عید همانجاست...
هر جا که تو روءیت بشوی
عید همانجاست…
#یا_صاحبالزمان
#این_صاحبنا
#اللهمعجللولیکالفرج
?عید سعید فطر محضر آقا صاحب الزمان (عج) و شما عزیزان تبریک و تهنیت باد?
شهید ابراهیم همت
شهید ابراهیم همت
هر وقت می خواست برای
بچهها یادگاری بنویسه مینوشت:
“من کان لله،کان الله له”
هرکی با خدا باشہ خدا با اوست…?
#پیامکی_از_بهشت
#پیامکی_از_بهشت ?
ای امت هميشه در صحنه ، بايد تا آخرين قطره خون و تا آخرين نفس از اسلام دفاع كنيد و نگذاريد كه ضربه اي به انقلاب ايران وارد شود ، چونكه هم در برابر خدا مسئول هستيم و هم در برابر امام امت و خون شهداء اگر شما چشم روي هم بگذاريد آنوقت است كه دشمن ضربه خود را به پيكر اجتماع مي زند .
? #شهید_والامقام
? #اکبر_داوری
#سلام_به_دوستان_شهداء ?
#فرازی_از_وصیت_نامہ:
#فرازی_از_وصیت_نامہ:?
به نام خدایی که در راه او کشته می شوم
و عاشقانه به سویش می شتابم. باید رفت و رفت ،تا به ماندن رسید تا جاودانه شد ؛
من در بستر #اسلام ، و در بستر #تشیع ،سرخ به خون خفتم تا خفتگان و بازی خوردگان شیطان را از خواب غفلت بیدار کنم…
#شهید_محمدجمعه_دادگر?
⌠
#طنز_جبهه_ها
???????
#طنز_جبهه_ها
محمدرضا داخل سنگر شد. دور تا دور سنگر رو نگاه کرد و گفت :
« آخرش نفهمیدم کجا بخوابم ؟! هر جا
میخوابم مشکلی برام پیش میاد . یکی لگدم میکنه . یکی رُوم میافته . یکی …»
از آخر سنگر داد زدم :
« بیا این جا! این گوشه سنگر، یه طرفِت من و یه طرفتم دیوارِ سنگر کسی کاری به کارِت نداره منم که آزارم به کسی نمی رسه »
کمی نگاهم کرد و گفت :
« عجب گفتی!. گوشهای امن و امان تو هم که آدم آروم و بیشرّ و شوری هستی و بعد پتوهاشو آورد، انداخت آخرِ سنگر، خوابید و چفیهاش رو کشید رو سرش منم خوابیدم و خوابم برد ، خواب دیدم با یه عراقی دعوام شده ، عراقی زد تو صورتم منم عصبانی شدم و دستمو بردم بالا و داد زدم : یا ابوالفضلِ علی! و بعد با مشت ، محکم کوبیدم تو شکمش همین که مشتو زدم، کسی داد زد : یا حسین! از صداش پریدم بالا محمدرضا بود!
هاج و واج و گیج و منگ، دورِ سنگر رو نگاه میکرد و میگفت :
«کی بود؟! چی شد؟!»
مجید و صالح که از خنده ریسه رفته بودند، گفتند :
«نترس؛ کسی نبود؛ فقط این آقای آروم و بی شر و شور، با مشت کوبید تو شکمت »
#عاشقان_عیدتان_مبارک
???????
#عید_فطر
#جبهه
#رزمندگان_اسلام
#نماز_عید
خاطره ای در مورد
#عید_سعید_فطر
شب عید فطر، رئیس ستاد لشکر مرا خواست و دستور داد که به تمام واحدها اطلاع دهم که فردا سحر در محل تبلیغات لشکر جهت اقامه نماز عید فطر جمع شوند.
واحد تبلیغات در دره ای واقع بود که دور آن را ارتفاعات محاصره کرده بود.
نماز عید که تمام شد، امامِ جماعت در حال خواندن خطبه های نماز بود که من دو جنگنده عراقی را دیدم که از دور مستقیم به سمت دره ما و جمعیت می آمدند.
یکی از فرماندهان که متوجه قضیه شده بود، پشت تریبون قرار گرفت و فرمان «یگان ها به سمت واحدهای خود» را صادر کرد.
طولی نکشید که بالاخره دو جنگنده عراقی بالای سر ما بمب های شیمیایی رها کردند.
تمام رزمندگان که برای نماز عید فطر آمده بودند، ماسک شیمیایی همراه نداشتند لذا باید تا محل خود می دویدند تا ماسک های خود را بردارند، اگر می دویدند حدود نیم ساعت با سنگرهایشان فاصله داشتند.
خوشبختانه باد به سمت ایران بود و کسی شیمیایی نشد، الا دو سه نفر که روی ارتفاع بودند .
? #عاشقان_عیدتان_مبارک ?