دو خطر
✯دو خطر
کار تفحص را از محور «قلاویزان» ، «فکه»، «شلمچه» و «طلائیه» شروع کرده ، ادامه دادم در این مدت ۲ خطر جدی مرا تهدید کرد: یک بار به همراه سرهنگ غلامی و برادران تفحص لشگر مستقر در فکه ، صبح قرار گذاشتیم تا برای ظهر عاشورا که می خواستیم در مقتل شهداء مراسمی برگزار کنیم (منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی) بعد از زیارت عاشورا آنجا را کنترل کرده و سرکشی کنیم. ساعت از ۶ گذشت حرکت کردیم.
به مقتل شهید آوینی که رسیدیم معبر حالتی پیچ مانند داشت و من خواستم از راه دیگری رفته زودتر برسم . به قول معروف پیچ پیچید، من نپیچیدم در ۸ متری ما راننده دستگاه بیل مکانیکی که از بچه های ۷۷ خراسان بود در جایش روی زمین نشست و تکان هم نمی خورد پرسیدم: قضیه چیست؟! گفت: آرام پایت را از روی زمین بردار و اصلاً آن را نچرخان. وقتی پایم را برداشتم یک مین والمری که کلاهک آن تکان نخورده و فقط شاخکهایش شکسته بود را دیدم ولی گویا لیاقت نداشتم و یکبار هم هنگامی که در منطقه شلمچه برای بچه های تفحص لشکر ، محور و معبر باز می کردیم در پاسگاه مرزی شلمچه نزدیک کانالی که هر ۶ متر به ۶ متر یک مین T.X.50 قرار داشت مأمور پاکسازی شدیم من به منطقه آشنایی کافی داشتم یک روز قرار شد نحوه پاکسازی و وضعیت محل بررسی شود زمانی که بیست متر از نقطه شروع معبر دور شدم احساس کردم دومتر به هوا پرت شده به زمین افتادم.
وقتی بلند شدم دیدم یکی از همان مینها که به خاطر وزن تقریباً سه کیلویی اش بچه هابه آن مین بطری می گفتند آن طرف تر از من افتاده و بچه ها هم مرا نگاه می کنند گویا پایم به آن خورده و چاشنی اشتعالی آن عمل کرده، ولی چاشنی انفجاری عمل نکرده بود. این دومین خطری بود که به خیر گذشت . سومی چه زمانی خواهد بود[خدا می داند].
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
✯وصیتنامه و دست نوشته شهید
وصیت نامه :
راضی نیستم آنان که با امام (ره) رهبر و انقلاب اهلیت ندارند در مجلس تشییع و ختم ما حضور یابند راضی نیستم کسی که نماز نمی خواند به مجالس ما بیاید.
دستنوشته:
آخر پس[چه وقت] این شمع، مار ا به جمع پروانه های سوخته خود راه خواهد داد، این موانع [چه زمانی] برداشته خواهند شد. این ندا[چه هنگام] در گوش من خوانده خواهد شد که ای عباس! موقع وصال فرا رسیده. وای چه خوب ، چه زیباست کاش خود آقا این ندا را به من بدهد، چه خوب است به دست آقا امام زمان(عج) جرعه ای از چشمه زلال کوی حسینی بنوشم و حسینی بمیرم…
دشمن خیال می کرد می توان سیر تاریخ را تغییر داد و از مکر شیطان و شر آن در امان بود. حاکمیت شیطان در محدوده ضعف و ترس انسانهاست و اگر می خواهی از علائق دنیوی خارج شوی نباید بترسی و این چنین بود شناسنامه مردان جبهه که در آن دشتها جان خود را فدای حقیقت ازلی کردند… خداوندا! بهشت را دوست داریم و چون حسین(ع) و ائمه در آن ساکنند حاضریم جهنمی با شیم ولی عشق به راه حسین (ع) را از ما نگیر خدایا چه می شد حاجت مرا روز تاسوعا و عاشورا و یا بالاخره ایام دهه اول محرم برآورده می فرمودی، عشق من این است که در محرم شهید شوم، …
خوش به حالتان شهداء، خوش به حالتان که سرنوشتتان معلوم شد، اما ما جا مانده از قافله شما هنوز در تلاش برای رسیدن به آن قافله هستیم و انشاءالله که خداوند برگه عروج مرا امضاء خواهد کرد. ای شهدا! شما مرا به فکه دعوت کردید ولی اکنون ندایی نمی آید که بگوید: عباس بیا، بیا، بیا، با هم برویم بیا تا تو هم حسینی شوی. باور کنید روز و شب خوابیده و نشسته و ایستاده و در همه حال زیارت عاشورا را میخوانم مبادا این روزها از دستمان برود و حسرت روزهای رفته در دلمان بماند، ای برادران! غروب بهشت زهرا(س) انسان پاک دل را به یاد خیلی چیزها می اندازد، حداقل هفتهای یکبار به این مکان مقدس بیائید .
