چرا بالای گنبد امام علی(علیه السلام) پرچمی وجود ندارد؟
-برای بسیاری از مردم این سوال وجود دارد که چرا بر گنبد نورانی امیرالمومنین پرچمی وجود ندارد در حالیکه تمامی گنبدهای ائمه اطهار پرچم دارند؟
– پرچم نمادی ست به نشانه خونخواهی و طلب تقاص و تقاص خون امام علی (علیه السلام) توسط فرزندش امام حسن علیه السلام از ابن ملجم ملعون پس گرفته شد؛ در حالیکه سایر ائمه در انتظار قیام امام منتظر برای قصاص مجرمین هستند.
گنبد حضرت زینب نیز پرچمی نداشت تا اینکه بارگاه نورانی اش بدست شمر صفتان بمباران شد و مدافعان حرم حضرت زینب پرچم تقاص را بر گنبد ملکوتی اش بر افراشتند…
یا مظهر العجائب
ساعتی پیش ، گُلِ ذکرِ علی (علیه السلام) بر لب بود
مست شد هر که نفس های مرا بو کرده
وصیت اخلاقی امام جواد علیه السلام
«قَالَ لِلْجَوَادِ علیه السلام رَجُلٌ: أَوْصِنِی قَالَ علیه السلام، وَ تَقْبَلُ؟ قَالَ؛ نَعَمْ قَالَ علیه السلام؛ تَوَسَّدِ الصَّبْرَ وَ اعْتَنِقِ الْفَقْرَ وَ ارْفَضِ الشَّهَوَاتِ وَ خَالِفِ الْهَوَى وَ اعْلَمْ أَنَّکَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَیْنِ اللَّهِ فَانْظُرْ کَیْفَ تَکُونُ»؛ (1) مردی به حضرت جواد علیه السلام عرض کرد: مرا سفارشی بفرمایید. امام علیه السلام فرمود: می پذیری؟. گفت: آری. فرمود: تکیه بر صبر کن و به فقرا درآویز و شهوات را رها کن و مخالفت با هوای نفس نما و بدان که تو از دید خداوند مخفی نیستی، دقت کن چگونه باید باشی.
در کلام نورانی امام جواد علیه السلام، پنج اصل اخلاقی مطرح گشته که تشریح هر کدام بیان می شود:
1. صبر
لحظه لحظۀ سلوک اخلاقی مؤمن، در بستر صبر شکل می گیرد؛ به طوری که وی به هر اندازه از مقام صبر دور باشد، افعال وی نیز ناقص تر می گردد؛ و از این روی امام جواد علیه السلام فرمودند: «تَوَسَّدِ الصَّبْرَ»؛ صبر را بالش خود قرار بده.
این تشبیه از آن رو است که چون آرامش و قرار جسمی انسان، با تکیه بر بالش است، مؤمن در رسیدن به آرامش روحی نیز، نیاز به تکیه گاهی چون صبر دارد.
وقتی از رسول خدا صلی الله علیه وآله سؤال می شود: ایمان چیست؟. ایشان می فرمایند: «الصَّبرُ.» (2)
2. فقر
از اموری که باعث تضییع عزّت برخی مؤمنان ضعیف الایمان می شود و یا در سلوک اخلاقی آنها خلل ایجاد می کند، فقر و مشکلات مادی است.
در نتیجه، آن امام همام علیه السلام فرمودند: «اعْتَنِقِ الْفَقْرَ»؛ (ای مؤمن!) فقر را در آغوش بگیر.به بیان دیگر اگر فقر و تنگدستی، تحمّل شود؛
اولاً، عزّتمندی مؤمن را به همراه دارد و
ثانیاً، مانع رشد اخلاقی و تکامل سالک نمی شود.
بر اساس حکمت و معارف توحیدی برخاسته از مکتب اهل بیت علیهم السلام، این بند از روایت را به مفهوم دیگری نیز می توان تفسیر نمود؛ و آن اینکه انسان سالک اِلی الله، «فقیر بالذّات» است، در مقابل خداوند متعال که «غنی بالذات» است؛ و بر این اساس، خود را نیازمند و محتاج دانسته و بسیاری از خودسری ها و خودبینی های او از بین می رود.
