#شهید_ابراهیم_هادی #جاویدالاثر
ابراهیم کارهاۍ عجیبـے را انجام مۍداد کھ هدفـے جز شکستن نفس خودش نداشت . مخصوصا زمانـے کھ خیلـے بین بچھها مطرح بود . . !♥️یکبار در تھران باران شدیدۍ باریده بود و خیابان ¹⁷ شھریور را آب گرفتھ بود ، چند نفر از پیرمردهائـے کھ میخواستند بھ سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند کھ چھ کنند😐 همان موقع ابراهیم از راه رسید، پاچھ شلوار را بالا زد و با کول ڪردن پیرمردها آنها را بھ طرف دیگر خیابان برد!🔥🙋🏻♂•
#شهید_ابراهیم_هادی
#جاویدالاثر
#شهید_حسین_بواس
🌸🍃شهید حسین بواس در روستای ملاط از شهرستان توابع لنگرود در استان گیلان، در ۲۹ دی ماه سال ۱۳۶۰متولّد شد. 🌸🍃
🌸🍃ایشان دارای دو فرزند به نامهای محمّد جواد و محمد حسین و از شهدای لشکر ۲۵ کربلا مازندران بود.🌸🍃
🌸🍃هر چه بزرگتر میشد رشد معنویت او در میان هم سن و سالانش جلوه گری می کرد🍃
🌸🍃بعد از اخذ دیپلم با اشتیاق وصف ناپذیری وارد خدمت سربازی شد. پس از پایان خدمت سربازی اش، در شهرداری مرکزی تهران در واحد موتوری کار می کند که این بار پدر و مادرش، از چالوس به تهران هجرت نمودند.
🌸🍃پس از گذشت پنج سال گذشته ی کاری به درخواست خود، محلّ کار را ترک و به چالوس برگشت. با وارد شدن به جمع ورزشکاران رزمی ،توانمندی خود را در میان سایر ورزشکاران به ویژه در فنّ راپل نشان داد.
🌸🍃سال ۹۱ بود که شهید بواس وارد سپاه شد. برای رفتن به سپاه خیلی تلاش کرد. وقتی لباس پاسداری را پوشید زیاد به مأموریت میرفت. اما زمانی که شنید اوضاع سوریه چه خبر است دیگر پای ماندن نداشت. پاییز سال ۹۴ هم برای اولین بار رفت سوریه.🌸🍃
🌸🍃 حسین آقا بسیار خوش اخلاق و شوخ طبع بود 🌸🍃
🌸🍃حجت الاسلام محمد علی کمیجانی دوست هفده سالهای شهید بواس دربارهی او چنین میگوید: عمل انقلابی در هر مرحله از زندگی خویش، از خصوصیات اخلاقی این شهید، میشود. چرا که این اخلاق حسنه را از اهل بیت (علیهم السلام) و شهدا، فرا گرفته بود. انتخاب درست سرنوشت خویش و عمل به اهداف و سفارشات قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) در سیرهای این شهید، بود.🌸🍃
🌸🍃شهید بواس عاشق شهدا بود. ارادت خاصی به شهید صیاد شیرازی داشت و دقیقاً در سالروز شهادت ایشان هم به شهادت رسید🌸🍃
🌸🍃شهید بواس در بیست و یکم فروردین با گلوله های تکفیری ها در منطقه خانطومان سوریه به فیض عظیم شهادت نائل آمدند.🌸🍃
🌷شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
#شهید_حسین_بواس
#پنجشنبه های_حسینی
#پنجشنبه های_حسینی
🔅صلی الله علیک یا ابا عبدلله الحسین علیه السلام
ربّ شهر رمضان …..
دلممیگه حسین جان …..
دلم میگه حسین جان …..
برخورد فقهی با گنهکار
🔴برخورد فقهی با گنهکار
✍️ در فقه اسلامی، دستورالعملهای خاصی در برخورد با گناه و گناهکار دیده میشود از جمله:
احکام حدود و دیات و قصاص و تعزیرات که اگر به راستی به طور کامل اجرا گردند، اهرم بسیار نیرومند و قوی برای براندازی گناه خواهند شد.
💢 از دستورات مؤکد اسلامی است که:
🔺به شرابخواران زن ندهید،
🔺به گناهکار زکات ندهید،
🔺سفر گناه موجب قصر نماز نخواهد شد،
🔺زنی که شوهر دارد و یا شوهری که زن دارد و در عین حال زنا کند، حکمش اعدام میباشد.
🔺دست دزد باید قطع گردد، و به او ترحم نشود.
🔺نشستن کنار سفرهای که در آن شراب است، ممنوع میباشد و حتی نان خوردن در چنین سفرهای حرام است.
🔖این دستورات بیانگر انواع برخوردهای اسلام با گناهکار است، که هر کدام به نحوی نقش بازدارندگی و کنترل گناه را در فرد و جامعه دارند.
