پروردگاري وي، شناخت معاد و پيامبران و پيامبري و عمل بر پايه آموزه هاي وحياني به معناي عامل جلب رحمت اوست تا اين گونه در كنف هدايت الهي قرار گرفته و راه كمالي را زير نظر او و بر پايه آموزه هاي وحياني طي كنيم و منش و خلق نيكو را به دست آوريم. براين اساس وقتي سخن از جلب رحمت به عنوان عامل اساسي براي نيك خويي گفته شده است دربردارنده همه اين معاني و مفاهيم است. هرگاه اين گونه عمل كرديم چنان كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) به عنوان سرمشق عمل كرده و اين راه را پيموده است مي توانيم اميدوار شويم كه از عنايت و رحمت خاص الهي برخوردار شده و به نيك خويي دست يابيم. (آل عمران آيه 159)
البته رسيدن به اين مرحله نيازمند صبر و شكيبايي است؛ از اين روست كه قرآن از صبر و شكيبايي در طي طريق به عنوان زمينه رحمت و بستري براي نيك خويي ياد مي كند. (فصلت آيه34و 35)
تأكيد بسيار قرآن بر مسايل و مباحث اجتماعي از آن رو صورت مي گيرد كه موجب شكل گيري كامل شخصيت انسان در اجتماع و جامعه مي شود؛ از اين رو كساني كه مي كوشند با دوري از اجتماع و عزلت نشيني به كمال دست يابند بيراهه مي روند؛ زيرا بخش بسياري از كمالات و شخصيت جامع انسان در اجتماع و در كشاكش مسايل و مشكلات اجتماعي تحقق مي يابد. برپايه اين نگرش است كه قرآن معاشرت با ديگران و حسن خلق در برخوردهاي اجتماعي را به عنوان بستر و عاملي براي رسيدن به منش و خوي نيك برمي شمارد و از مؤمنان مي خواهد كه اين شيوه را براي رسيدن به كمال طي كنند. (فصلت آيه34 و 35 و مؤمنون آيه 96 و قصص آيه 54)
آثار حسن خلق
رعايت حسن خلق با مؤمنان (حجر آيه88) و رعايت خوش خلقي در گفتار و برخوردها حتي نسبت به كافران و مشركان (مؤمنون آيه 96) (فصلت آيه34و 35 و اسراء آيه53) رعايت حال ناتوانان (عبس آيه1 تا 11) از عوامل و زمينه هاي ايجاد كننده نيك خويي در انسان و گسترش آن به عنوان يك منش انساني نسبت به همگان است.
مؤمن مي بايست در نيك خويي به آن جايي برسد كه مظهر خوش خلقي و نيك خويي در ميان بشر به شمار آيد و همگان از آن بهره مند گردند (اسراء آيه53)
آثار فردي و اجتماعي دست يابي به نيك خويي تا بدان حد است كه مي توان با نگاهي به اطراف پيرامون خود آنها را بعينه مشاهده كرد. بسيار ديده شده است كه كساني كه داراي نيك خوئي و خلق خوش بوده اند در كارهايشان موفق بوده اند و همگان آنان را شريك مال و منال و كار خويش دانسته اند و نسبت به آنان رفتار ديگري را درپيش گرفته اند.
وقتي انساني به همگان سلام مي كند و با چهره گشاده برخورد مي كند، مورد توجه ديگران قرارگرفته و دشمني ها تبديل به دوستي ها مي گردد. (فصلت آيه34) مردمان مانند زنبور دور عسل وجودي وي مي گردند و جذب او مي شوند. گرايش عموم به اين دسته از افراد نشان مي دهد كه تا چه اندازه نيك خويي مي تواند در جذب دوست و دشمن تأثيرگذار باشد. (آل عمران آيه159) به طوري كه دشمن از ايجاد تنش و اختلاف در ميان ايشان نوميد مي گردد. (اسراء آيه53) او در زمره بندگان صالح خداوند قرار مي گيرد و از فوايد بندگان خاص و رحمت خاص برخوردار مي شود. (فرقان آيه63) در دنيا و آخرت از توجه ويژه الهي بهره مند شده (قصص آيه54) و اميد به آخرت و ياوري حق درباره وي افزايش مي يابد.
