#حاج_قاسم_سلیمانی
?در مراسمی برای شهدا ، #سردار_سلیمانی رو کرد به خانوادهها و گفت: از همه تقاضا دارم دو دقیقه سقف را نگاه کنند!
دو دقیقه همه سقف را نگاه کردند و کم کم گردنها خسته شد.
همان زمان ، سردار سلیمانی گفت: خسته شدید؟ برخی از رزمندگان جانباز ما بیش از 30 سال است که به دلیل مجروحیت فقط میتوانند سقف را نگاه کنند….??
?راوی: همسر شهید هادی کجباف?
#حاج_قاسم_سلیمانی
بوســـــه مـــــادر
□ بوســـــه مـــــادر □
آخــــــرین باری که می رفت #جــــــبهه بدرقه اش کردم
وقت رفتن خواستم صــــورتش را ببوسم،
که یکی صداش کرد ســـــرش رو برگردوند سمت صدا،
نا خود آگاه به جای صورتش،
#پشت_گـــــردنش رو بوسیدم
پیکرش رو که آوردند رفتم بالای سرش ..
دیدم #تـــــرکش خورده به گردنش
درست همون جایی که #بوســــــیده بودم ..
مادرش تعریف میکرد ..
#شهید_مصطفی_پیش_قدم?
#فرمانده_گردان_امام_حسین(ع)
#محافظ_امام_راحل(ره)
#خنده_حلال
#خنده_حلال☺️
✅ #طنز_جبهه?
به سلامتی فرمانده?
دستور بود هیچ کس بالای ٨٠ کیلومتر سرعت?، حق ندارد رانندگی کند!
یک شب داشتم میآمدم كه یکی کنار جاده?، دست تکان داد
نگه داشتم
#سوار كه شد،
گاز دادم و راه افتادم
من با
#سرعت میراندم و با هم حرف میزديم!
گفت: میگن #فرمانده لشکرتون دستور داده تند نرید! راست میگن؟!
گفتم: #فرمانده گفته! زدم دنده چهار و ادامه دادم: اینم به سلامتی #فرمانده باحالمان!!!
مسیرمان تا نزدیکی واحد ما، یکی بود؛ پیاده که شد، دیدم خیلی تحویلش میگيرند!!
پرسيدم: کی هستی تو مگه؟!
گفت: همون که به افتخارش زدی دنده چهار…?????
#شهید_مهدی_باکری
#شبتون_شهدایی
★من #هر_شب
قرص مـ?ـاه را خواب می بینم
❣️و کور شوم اگر دروغ بگویم?
★انعکاس #چشم_تو
در ذهنـ? آیینه ها
#شهید_سعید_بیاضی_زاده ?
#شبتون_شهدایی?
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق، غرق گشتند و نگشتند به آن آلوده
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق، غرق گشتند و نگشتند به آن آلوده
پر پرواز غواصها با بال خطشکن بودن؛ غواص باشی خط شکن هم باشی با دست بسته پر هم بزنی و دم هم بر نیاوری؛ این آدمها که شهید شدند از معبر آب به همان پاکی با دستهای بسته به محضر او رفتند و حالا شدند 175 غواصِ خط شکن؛ به گمانم همانجا در آن شب مهتابی بر بالهای آب که سوار شدند خط را شکستند اما نه در آب یا خاک.
خاطرات کوتاهی از عملیات تفحص شهدا
خاطرات کوتاهی از عملیات تفحص شهدا
#شهید_مهدی_منتظرقائم?
نویدشاهد: نیمه شعبان سال 1369 بود. گفتیم امروز به یاد امام (عجل الله تعالی فرجه) می گردیم. اما فایده نداشت. خیلی جستجو کردیم. پیش خودم گفتم: «یا امام زمان! یعنی می شود بی نتیجه برگردیم.» در همین حین، 5-4 شقایق را دیدم که برخلاف شقایق ها که تک تک می رویند، آنها دسته ای روییده بودند. گفتم حالا که دست مان خالی است، شقایق ها را می چینم و برای بچه های می برم. شقایق ها را که کندم، دیدم روی پیشانی یک شهید روییده اند. او نخستین شهیدی بود که در تفحص پیدا کردیم، شهید «مهدی منتظر قائم».