تیتر جالب روزنامه صبح نو
? به امامت آقا
تیتر جالب روزنامه صبح نو
✅ گفته می شود نماز جمعه این هفته تهران بعد از ۸سال به امامت آیت الله العظمی امام خامنهای برگزار میشود.?
این هفته حضرت آقا امام جمعه تهران خواهند بود ....
این هفته حضرت آقا امام جمعه تهران خواهند بود …. ?
چه زیبا و دیدنی …
حتما حرف های مهمی هست ….
#حضرت_عشق
#از_دست_ندید
#شبتون_مهتابی
?هر شب پنجرہهای ملکوت آسمان
بسوی قلبها گشودہ میشود …
الهی امشب ﮐﯿﻨﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ قلبہای ما ﺑﺰﺩﺍﯼ…
و نور ایمانت رادرقلبهایمان جاری کن…
#شبتون_مهتابی?✨
#مادرحلالم_کن!
#مادرحلالم_کن!
??
سرگرم کار بودم که یکی بلند گفت: مادر.
شروع کرد دورم چرخیدن و تکرار این جمله “مادر حلالم کن”
گفتم: برای چی؟
گفت: اول حلالم کن.
گفتم: بخشیدمت.
گفت: مادر چند بار صدایت کردم متوجه نشدید، مجبور شدم با صدای بلند صدایتان کنم. ببخشید اگر صدایم را روی شما بلند کردم!
?◾️?◾️?
#شهید محمدرضا(مسعود) عقیقی
#شهدای_فارس
#اﻳﺎﻡ_ﺷﻬﺎﺩﺕ
ﻛﺮﺑﻼﻱ 5
بیاد شهدا*
*?بیاد شهدا*
? جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان :
⭕️ با اسرائیل وارد “جنگ"خواهیم شد
هرکس"مرد"این راه است،"بسم الله”
هرکس نیست،خداحافظ!
سینه عشاق او را غیب دانی دیگرست...
#خاطرات_شهدا
?سینه عشاق او را غیب دانی دیگرست…
??قبل از #عملیات_کربلای_پنج برای اینکه دشمن متوجه نشود، نیروهای اطلاعات عملیات مشخص کرده بودیم و مستقر کرده بودیم (در #شلمچه) و جلوی ما آب بود. آن روز دو تا از بچههای ما به نام صادقی و موساییپور رفتند برای شناسایی و برنگشتند.
??یک برادری داشتیم خیلی عارف بود(شهید حسین یوسف اللهی)، نوجوان مدرسهای بود، دانش آموز، اما خیلی عارف بود یعنی شاید در عرفان عملی کم مثلش پیدا میشد به درجهای رسیده بود که بعضی از اولیا و درواقع بزرگان عرفان بعد از مثلاً مدت طولانی هفتاد سال، هشتاد سال میرسیدند، او رسیده بود.
??من اهواز بودم با من تماس گرفت من رفتم آنجا، گفت اکبر موسایی پور و صادقی رفتند و برنگشتند. من خیلی ناراحت شدم. گفتم ما شروع نکرده دشمن از ما اسیر گرفت و این عملیات لو رفت. با عصبانیت این حرف را بیان کردم. من آن روز ماندم آنجا، بعد برگشتم.
??دوباره دو روز بعد تماس گرفت. گفت بیا، من رفتم. گفت که فردا اکبر موسایی پور برمیگردد.
اسمش حسین بود. گفتم حسین یک کلمهای به کار بردم الان نباید بگویم.حسین یک خندهی خیلی ظریفی داشت، با همان حالت خنده گفت حسین پسر غلامحسین این را می گوید.
??گفتم چه شده، گفت فردا برمیگردد اکبر موسایی پور، و بعدش صادقی برمیگردد
گفتم که از کجا میگویی، گفت فقط شما بمانید اینجا. من ماندم.
نزدیکهای ساعت تقریباً یک بعدازظهر بود یکی از برادرهای اطلاعات پشت دوربین بود. گفتند یک سیاهی روی آب است من آمدم بالا دیدم درست است، یک سیاهی روی آب خوابیده. رفتند بچهها داخل آب دیدند اکبر بود، اکبر موسایی پور روز بعدش حسین صادقی آمد.
??عجیب این بود که آن آب با همهی تلاطماتی که داشت اینها را فقط در سنگر از همان نقطهی عزیمت به همان نقطهی عزیمت برگردانده بود هر دو شهید بودند. شهید شده بودند در آب، آب برگرداند به همین نقطه.
??خیلی عجیب بود من به حسین گفتم حسین از کجا این را فهمیدی. گفت من دیشب اکبر موسایی پور را در خواب دیدم به من گفت حسین ما اسیر نشدیم ما شهید شدیم، من فردا این ساعت برمیگردم و صادقی روز بعدش برمیگردد
??بعد به من گفت، میدانی چرا اکبر موسایی پور با من حرف زد صادقی نگفت؟ گفتم نه. گفت: اکبر موسایی پور دو تا فضیلت داشت. یک ازدواج کرده بود، دو حتی در آب نماز شبش قطع نشد. این فضیلت او بود که او آمد من را مطلع کرد.
#حسین_یوسف_الهی بعد شهید شد.
?خاطرات سردار رشید اسلام #شهید_قاسم_سلیمانی
#شهید_حسین_یوسف_الهی ?
#ﺷﻬﻴﺪﻗﺎﺳﻢ_ﺳﻠﻴﻤﺎﻧﻲ
شادی روحشان صلوات