از اين روست كه نيك خويي به عنوان يك اصل اساسي در دستورها و آموزه هاي وحياني الهي مورد تأكيد و سفارش قرارگرفته و از مؤمنان خواسته شده است كه اين منش را در زندگي درپيش گيرند.اسراء آيه 53 و حجر آيه88
1-جامع السعادات ج 1 ص 306-
روش گفتگو در قرآن
جدال احسن
مجادله به معنی بحث و استدلال کردن است. در قرآن به پیامبر دستور داده شده که با بهترین نحو گفتگو، با حکمت و موعظه حسنه و نیکوترین حالت دعوت به حق کند، پاسخ دادن و دفع کردن و قانع کردن هم باید چنین باشد: «ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ؛ 1(ای پیغمبر!) مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان، و با ایشان به شیوه هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو کن؛ چرا که (بر تو تبلیغ رسالت الهی است با سخنان حکیمانه و مستدلاّنه و آگاهانه، و به گونه بس زیبا و گیرا و پیدا، و بر ما هدایت و ضلال و حساب و کتاب و سزا و جزا است). بی گمان پروردگارت آگاه تر (از همگان) به حال کسانی است که از راه او منحرف و گمراه می شوند و یا این که رهنمود و راهیاب می گردند.»
برای فهمیدن دیدگاه و طرز فکر دیگران ابتدا باید به طور کامل آنها را شنید، بعد می توان دانست که نظر آنها چیست، درست یا غلط است. باید آمادگی شنیدن سخنان مختلف را داشت و از میان بیانات مختلف سخن درست را انتخاب کرد: «فَبَشِّرْ عِبَادِ. الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ؛2 بشارت باد بر آن کسانی که به همه سخنان گوش فرا می دهند و از نیکوترین و زیباترین آنها پیروی می کنند. آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان بخشیده است، و ایشان واقعاً خردمندند.»
بعضی از موعظه ها حسنه نیستند و بعضی از جدال ها حسن و بعضی دیگر احسن و بعضی دیگر اصلاً حسن ندارند وگرنه خداوند موعظه را مقید به حسن و جدال را مقید به احسن نمی کرد. واعظ باید به آنچه وعظ می کند خود متعظ باشد و در وعظ خود حسن خلق نشان دهد که کلامش در قلب شنونده مورد قبول بیفتد و اگر از راه جدال دعوت می کند باید از هر سخنی که خصم را بر دعوتش تهییج می کند و او را به عناد وا داشته و بر غضبش بیفزاید بپرهیزد و نیز از بی عفتی پرهیز کند.3
2- حق مداری و راست جویی
در قرآن به رعایت قسط و عدل و ظلم نکردن بارها اشاره شده است، رعایت قسط و عدل در گفتگو همان حق طلبی و جستجوی حقیقت است و اهل کفر کسانی معرفی می شوند که به وسیله باطل می خواهند حق را بپوشانند: «وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آَیَاتِی وَمَا أُنْذِرُوا هُزُوًا؛4 همواره کافران بیهوده به جدال می پردازند تا با جدال حق را (از میدان به در کنند و آن را) از میان ببرند. آنان آیات (قرآنی) مرا و چیزی را که از آن بیم داده شده اند (که مکافات دنیوی و اخروی است، به باد) استهزا می گیرند.»
3- پرهیز از ظن و گمان
بحث منطقی و علمی نمی تواند بر مبنای ظن و گمان و حدس انجام شود. از مقدمات درست می توان به نتیجه درست رسید. نباید در بحث علمی به اموری تکیه کرد که قطعی نیست و در مورد درستی آنها شک وجود دارد. نسبت ناصحیح در امور مشکوک خود نوعی بهتان و افترا محسوب می شود؛ زیرا حقیقت آن اثبات نشده است و قضاوت براساس آن اشتباه است. هر خبر و سخن و مطلبی را نمی توان پذیرفت باید قبل از آن تحقیق کرد: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ؛ 5 ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر فاسقی برایتان خبری آورد، مبادا به نادانی گروهی را آسیب برسانید و بعد از آنچه کرده اید پشیمان شوید»؛ برخی از امور ظنی گناه محسوب می شوند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»6 ای کسانی که ایمان آورده اید، از بسیاری از گمان ها پرهیز کنید که پاره ای از گمان ها گناه است.»