عجب صفایی دارد… کارهای خود را با یاد و نام خداوند و معصومین و شهدا شروع کنید. امید رهبر بعد از خدا به شما است سلام همه شما را به شهداء و امام می رسانم. ای پاهایم چه وقت ایستادن است، سبقت ، پیشه کنید که دنیا با همه مظاهرش میدان مسابقه است ، مسابقه انسانیت و محبت. مبادا از هر بادی مانند خسی از جا کنده شوید. استوار باشید مثل کوه و صبور باشید که خداوند به شما قوت خواهد داد. ای دستهایم توان بگیرید وقت ایستادن نیست.
🌼شادی روح پاک همه شهیدان و شهید
عباس صابری صلوات🌼
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
فکه دیگر جای من نیست!
✯فکه دیگر جای من نیست!
یکی از روزها که شهید پیدا نکرده بودیم، به طرف «عباس صابری» هجوم بردیم و بنا بر رسمی که داشتیم، ذست و پایش را گرفتیم و روی زمین خواباندیم تا بچه ها با بیل مکانیکی خاک رویش بریزند. کلافه شده بودیم. شهیدی پیدا نمی شد. بیل مکانیکی را کار انداختیم. ناخنهای بیل که در زمین فرو رفت تا خاک بر روی عباس بریزد، متوجه استخوانی شدیم که سر آن پیدا شد. سریع کار را نگه داشتیم. درست همانجایی که می خواستیم خاکهایش را روی عباس بریزیم تا به شهدا التماس کند که خودشان را نشان بدهند، یک شهید پیدا کردیم.
بچه ها در حالی که می خندیدند به عباس صابری گفتند:
ــ بیچاره شهیده تا دید می خواهیم تو رو کنارش خاک کنیم، گفت: فکه دیگه جای من نیست، باید برم جایی دیگه برای خودم پیدا کنم و مجبور شد خودشو نشون بده… .
راوی : مجید پازوکی
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
شهدا حق الناس
💎 این وعدة خداست که حق الناس را نمی بخشد! خون #شهدا حق الناس است، نمی دانم با این حق الناس بزرگی که به گردن ماست، چه خواهیم کرد؟!
🥀 سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند. سلام بر #شهدا
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔆 کسی که مرا طلب کند، مرا خواهد یافت و کسی که مرا یافت مرا خواهد شناخت، و کسی که مرا شناخت مرا دوست خواهد داشت و کسی که دوستم بدارد عاشقم می گردد و چون عاشق شد او را خواهم کشت (شهید خواهم کرد) و بر من است که دیه اش را بدهم و دیه اش خود من هستم.🔆
«حدیث قدسی»
رهبر انقلاب:
رهبر انقلاب:
🔹هرکسی سعی کند یاد #شهدا به فراموشی سپرده شود، به این کشور خیانت کرده است.
🔹مردم خود را زیر بار منّت شهیدان بدانند
#شهید_مدافع_حرم
#نوید_صفری
#شهیدانه
#شهیدانه🌱
یکے از آشنایاݩ خواب شھید «احمد پلارك»
را مے بیند. او از شھید تقاضاے شفاعت مے کند
شھید پلارك در جواب مے گوید: ↯
«مݩ نمے توانم شما را شفاعت ڪنم
تنھا وقتے مے توانم شما را شفاعت ڪنم
که شما نمـٰاز بخوانید و به آݩ توجہ↯
و عنایت داشتہ باشید،💯
هم چنیݩ زباݧ هایتان را نگہ دارید.
در غیر ایݧ صورت، هیچ کارے
از دست مݩ بر نمے آید.»❌
#شهید_احمد_پلارک
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