#یک_داستان_یک_پند
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍️ملا مهر علی خویی در مسجد نشسته بود که جوانی برای سؤالی نزد او آمد و گفت: پدرم قصاب است و در ترازو کمفروشی میکند، اما خدا در این دنیا عذابش نمیکند؟ آیا خدا هوای ثروتمندان را بیشتر دارد؟ ملا مهر علی گفت: بیا با هم به مغازۀ پدرت برویم. وارد مغازه پدر شدند. ملا مهر علی از قصاب پرسید: این همه خرمگسهای زرد آیا فقط در قصابی تو وجود دارد؟ قصاب گفت: ای شیخ! درست گفتی، من نمیدانم چرا همۀ خرمگسهای شهر در قصابی من جمع شدهاند و روی گوشتهای من مینشینند؟ ملا گفت: به خاطر این که هر روز دو کیلو کمفروشی میکنی، هر روز دو هزار خرمگس مأمور هستند دو کیلو از گوشتهای حرام را که جمع میکنی جلوی چشمان تو بخورند و کاری از دست تو بر نیاید.
ملا مهر علی به انتهای مغازه رفت و چوب کوچکی از سقف کنار زد، به ناگاه دیدند که زنبورهایی هم کندوی عسلی در کنار چوب سقف قصابی ساختهاند که عسلهای شهد فراوانی دارد که قصاب از آن بیخبر بود. روی به پسر قصاب کرد و گفت: پدرت هر ماه قدری گوشت به اندازۀ کف دست به پیرزنی بینوا میبخشد و این زنبورهای عسل هم، هدیه خدا به او بخاطر این بخشش است.ملا علی روی به پسر کرد و گفت: ای پسر! بدان که او حرام را بر میدارد و حلال را بر میگرداند؛ هر چند حرام را جمع میکنی و حلال را میبخشی، پس ذرهای در عدالت خداوند در این دنیا بر خود تردید راه مده.
مرحوم ملا مهرعلی خویی (ره) صاحب قصیدۀ معروف “ها علیٌّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَر (علی بشر است؛ اما چه بشری) است که مزارش در تپهای در خروجی شهرستان خوی قرار دارد و حدود 150 سال پیش در این مکان دفن شده است و در شهر خوی مشهور است که او وصیت کرد در تشییع جنازۀ من همۀ مردم شهر بیایند و کسی در خانۀ خود ننشیند. زمانی که جنازۀ او را برای دفن میبردند، زلزلهای مهیب آمد و تمام شهر را ویران و بسیاری را کشت و آنجا بود که مردم فهمیدند پیام وصیت او چه بود.
#یک_داستان_یک_پند
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍️ملا مهر علی خویی در مسجد نشسته بود که جوانی برای سؤالی نزد او آمد و گفت: پدرم قصاب است و در ترازو کمفروشی میکند، اما خدا در این دنیا عذابش نمیکند؟ آیا خدا هوای ثروتمندان را بیشتر دارد؟ ملا مهر علی گفت: بیا با هم به مغازۀ پدرت برویم. وارد مغازه پدر شدند. ملا مهر علی از قصاب پرسید: این همه خرمگسهای زرد آیا فقط در قصابی تو وجود دارد؟ قصاب گفت: ای شیخ! درست گفتی، من نمیدانم چرا همۀ خرمگسهای شهر در قصابی من جمع شدهاند و روی گوشتهای من مینشینند؟ ملا گفت: به خاطر این که هر روز دو کیلو کمفروشی میکنی، هر روز دو هزار خرمگس مأمور هستند دو کیلو از گوشتهای حرام را که جمع میکنی جلوی چشمان تو بخورند و کاری از دست تو بر نیاید.
ملا مهر علی به انتهای مغازه رفت و چوب کوچکی از سقف کنار زد، به ناگاه دیدند که زنبورهایی هم کندوی عسلی در کنار چوب سقف قصابی ساختهاند که عسلهای شهد فراوانی دارد که قصاب از آن بیخبر بود. روی به پسر قصاب کرد و گفت: پدرت هر ماه قدری گوشت به اندازۀ کف دست به پیرزنی بینوا میبخشد و این زنبورهای عسل هم، هدیه خدا به او بخاطر این بخشش است.ملا علی روی به پسر کرد و گفت: ای پسر! بدان که او حرام را بر میدارد و حلال را بر میگرداند؛ هر چند حرام را جمع میکنی و حلال را میبخشی، پس ذرهای در عدالت خداوند در این دنیا بر خود تردید راه مده.
مرحوم ملا مهرعلی خویی (ره) صاحب قصیدۀ معروف “ها علیٌّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَر (علی بشر است؛ اما چه بشری) است که مزارش در تپهای در خروجی شهرستان خوی قرار دارد و حدود 150 سال پیش در این مکان دفن شده است و در شهر خوی مشهور است که او وصیت کرد در تشییع جنازۀ من همۀ مردم شهر بیایند و کسی در خانۀ خود ننشیند. زمانی که جنازۀ او را برای دفن میبردند، زلزلهای مهیب آمد و تمام شهر را ویران و بسیاری را کشت و آنجا بود که مردم فهمیدند پیام وصیت او چه بود.