#دلتنگی_در_میزند۱:۲۰
♦️ترجمه یادداشت یک شهروند عراقی:
او مرتباََ چشم خود را پاک می کرد،
چون ما با مواد شیمیایی به آنها آسیب زدیم. اما چشمان او برای هر شهید عراقی اشک می ریخت.
دست راست وی به دلیل جنگ ناعادلانه ما علیه ایران معلول بود و او برای گرفتن دست ما و کمک به ما آن را به سوی ما دراز کرد…
سینه عزیز او نیز تحت تاثیر سوختگی های قدیمی جنگ ما قرار گرفت و او ما را به سینه در آغوش گرفت…
#دلتنگی_در_میزند۱:۲۰
سلام خدا بر روح پاک تو.. شهید حاج قاسم
شهدا دلها را تصرف میکنند .....
انسان هر کجا که باشه
اگر برای رضای خدا کار کنه
همون جا الگو میشه.🦋✨
🌷#شهید_محمد_بروجردی🌷
🔹 شهدا دلها را تصرف میکنند …..
🔹 با ذکر صلوات نثار ارواح شهدا این پست را برای مخاطب هاتون هم ارسال کنید .
✨ الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
با سلام خدمت کلیه مبلغین گرامی
📣📣📣با سلام خدمت کلیه مبلغین گرامی
کلاس روش تربیت مربی قرآن فردا دوشنبه 5تیرماه 1402 راس ساعت 8:30 صبح برگزار می گردد.
👌👌حضور کلیه خواهرانی که دارای پرونده تبلیغی فعال دارند در جلسات فردا الزامی است.
✨مدیریت و معاونت فرهنگی _تبلیغی ✨
#چندی_باشهدا
『﷽』
#چندی_باشهدا
💡○به راستی اگر خداوند، گریه را به انسان نبخشیده بود، هیچ چیز نمی توانست کدورتی را که با گناه بر آیینه فطرتش می نشیند، پاک کند…○💡
💬|شهید مرتضی آوینی|
#چندی_باشهدا
『﷽』
#چندی_باشهدا
💡○به راستی اگر خداوند، گریه را به انسان نبخشیده بود، هیچ چیز نمی توانست کدورتی را که با گناه بر آیینه فطرتش می نشیند، پاک کند…○💡
💬|شهید مرتضی آوینی|
#شهیدیکهدرقبرخندید
#شهیدیکهدرقبرخندید
روایت مادر شهید محمد رضا حقیقی:
«باور نکردم. خنده؟ گفتم شاید احساساتی شدهاند. آخر مگر میشد جسدی که پنج روز توی سردخانه بود و گردنش به حدی خشک شده بود که برای درآوردن پلاک مجبور شدیم زنجیرش را پاره کنیم، بخندد؟! خودم صورتش را دیدم. یخ زده بود. نه، امکان نداشت این اتفاق بیفتد.
اولش نمیدانستم چه اتفاقی افتاده. فشار جمعیت زیاد شده بود. کشان کشان جلو رفتم و بالای لحد نشستم. سر محمدرضایم را به سختی چرخاندند. آنقدر قشنگ خندیده بود که هیچوقت از یادم نمیرود. گونههایش مثل یک آدم زنده گل انداخته بود و از لبخندش هفت تا از دندانهایش مشخص بود.
من نمیدانستم محمدرضا چه دید که توی قبر خندید، هیچکس نمیدانست، اما هر چه نشانش دادند، خیلی زیبا بود. آنقدر زیبا که هنوز خندهاش یادم نرفته و مطمئنم که به آرزویش رسیده بود چون بعدها توی دفترچه یادداشتش دیدم شعر حافظ را که میگفته «وانگهم تا به لحد خرم و آزاد ببر» تغییر داده و نوشته است: «وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر.»