3. دوری از شهوات
یکی از اصول مهم در راه کسب اخلاقیات، عدم دخالت شهوات در افعال و کردار فرد می باشد؛ زیر خواسته های شهوانی، رنگ و بوی منیّت و انانیّت دارد و انسان را از کسب معارف حقّه الهی دور می سازد؛ حال آنکه امنیت مؤمن، قدم نهادن در حریم الهی است؛ لذا امام جواد علیه السلام در ادامۀ وصیت خویش فرمودند: «ارْفَضِ الشَّهَوَاتِ»؛ شهوات را به دور انداز و رها کن. یعنی محور و اساس فعالیت های مؤمن، خواسته های الهی است، نه امیال نفسانی.
4. مخالفت با هوای نفس
سخت ترین وادی، در مسیر کسب فضائل اخلاقی مخالفت و مبارزه با هوای نفس است، در همین راستا و برای تبیّن بیشتر آن، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله، مبارزه با هواهای نفسانی را «جهاد اکبر» نامیده است (3).
اهمیت این مسئله بدان حد بوده که آن حضرت به همین مقدار کفایت نکرده و برای تبیین بیشتر آن فرموده اند:
«أَعْدَی عَدُوَّکَ نَفْسَکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»؛ (4) دشمن ترین دشمنانت، نفس تو است که در بین دو پهلوی تو قرار دارد.
رسول الله صلی الله علیه وآله در کلام نورانی دیگری، از مبارزه با نفس به عنوان برترین جهاد یاد می کنند و می فرمایند: «اَفْضَلُ الْجِهَادِ أَنْ تُجَاهِدَ نَفْسَکَ وَ هَوَاکَ فِی ذَاتِ اللهِ تَعَالَی»؛ (5) برترین جهاد این است که به خاطر خدای تعالی با نفس و هوای نفسانیت مبارزه کنی. به تعبیر دیگر، باید اولین کار و آخرین کار مؤمن، جهاد با نفس باشد.
پس مخالفت با هوای نفس و صد البته رها نمودن شهوات، راه را برای وصال و لقای الهی هموار می سازد.
5. حضور در محضر الهی
آنچه بیشتر از همه برای سالک اهمیت داشته و در تمامی لحظات نباید از آن غافل باشد، دقت در این امر است که بداند، همیشه در محضر الهی به سر می برد، و در مَنظر و مرئای او است.
امام جواد علیه السلام فرمودند: «اِعْلَمْ أَنَّکَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَیْنِ اللَّهِ فَانْظُرْ کَیْفَ تَکُونُ»؛ بدان که در برابر دیدۀ خدایی و متوجه باش که چگونه ای.
گفتار نورانی ای که از حضرت امام خمینی (رحمه الله) به یادگار مانده است نیز، احتمالاً برداشتی از این روایت امام جواد علیه السلام بوده است که فرمودند: «عالَم محضر خدا است، در محضر خدا معصیت نکنید.»
سالک باید از دستوری که اهل سلوک، از آن با عنوان «مراقبه» یاد می کنند و آن را مایۀ سعادت و رکن عمدۀ سیر و سلوک می خوانند، کمک بگیرد و در هر لحظه و در هر جایی و در هر حالی که هست، همواره خود را در محضر الهی بداند تا بدین ترتیب غفلت را که زمینه ساز گناهان و تخلّفات است، از وجود خویش دور سازد.
امام صادق علیه السلام به اسحاق بن عمّار فرمودند: «یَا إِسْحَاقُ خَفِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ وَ إِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ فَإِنْ کُنْتَ تَرَى أَنَّهُ لَا یَرَاکَ فَقَدْ کَفَرْتَ وَ إِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ یَرَاکَ ثُمَّ بَرَزْتَ لَهُ بِالْمَعْصِیَةِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِنْ أَهْوَنِ النَّاظِرِینَ عَلَیْکَ»؛ (6) ای اسحاق! به گونه ای از خدا بترس که گویا او را می بینی؛ هر چند تو او را نمی بینی، ولی او تو را می بیند، و اگر معتقد باشی که او تو را نمی بیند، بی شک به او کفر ورزیده ای، و اگر بدانی که او تو را می بیند و آن گاه در حضور او معصیت کنی، بی تردید او را از بی ارزش ترین بینندگان قرار داده ای.