4- شجاعت
شجاعت چه در پذیرش حقیقت و چه در بیان آن لازم است. در راه حق باید فقط از خدا ترسید نه از غیر او: «فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً؛7 گروهی از آنان از مردم ترسیدند مانند ترسی از خدا یا ترسی سخت تر»؛ و نباید از ملامت ها ترسید: «وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ؛8 و از سرزنش هیچ ملامتگری نمی ترسند. این فضل خداست، آن را به هرکس بخواهد می دهد»؛ «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا؛ 9(پیغمبران پیشین، یعنی آن) کسانی که (برنامه ها و) رسالت های خدا را (به مردم) می رساندند، و از او می ترسیدند و از کسی جز خدا نمی ترسیدند، و همین بس که خدا حسابگر (زحمات و پاداش دهنده اعمال آنان) باشد.»
5- استماع سخن
برای فهمیدن دیدگاه و طرز فکر دیگران ابتدا باید به طور کامل آنها را شنید، بعد می توان دانست که نظر آنها چیست، درست یا غلط است. باید آمادگی شنیدن سخنان مختلف را داشت و از میان بیانات مختلف سخن درست را انتخاب کرد: «فَبَشِّرْ عِبَادِ. الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ»؛10 بشارت باد بر آن کسانی که به همه سخنان گوش فرا می دهند و از نیکوترین و زیباترین آنها پیروی می کنند. آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان بخشیده است، و ایشان واقعاً خردمندند.»
بعضی از موعظه ها حسنه نیستند و بعضی از جدال ها حسن و بعضی دیگر احسن و بعضی دیگر اصلاً حسن ندارند وگرنه خداوند موعظه را مقید به حسن و جدال را مقید به احسن نمی کرد. واعظ باید به آنچه وعظ می کند خود متعظ باشد و در وعظ خود حسن خلق نشان دهد که کلامش در قلب شنونده مورد قبول بیفتد و اگر از راه جدال دعوت می کند باید از هر سخنی که خصم را بر دعوتش تهییج می کند و او را به عناد وا داشته و بر غضبش بیفزاید بپرهیزد و نیز از بی عفتی پرهیز کند.
مدارا و مهربانی به جا در دوستی ها
حضرت علی (علیه السلام) در فراز سی و هشتم از نامه خود به امام حسن مجتبی (علیه السلام) در رابطه با «مدارا و مهربانی به جا در دوستی ها» هشدار می دهد که مبادا این نرمش ها و مدارا ها را در غیر جایگاه خود، انجام دهی یا نسبت به نا اهل، چنین کنی، زیرا این حُسن نیت و کردار بسیار نیکو، در غیر محل خود، سبب سوء استفاده های گسترده می شود و افراد، گناهکار و مجرم، در انجام دادن خطاهای خود، تشویق می شوند.
نیکی های مکرر در برابر افرادی که شرور و نااهل هستند چه بسا سبب اشتباهشان می شود و از سر نادانی می پندارند که کار خوبی انجام داده اند یا وظیفه دوستم این است که یک سره با من مهربان باشد کما اینکه: «خوبی چون از حد گذشت نادان خیال بد می کند.»
امام در این کلام خود اشاره به افراد نااهل و لجوج و کینه توز و بد ذات دارد که مهربانی و نرمش و مدارای فراوان و بی جا در برابر آن ها سبب جرئت و جسارتشان می شود.
منابع:
تأکید امام علی (علیه السلام) بر مدارا و مهربانی بجا در دوستی ها؛ خبرگزاری بین المللی قرآن
همزیستی مدارا و گفتگو در قرآن؛ فصلنامه علمی تخصصی حبل المتین، پاییز 1391
1-نحل، 125 2- زمر، 17 و18 ؛ 3- طباطبایی، ش 1385، ج 12، صص 534- 536 4- کهف، 56
5-حجرات، 6 ؛ 6-حجرات12، 7- نساء،77 ؛ 8- مائده،54 9-احزاب، 39 10-زمر، 17 و 18
بدون آزادگى همه چیز رنگى از بردگى دارد
آزاده بودن و آزادگی پیشه کردن در این عالم شرایطی دارد؛ امیرمومنان امام على علیه السلام در بیان شرایط واقعی حریت می فرماید: «هر کس شرایط بندگى خدا را به جا آورد، سزاوار آزادى مى شود و هر کس در عمل به شرایط آزادگى کوتاهى کند، به بندگى (غیر خدا) مبتلا مى شود».
آزادی و آزادگی، ریشه در كرامت انسانی دارد. انسان آزاد به دنیا می آید و آزادی و آزادگی او فارغ از مذهب و ملیت جزء ماهیت او به حساب می آید. پیوند ذاتی آزادی را با ماهیت انسان، در نگرش امام علی علیه السلام، می توان یافت که فرمود: «خداوند انسان را آزاد قرار داده است».
