#بازیگوشی_شهید_محمدرضا_دهقان
#بازیگوشی_شهید_محمدرضا_دهقان ???
محمدرضا تو دوران تحصیلش، چه مدرسه چه دانشگاه، خیلی شیطنت داشت…
اونقدری که اساتید از دستش خیلی شاکی بودن?
و از این بابت خیلی سرزنش میشد…?
با تمام این ها، اساتیدش واسش قابل احترام بودند و دوستشون داشت.. و به خاطر تنبیه ها و جریمه ها کینه و دلخوری واسش به وجود نمیومد..✅
ولی مودب بود، اگر شیطنتی هم می کرد، سعی داشت دلخوری ایجاد نشه..?
آخر سال هم میرفت از اساتید حلالیت می طلبید…?❤️
شاید هیچکس فکرش رو نمی کرد، “شاگرد شلوغ مدرسه و دانشگاه” بشه?
#استاد_عشق_و_شهادت…
#شهادت_شب_اول_صفر۹۴
شرمنده نباشی؟
میگفٺ:?
شہادٺ بال نمیخواد
حال میخواد
راسٺ میگفتا:)
اونقدۍ ڪه ادعاۍ #شهادٺ طلبی میڪنیم
اونقدۍ پروفایلامون #شهیدانه سټ
به #وصیټ هاشونم عمل میڪنیم؟??
همہ جا گفتیم #شهدا شرمنده ایم?
تا حالا ڪارۍ ڪردۍ ڪه
شرمنده نباشی؟?
وصیت شهید
?وصیت شهید حمید رستمی:
دخترانی که “عکسهایشان” را در شبکههای اجتماعی میگذارند، این کار شما باعث میشود #امام زمان عج “خون” گریه کند !
#عاشقانه_شهدا
#عاشقانه_شهدا ?
اولین غذایی که بعد اَز عروسیِمان درست ڪردم استانبولے بود. از مادرم تلفنے پرسیدم، شد سوپ….
آبش زیاد شدہ بود…?
منوچهر میخورد و بَه بَه وچَه چَه میڪرد!. روز دوم گوشت قلقلی دُرست ڪردم… شدہ بود عین قلوہ سنگ…?
تا من سفرہ را آمادہ ڪنم، منوچهر چیدہ بودشان رویِ میز و با آنها تیلہ بازی میڪرد قاہ قاہ میخندید…میگفت: چشمَم ڪور دندَم نرم تا خانومم آشپزی یاد بگیره هر چی درست ڪنه میخورَم حتی قلوہ سنگ?
#شهید_منوچهر_مدق
#تلنگر⁉️
#تلنگر⁉️
✅ خدا نڪند ڪه حرف زدن و نگاه ڪردن
به نامحرم برایتان عادی شود..!
پناه میبرم به خدا از روزی ڪه گناه،
فرهنگ و عادت مردمم شود…!?
?سخن شهید
#حمیدسیاهکالیمرادی
#شبهه_حق_الناس
? #شبهه_حق_الناس
?سال ۹۴? با حضور نیروهای ایرانی در #سوریه، او هم شروع کرد به این در و آن در زدن که هر طور شده از این رزق بی نصیب نماند، به هر دستاویزی چنگ می انداخت ولی چون #نظامی نبود دستش به جایی بند نمیشد? به هر کسی که فکر میکرد ممکن است بتواند گره کور اعزامش را باز کند رو انداخت.
?شهریور بود که سراغ مسئول اعزام #لشگر۲۷ رفت و قضیه را در میان گذاشت: [ما لیست روبستیم ولی حالا که شما از بچه های #جنگی و با تجربه ای به کار ما میخوری و بهت نیاز داریم. یک نفر رو از لیست حذف میکنم? و شما رو جایگزین میکنم]
?این را که گفت، چهره اش تغییر کرد? و رنگ و رویش برگشت. فکر کردیم ذوق کرده و از اینکه قفل کارش باز شده حالش عوض شده که یکدفعه…] نه❌ نمیخوام #جای_کس_دیگه ای برم !
?تو که رفتن به سوریه، ذکر شب و روزت شده بود حالا نمی خواستی از این موقعیت استفاده کنی✘ شاید هر کس دیگر بود بی توجه به این مسئله، کلی هم ذوق میکرد? اما تو این طور نبودی. خودت را کنار کشیدی و منتظر #تقدیرت ماندی.
#شهید_اسدالله_ابراهیمی?
#شهید_مدافع_حرم