الهی! به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده.
الهی! چون تو حاضری چه جویم و چون تو ناظری چه گویم. (7)
پی نوشت:
1) بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسی، ج 75، ص358.
2) میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، ترجمه حمید رضا شیخی، 1379، چ دوم، 690، ص 2958.
3) جامع الصغیر، جلال الدین سیوطی، تصحیح احمد سعد علی، چ 4، ج 2، ص 85.
4) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 68، ص 64.
5) میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ج 2، ص854.
6) اصول کافی، کلینی، تصحیح استاد حسن زاده آملی، ج 2، ص 55.
7) الهی نامه، علامه حسن زاده آملی، ص 4 و 3.
مؤمنی که اهل شوخی نیست، به او مشکوک شوید
مهمترین ویژگی شهدا نشاط بود
- یکی از مظاهر نشاط؛ شوخ طبعی است. امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه اهل شوخی است» مؤمنی که اهل شوخی نیست به او مشکوک شوید.
-یکی از عواملی که موجب میشود عده زیادی سراغ گناه میروند این است که فکر میکنند که بدون گناه و غفلت و هرزگی نمیشود بانشاط شد! زیاد تقصیری ندارند اگر اینگونه برداشت میکنند، چراکه در رفتار و منش و روحیات مذهبیها، زیاد نشاط نمیبینند.
-اگر دیدید مؤمنی اهل شوخی نیست به او مشکوک شوید؛ آیا تو مغروری؟ یا مغموم و مأیوسی؟ شاید ضعف ایمانداری که نشاط نداری؟ این چه ایمانی است؟!
-محاسبه کن چرا سرور نداری؟ کجا گیر کردی؟ آنوقت از آن استغفارکن! به خودت برگرد بگو که چت شده؟ خدا فوت کرده؟! ضعیف شده؟! مهربانیاش رفته؟! نمیبیند تو را؟ چرا نشاط نداری؟
- همهی ما درباره ارزش اشک ریختن و حال خوش معنوی که در اثر غم به وجود میآید؛ زیاد سخن شنیدهایم، اما از نشاط معنوی و معنویتی که در اثر نشاط به دست میآید، کمتر حرف شنیدهایم. «عن أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: الْمُؤْمِنُ لَهُ قُوَّةٌ فِی دِینٍ … وَ نَشَاطٌ فِی هُدًى؛درحالیکه یکی از مهمترین شاخصهای برخورداری از ایمان این است که انسان به سرور و نشاط عمیق درونی برسد.»( کافی،ج2، ص231)
- یکی از عواملی که موجب میشود عده زیادی سراغ گناه بروند این است که تصور میکنند بدون گناه، غفلت و هرزگی نمیشود بانشاط شد! تقصیری ندارند اگر اینگونه برداشت میکنند چراکه در رفتار و منش و روحیات مذهبیها، زیاد نشاط نمیبینند.
-هرکسی به یک آدم مسجدی رسید، اولین دریافتی که باید از او پیدا میکند، نشاط مسجدی باشد! بعد از او بپرسد که چی شده که تو اینقدر نشاط داری؟ آیا هیچ مشکلی در زندگیت نداری؟ او دلایل نشاط خودش را ذکر کند
- اگر شما از رزمندگان و همرزمان شهدا بپرسید که مهمترین ویژگی شهدا چیست؛ به شما خواهند گفت: نشاط.
-بچهها در جبهه این نشاطشان را گاهی با لطیفههایی ابراز میکردند، لطیفههایی بدون یکذره اذیت و تمسخر و نیشی که برای خنداندن در جمعهای دوستانه مرسوم است.