از دیدگاه علی «علیه السلام» آزادگان نجات یافتگان از قید اسارت شهوات هستند: «هر کس دست از تمایلات نفسانی بردارد آزاد است»
همچنین زیبائی و جمال آزادگان را پرهیز از امور خلاف انسانی میداند و میفرماید: «زیبائی آزادگان دوری از ننگها و امور خلاف است»
انسان اسیر کمالات
علم، اخلاق، سیاست، حكومت و هر امرى كه از پایگاه آزادگى نباشد، اسارتآور است و موجب خودخواهى می شود. نفى دانش و كمالات دیگران، خود را اهل نجاتدانستن، دیگران را جهنّمىدیدن و خود را مقدّس پنداشتن، تنگنظرىهایى است كه از فقدان آزادگى برمىخیزد.
«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ولایت از آنِ كسى است كه آزاد ساخته باشد». رسول خدا(صلی الله علیه و آله) براى آزاد ساختن گردنها از آتش آمد و انسانها را از قید بندگى [غیر خدا] آزاد كرد؛ بنابراین ولایت این امّت را پیامبر دارد و هر حقّى كه او داشت پس از او از آنِ من است».
تا انسان به مرتبهاى از مراتب آزادگى نرسد، فضاى نگاه او باز نمىشود؛ اگر هم به مراتب و فضایلی دست یابد، امّا روحیه بردگى خود را به نوعى نشان مىدهد.امام علی علیه السلام می فرماید:
«آزاده، آزاده است، هر چند كه به او سختى و زیان رسد و برده، برده است هر چند كه تقدیر او را یارى كند.»
انسان گاهی اسیر كمالاتش می شود؛ چنین انسانی شاید اندیشه و علمش بزرگ شده باشد، امّا در قفس خودبینی و خودستایی است.
آزادگی شرایطی دارد
آزاده بودن و آزادگی پیشه کردن در این عالم شرایطی دارد؛ امیرمومنان امام على علیه السلام در بیان شرایط واقعی حریت می فرماید: «هر کس شرایط بندگى خدا را به جا آورد، سزاوار آزادى مى شود و هر کس در عمل به شرایط آزادگى کوتاهى کند، به بندگى (غیر خدا) مبتلا مى شود».
امام صادق علیه السلام نیز تحقق خصلت آزادی را در هر انسان زمانی می داند که چهار خصلت برتر اخلاقی در او تحقق یافته باشد. آن حضرت می فرماید: «پنج خصلت است که در هر کس یکى از آنها نباشد خیر و بهره زیادى در او نیست: اول: وفادارى؛ دوم: تدبیر؛ سوم: حیا؛ چهارم: خوش اخلاقى؛ و پنجم: ـ که چهار خصلت دیگر را نیز در خود دارد ـ آزادگى.»
اگر کسی بتواند این چهار خصلت را در خود تحقق بخشد، حقیقت معنای آزادی و آزادگی را درک و تجربه کرده است.
از نگاه امیرمومنان امام على علیه السلام آزادی نسبت مستقیم با تقوا دارد،امام چنان شرح می دهد که انسان آزاده از نابهنجاری ها و زشتی ها و بدی ها پرهیز می کند و رفتارهای نابهنجار و ضد اخلاقی ندارد. ایشان می فرماید:«تقواى خدا، کلید پاکى و درستى و اندوخته اى براى معاد و باعث آزادى از هر بندگى و رهایى از هر نابودى است. به وسیله تقواست که جوینده به مطلوبش مى رسد و گریزانِ (از عذاب و کیفر الهى) رهایى مى یابد و به خواست ها رسیده مى شود.»
رهایى از همه اسارتهاى دنیایى
دعوت پیامآوران الهى به آزادگى، دعوت به رهایى از همه اسارتهاى دنیایى است؛ و از اینروست كه شأن آنان آزادكردن انسان از غل و زنجیرهاست؛ و این شرطِ رهبرى الهى است، یعنى آنكه بتواند آدمیان را به آزادى و آزادگى رهنمون گردد، شایسته زمامدارى است.
از دیدگاه علی «علیه السلام» آزادگان نجات یافتگان از قید اسارت شهوات هستند: «هر کس دست از تمایلات نفسانی بردارد آزاد است»
امیر مؤمنان على علیه السلام، درباره شأن پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله، و خودش در نامهاى كه پس از بازگشت از نهروان نوشت، چنین فرموده است:
«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ولایت از آنِ كسى است كه آزاد ساخته باشد». رسول خداصلی الله علیه و آله براى آزاد ساختن گردنها از آتش آمد و انسانها را از قید بندگى [غیر خدا] آزاد كرد؛ بنابراین ولایت این امّت را پیامبر دارد و هر حقّى كه او داشت پس از او از آنِ من است».
