#شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان
#شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان
#چهار ماه قبل ازشهادتش ،
در کنار مزار #شهید مدافع حرم رسول خلیلی
?⚘?
عاشق #رسول بود…
همه جوره دنبالش بود…
حتی #عکسا و #مطالبی از #رسول داشت که کمتر جایی دیده میشد…
عید 94 راهی مشهد شد و از اینکه تحویل سال در کنار #رسول نیست حسرت میخورد. ولی خب حسابی #عاشق امام رضا علیه السلام⚘ بود ، به قول خودش زندگیشو سپرده بود دست #آقا…
?⚘?
پیش #رسول که میرفت میگفت روضه بذار؛ میگفت رو #سنگ مزارش نوشته:
ای که بر تربت من میگذری روضه بخوان
?⚘?
شبیه او زیست
شبیه او نفس کشید
شبیه او در حلب سوریه پرپر زد
و #شش روز قبل از #دومین سالگرد #شهادت #شهید رسول خلیلی در #20سالگی به #دوست شهیدش پیوست…
?⚘?
#به_شبیه_شدنه… ?
مثل #شهید محمدرضا دهقان امیری
?⚘?
#شهیدانه
#شهیدانه?
شما بايد حامے ولايت فقيه و امام باشيــد
و رهبر را هــمچـــون نگين انگشترۍ در ميان خود بگيريد….
??????
بخشے از وصیت نامه شهید محمودرضا بیضایــے
⭕️ بخشے از وصیت نامه شهید محمودرضا بیضایــے
باید به خودمان بقبولانیم ڪه در این زمان به دنیا آمده ایم و شیعه هم به دنیا آمده ایم ڪه موثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشڪلات، مصائب، سختی ها، غربت ها و دورے هاست و جز با فدا شدن محقق نمیشود حقیقتا….❤️❤️❤️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#عند_ربهم_یرزقون
#وصیت #نور
#داستانک
#داستانک❤️
اوایل سال 72 بود و گرماى فکه.
در منطقه عملیاتى والفجر مقدماتى، بین کانال اول و دوم، مشغول کار بودیم.
چند روزى مى شد که شهید پیدا نکرده بودیم. هر روز صبح زیارت عاشورا مى خواندیم و کار را شروع مى کردیم. گره و مشکل کار را در خود مى جستیم. مطمئن بودیم در توسلهایمان اشکالى وجود دارد.
آن روز صبح، کسى که زیارت عاشورا مى خواند، توسلى پیدا کرد به امام رضا(ع). شروع کرد به ذکر مصائب امام هشتم و کرامات او. مى خواند و همه زار زار گریه مى کردیم. در میان مداحى، از امام رضا طلب کرد که دست ما را خالى برنگرداند، ما که در این دنیا هم خواسته و خواهشمان فقط باز گردان این شهدا به آغوش خانواده هایشان است و…
هنگام غروب بود و دم تعطیل کردن کار و برگشتن به مقر. دیگر داشتیم ناامید مى شدیم. خورشید مى رفت تا پشت تپه ماهورهاى روبه رو پنهان شود. آخرین بیل ها که در زمین فرو رفت، تکه اى لباس توجهمان را جلب کرد. همه سراسیمه خود را به آنجا رساندند. با احترام و قداست، شهید را از خاک در آوردیم. روزى اى بود که آن روز نصیبمان شده بود. شهیدى آرام خفته به خاک.
یکى از جیب هاى پیراهن نظامى اش را که باز کردیم تا کارت شناسایى و مدارکش را خارج کنیم، در کمال حیرت و ناباورى، دیدیم که یک آینه کوچک، که پشت آن تصویرى نقاشى از تمثال امام رضا(ع) نقش بسته، به چشم مى خورد. از آن آینه هایى که در مشهد، اطراف ضریح مطهر مى فروشند. گریه مان درآمد. همه اشک مى ریختند. جالب تر و سوزناکتر از همه زمانى بود که از روى کارت شناسایى اش فهمیدیم نامش «سید رضا» است. شور و حال عجیبى بر بچه ها حکمفرما شد. ذکر صلوات و جارى اشک، کمترین چیزى بود.
شهید را که به شهرستان ورامین بردند، بچه ها رفتند پهلوى مادرش تا سرّ این مسئله را دریابند. مادر بدون اینکه اطلاعى از این امر داشته باشد، گفت:
«پسر من علاقه و ارادت خاصى به حضرت امام رضا(ع) داشت.»
#دخترانههاےآرام
#دخترانههاےآرام?⃟•°
❞در این #جنگ_نرم?،
کافیست هواداران جبہهی حق✨
بیدار باشند? و بیکار ننشینند
چرا که زبانِحق ♨️ همیشه
موثرتر از زبان باطل است✌️?❝
|•حضرتآقا•|
○━━⊰☆?☆⊱━━○
#شهید_عباس_دانشگر:
? #شهید_عباس_دانشگر:
خدايا
دلم #تنگ است
هم جاهلم هم غافل
نہ در جبهۂ #سخت مے جنگم
نہ در جبهۂ #نرم
#كربلاے حسين(ع)
#تماشاچے نمیخواهد
يا حقے يا باطل
راستے من کجا هستم؟؟