- امام صادق (علیه السلام) میفرماید: ما مِن مؤمنٍ إلّا و فیهِ دُعابَةٌ؛«هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه اهل شوخی است» (کافی، ج2، ص663) چرا اینهمه رزمندگان سرشار از مزاح و شوخی بودند؟ این به خاطر شدت نشاطشان است! متأسفانه این وجه دین زیاد جدی گرفته نشده.
- اگر دیدید یک مؤمنی اهل شوخی نیست به او مشکوک شوید، آیا تو مغروری؟ یا مغموم یا مأیوسی؟شاید ضعف ایمانداری که نشاط نداری؟ این چه ایمانی است؟! حتی اگر کسی غم معنوی داشته باشد این غم او را به نشاط درمیآورد! اگر کسی باخدا مناجات کرده، و رفته از خدا تقاضایی کرده دیگر بعدش چرا باید مغموم باشد؟
- کسی که نشاط داشته باشد، دیگر چه نیازی دارد سراغ گناه رود؟ اگر به جوان یک ماشین اسباببازی بدهند بگویند این ماشین را روی خاک راه ببر، به شوق نمیآید؛ میگوید آخر این مسخرهبازیها چیست؟ سنّ من از این حرفها گذشته! بزرگشدهام. آدمهایی که بزرگشده باشند، دیگر با گناه و غفلت به نشاط و شوق نمیآیند و از اینها احساس استغنا و بینیازی میکنند! حضرت فرمود: «مَنْ کَمُلَ عَقْلُهُ اسْتَهَانَ بِالشَّهَوَاتِ؛کسی عقلش کامل شود شهوات را خار و بیمقدار میشمارد »(غرر/ ص 604)
-بچه مذهبیای که بانشاط نبود، احتمالا اختلال روحی فکری دارد یا بد تربیتشده. بچه مذهبیها باید از لحظاتی که نشاط نداشتند استغفار کنند!
- محاسبه کن چرا سرور نداری؟ آنوقت از آن استغفارکن! به خودت برگرد بگو که چت شده؟ خدا فوت کرده؟ ضعیف شده؟ مهربانیاش رفته؟ نمیبیند تو را؟ چرا نشاط نداری؟ در روایت دارد :«مَنْ وَثِقَ بِاللَّهِ أَرَاهُ السُّرُور؛بهاندازۀ اعتمادت به خدا سرور به تو داده خواهد شد»!(کشف الغمه، ج2، ص346) اعتمادت کم شده؟ خدا نیست؟!
- بسیج باید محل سرور باشد، فرمانده بسیج یکی را بکشد کنار بگوید ببین تو انرژی نداری، حال نداری، نشاط نداری، بدرد بسیج نمیخوری.
- کسی که بانشاط باشد نیاز ندارد به بسیاری از سرگرمیها برای اینکه خودش را خوشحال کند! دو برابر درس میخواند، دو برابر کار میکند و بیش از دیگران مهربان است و سختیها را راحتتر تحمل میکند.
پی نوشت:
استادپناهیان -نشاط شاخص برجسته ایمان(ج2)-شلمچه نوروز ۹۶
"نشاط" گمشدۀ جامعۀ امروز
امیرالمؤمنین(علیه السلام): «دین یعنی سرور» اما ما داریم دین را طوری تعلیم میدهیم که از دل آن، شادی و سرور درنمیآید.
- گریه کردنی برای ما اصالت دارد که نتیجۀ نشاط و آورنده نشاط باشد
-مدیری که نشاط درونی و معنوی برای کار و مدیریت نداشته باشد، سعی میکنند با حقوقهای_نجومی به او نشاط و انگیزه کار بدهند.
- فرماندهان جنگ بانشاط درونی به اینهمه خلاقیت رسیدند؛ و هزاران برابر کار میکردند؛ مدیران_نجومی بگیر، نمیتوانند زیاد انگیزه کار داشته باشند و خلاق شوند!
- چرا دانشآموزان سر کلاس کمحوصلهاند و زود خسته میشوند؟
- چرا مشکلات ما حل نمیشود، بااینهمه استعدادی که ما در کشورمان داریم؟!