سخن آخر
امیر مؤمنان على علیه السلام، رهبرى و هدایت را شأن كسى مىداند كه بتواند آزادى و آزادگى را براى مردمان به ارمغان آورد، یعنى بتواند مردمان را از جهالت و ذلّت و رقیّت، و از گناهكارى و ستمگرى، و از كجفهمى و خشكمغزى و از خودكامگى و بىعدالتى آزاد سازد.
انسان مسلمان، نیازمندی های خویش را با عزت نفس می جوید وبا هر کس از هر دین و آیینی می تواند تعامل سیاسی و اجتماعی و… داشته باشد، اما به این شرط که برده کسی نشود و به آزادی و آزادگی اش خدشه ای وارد نگردد.
منابع:
نهج البلاغه، نامه 31، خطبه ۲۳۰.
سیّد بن طاووس،کشف المحجة، ص ۲۴۶.
بحارالانوار، ج 77، ص 238.
میزان الحکمة، ج 2، ص 583، ح 3566.
غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 65 وص ۱۱۳.
فرآوری: حامد رفیعی
رزق ، مخصوص خداست
آنچه مخلوقات به آن منتفع شده و از خیر آن بهره مند مى شوند، رزق آنان بوده و خداوند هم رازق آن است. این مطلب گذشته از آیاتى كه درباره رزق وارد شده، از آیات دیگرى هم كه خلق و امر و حكم و ملك و مشیت و تدبیر و خیر را مخصوص خداوند دانسته، فهمیده مى شود.
«و ترزق من تشاء بغیر حساب»1
رزق معناى معروفى دارد و آنچه از موارد استعمال آن به دست مى آید، معناى عطا و بخشش در آن موجود است. رزق در نظر ابتدایى به خوردنى ها اطلاق شده و غیر آن از پوشیدنى ها و امثال آن را شامل نبوده است. سپس در معناى آن توسعه داده شده و شامل تمام چیزهایى گشته كه به آدمى مى رسد و انسان از آن بهره مند مى گردد چون مال جاه، مقام، فامیل، علم و امثال آن.
آنچه از آیه شریفه «إنّ اللّه هو الرّزّاق ذو القوّة المتین»2 كه در مقام حصر وارد شده استفاده مى شود، چند چیز است:
آنچه آدمى مورد استفاده قرار مى دهد، ولى از نوع حرام است، از نظر معصیت منسوب به خداوند نیست. زیرا خداوند نسبت معصیت را از نظر تشریع از خود نفى كرده است، چنان كه آیه شریفه «قل إنّ اللّه لا یأمر بالفحشاء» بدان دلالت دارد. 3
اگر چه رزق در ظاهر ممكن است به غیر خداوند نسبتى پیدا كند، چنان كه از امثال «و اللّه خیر الرّازقین»4 كه وجود رازق هاى دیگر را تصدیق كرده، خداوند را بهترین آن ها معرفى كرده است و همچنین از آیه ى «وارزقوهم فیها واكسوهم»5 (استفاده مى شود، لیكن در حقیقت جز به خداوند متعال منسوب نیست، رزق هم مانند عزت و ملك است كه در حقیقت مخصوص خداست و دیگران به واسطه اعطا و بخشش خداوند از آن نصیبى گرفته اند.
آنچه مخلوقات به آن منتفع شده و از خیر آن بهره مند مى شوند، رزق آنان بوده و خداوند هم رازق آن است. این مطلب گذشته از آیاتى كه درباره رزق وارد شده، از آیات دیگرى هم كه خلق و امر و حكم و ملك و مشیت و تدبیر و خیر را مخصوص خداوند دانسته، فهمیده مى شود.
آنچه آدمى مورد استفاده قرار مى دهد، ولى از نوع حرام است، از نظر معصیت منسوب به خداوند نیست. زیرا خداوند نسبت معصیت را از نظر تشریع از خود نفى كرده است، چنان كه آیه شریفه «قل إنّ اللّه لا یأمر بالفحشاء» بدان دلالت دارد.
پی نوشت
1-آل عمران،27
2-ذاریات،58
3-المیزان، ج3، ص137
4-جمعه،11
5-نساء،5
6-المیزان، ج3، ص137