نشاط یکی از مهمترین ویژگیهای آدمهای خوب است. ما اگر آدم خوبی هستیم آدم خوب علامتش به چیست؟ به این است که مثلاً خیلی گریه کند؟ گریه البته بانشاط هیچ منافاتی ندارد و اتفاقاً فقط آدمهای بانشاط میتوانند خوب گریه کنند. آدمهای افسرده، حسود نمیتوانند زیاد گریه کنند. بعضیها گریه کردن را مسخره میکنند میگویند آدم باید یک مقدار هم شاد باشد، انگار گریه کردن را مجانی گوشهای ریختهاند! نخیر، گریه کردن کار باعظمتی است! مگر هرکسی میتواند گریه کند؟!
گریه کردن کار قیمتیای است ولی همین گریه را آدمهای بانشاط راحت میتوانند انجام دهند. تازه ریشۀ گریه کردن جدا از اینکه نشاط است، اصل نشاط ترجیح دارد بر گریه! چراکه ممکن است کسی گریه کند ولی نشاط روحی عمیق نداشته باشد، به خاطر همین قیمت گریه کردن او هم پایین میآید.
آن چیزی که برای ما اصالت دارد، نشاط است! گریه کردنی برای ما اصالت دارد که نتیجۀ نشاط و آورنده نشاط باشد! و اینکه گریه نشاط ما را به هم نریزد.
- امیرالمؤمنین(علیه السلام): «دین یعنی سرور؛ الدِّینُ حُبُورٌ»(غرر/20) دین سرور آور است؛ انسان را سرحال میکند. منتهی ما دین را طوری داریم تبلیغ میکنیم و تعلیم میدهیم که از دل آن این شادی و سرور درنمیآید.
- معلمی که با بچهها کار دینی و اعتقادی میکند دقیقهای یکبار باید از دانش آموزان بپرسد: “بچهها به سرور و نشاط رسیدید؟”
باید دین را بهگونهای تعلیم دهد که ذرهذره نتیجۀ هر قطعه از معارف دینی سرور شود و بچهها تجربه کنند چگونه با فهم یک سلسله مفاهیم و معارف بسیار عالی و دقیق، قدمبهقدم به سرور و نشاط نزدیکتر میشوند.
- اگر جوانهای ما با دین و معنویت ناب به نشاط حقیقی میرسیدند، خلاقیتهای علمیشان و توان تحصیلشان افزایش پیدا میکرد.
چرا بسیاری از دانشآموزان سر کلاس کمحوصلهاند و زود خسته میشوند؟ این یعنی نشاط ندارند!
چرا خیلی اسیر بازی و سرگرمی هستند؟
چون از درون نشاط ندارند، و از بیرون با سرگرمیها میخواهد نشاط را به خودش تزریق کند!
رزمندهها چون از دنیا میگذشتند، به سرور میرسیدند! بعد به یک خوش فهمی، هوشمندی و دقت نظر و خلاقیتی میرسیدند که واقعاً اعجاببرانگیز بود!
- پول زیاد گرفتن هیچ مدیری را مدیر خلاق نمیکند. ما مدیر لایق دیدیم که با ازخودگذشتگی، خلاق و طراح و کارآمد میشود، ده برابر کار میکند! “آقا بیابرو کارکن من به تو پول بیشتر میدهم"، این پول بیشتر مقدار کمی به آدم انرژی میدهد، بعد ما در جنگ فرماندهانی داشتیم که باانرژی هزاران برابری کار میکردند، با وجود اینکه بنا نبود پولی بگیرند، بلکه جانشان هم گرفته میشد و بسیاریشان به شهادت رسیدند.
- آیا به ما پول بیشتری بدهند، بهتر کار نمیکنیم؟ بله یک مقدار بهتر کار میکنیم. اگر به ما دو برابر پول بدهند، دو برابر نشاط پیدا میکنیم؟ شاید دو برابر نشاط پیدا کنیم، ولی کار این مملکت با هزار برابر نشاط راه میافتد.
- او برای اینکه این پول یا این پست از دستش نرود هزار کار اشتباه ممکن است بکند؛ میبیند یک نیروی باهوشی آمده، میگوید: «این را راه ندهید! این بیاید من را برمیدارند و این را میگذارند جای من.» هرچه آدم پخمه است دور خودش جمع میکند تا خودش رئیس باقی بماند! بعد مردم میگویند چرا مشکلات ما حل نمیشود، بااینهمه استعدادی که ما در کشورمان داریم؟!
- نشاط گمشدۀ جامعۀ امروز و نیاز زندگی شهری ماست. کالاهایی که برای نشاط به مردم از طریق رسانهها عرضه میشود کالاهای دروغینی است که اتفاقاً نشاط را کم میکند! چه کسی گفته موسیقی همیشه نشاطآور است؟
پی نوشت:
استاد_پناهیان-نشاط شاخص برجسته ایمان(ج3)
سوالی عجیب و پاسخ دقیق امام هادی (علیه السلام)
قیصر، پادشاه روم برای یکی از خلفای بنی عباس در ضمن نامه ای نوشت ما در کتاب انجیل دیده ایم که هر کس از روی حقیقت سوره ای بخواند که خالی از هفت حرف باشد، خداوند جسدش را بر آتش دوزخ حرام می کند و آن هفت حرف عبارت است از:
«ث، ج، خ، ز، ش، ظ، ف»
ما هر چه بررسی کردیم، چنین سوره ای را در کتاب های تورات و زبور و انجیل نیافتیم.
آیا شما در کتاب آسمانی خود چنین سوره ای دیده اید؟
خلیفه عباسی دانشمندان را جمع کرد و این مسئله را با آنها در میان گذاشت.
آنها از جواب آن درماندند.
سرانجام این سؤال را از امام هادی (علیه السلام) پرسیدند.
آن حضرت در پاسخ فرمود آن سوره، سوره حمد است که این حروف هفت گانه در آن نیست.
پرسیدند فلسفه نبودن این هفت حرف در این سوره چیست؟
حضرت فرمودند «ث» اشاره به «ثبور یعنی هلاکت» دارد.
«ج» اشاره به «جحیم نام یکی از درکات دوزخ» دارد.
«خ» اشاره به «خبیث یعنی ناپاک» دارد.
«ز» اشاره به «زقّوم یعنی غذای بسیار تلخ دوزخ» دارد.
«ش» اشاره به «شقاوت یعنی بدبختی» دارد.
«ظ» اشاره به «ظلمت یعنی تاریکی» دارد.
«ف» اشاره به «فرقت یعنی جدایی» دارد.
خلیفه این پاسخ را برای قیصر روم فرستاد.
پس از دریافت نامه بسیار خوشحال شد و به اسلام گروید و در حالی که مسلمان بود از دنیا رفت.
منابع:
1. سیره چهارده معصوم، صفحه 888
2. منتخب التواريخ، صفحه 530
آیاسیزده بدرنحس است؟
جهل ونادانی
آدمها همیشه اسیر جهل و نادانی خود هستند و جالب هم آن است که نمی خواهند این مسأله را بپذیرند و زیر بار آن بروند! خرافات و باورهای نادرست همواره راه بشر را در رسیدن به سعادت می بندد حتی اگر آن خرافه، اعتقاد به نحوست روز سیزدهم فروردین باشد! باور کنید نحسی 13 و سیزده بدر خرافه ای بیش نیست که با همه ی نادرستی اش هر ساله هم تکرار می شود و آدمهای زیادی را سر کار می گذارد!
نحسی 13!
در میان آنچه بشر برایش نحوست قائل است، اعداد، سهم بیشتری دارند و در میان اعداد عدد 13 است!
نحوست از نظر معارف اسلامی
اگر بخواهیم سری به معارف و آموزه های اسلامی بزنیم تا ببینیم بالاخره آیا چیزی نحس هست یا نه، بهترین منبع خود قرآن است. جالب است که در قرآن کریم دو بار کلمه ی «نحس» نازل شده و هر دو هم در مورد قوم عاد بوده است و درباره عذاب آنها «فی یوم نحسٍ مستمر» (قمر/19) و «فی ایام نحسات» (فصلت/16) بکار برده شده است.
درباره معنای کلمه «نحس» در میان مفسران اختلاف نظر است. برخی گفته اند مقصود روز پر باد و غباری بوده است گروهی نیز معنای کلمه نحس را ترسناک و سخت و شدت آور بیان کرده اند. نکته مهم در این آیات آن است که قرآن تصریح دارد که عذاب این قوم به خاطر گناهان خود آنها بوده است و از این رو در هر روزی که مردم به کیفر اعمال زشت خود برسند، آن روز برایشان نحس و شوم و ترسناک است و بنابراین اگر ملتی به عقوبت اعمالشان گرفتار شوند بدانند که در روز نحسی قرار دارند. بر این مبنا با توجه به آیات قرآنی معلوم می شود که منشأ و علت نحوست و شومی اعمال زشت و ناپسند خود بشر است نه آنکه شومی و نحوستی در ایام و روزها وجود داشته باشد!
امیرالمومنین علی(علیه السلام) می فرمایند: داءُکَ منک و دوائک فیک؛ منشاء بدبختی و شومی تو در خودت است و راه درمان آن هم در خودت است.
از ماست که بر ماست!
بر این اساس آنچه باید بشر آن را نحس بداند و از آن احراز نماید همان اعمال زشت و ناپسندی است که بالاخره هم روزی گریبان او را می گیرد وگرنه ایام و اعداد هرگز به خودی خود و در ذاتشان نحوستی ندارند. شاید بتوان ادّعا کرد که بزرگترین مسأله ای که بشر با ایمان آوردن به آن می تواند سعادت ابدی خود را تضمین نماید همین است که بداند منشاء بدبختی ها و شومی و نحوست در خود او و اعمال زشت اوست. اگر انسان ها واقعاً باور کنند که همه مشکلات و مسائلشان در زندگی نتیجه اعمال و رفتار خود آنهاست دیگر در صدد برنمی آیند تا در مشکلات بدنبال مقصّر بگردند و تقصیر کار را به گردن این و آن و حتی 13 بیچاره بیندازند!
ایام و روزها مخلوق خدایند!
از یکی از اصحاب امام هادی (علیه السلام) منقول است که او قصد زیارت امام (علیه السلام) را کرد. در راه انگشتش زخم شد و سواری هم به او تنه زد و کتفش مجروح گردید. در هنگام ورود به منزل امام (علیه السلام) نیز در اثر ازدحام جمعیت، لباسش پاره شد. هنگامی که به محضر امام هادی (علیه السلام) رسید به امام عرضه داشت: این روز چه روز بدی بود، خداوند مرا از شرّ آن حفظ فرماید. حضرت فرمود: تو از یک طرف به دیدار ما می آیی و از طرف دیگر چنین حرفی می زنی که گویی امام و خدا و پیغمبر را انکار نموده ای. سپس حضرت در ادامه فرمودند: ترمی بذنبک من لاذنب له؛ چرا گناه خودت را بر عهده روز می گذاری که هیچ گناهی ندارد. «فما ذنب الایّام حتی تتشئَّمون بها إذا جوزیتم بأعمالکم و الله ماینفعکم و لکن الله یعاقبکم بذمتّها علی ما لاذنب علیها فیه؛ آنچه به بشر می رسد نتیجه اعمال خود اوست گناه ایام چیست که ایام را متهم می کنید؟ به خدا قسم این حرفها برایتان فایده ندارد بلکه خداوند بخاطر این که شما مخلوق بی گناهش را مجرم دانستید، شما را مؤاخذه می کند.
اعتقادات خرافی بیش از پیش دست و پای آدم را می بندند. از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نقل شده است که وقتی می خواستند به مسافرت بروند می فرمودند: اللهم لاطیر إلا طیرک و لاخیر الا خیرک و لااله غیرک؛ خدایا هیچ نحوستی نیست مگر نحوستی که تو بخواهی و هیچ خیری نیست مگر خیری که تو بخواهی و هیچ خدایی جز تو نیست.
هر آنچه به بشر می رسد از جهل و نادانی اوست و هر خرافه و اعتقاد باطلی که دارد یک همت عالی می خواهد تا آن را از صحنه زندگی اش به دور بریزد.