#شادی_روح_پاکش_صلوات
حاج قاسمدستور داده بود ورودی
دفتر نیروی قدس در تهران عکس
بزرگ شهید احمدکاظمی رو نصب
کنند تا هر روزی که میخواد وارد
دفتر کار بشه عکس #رفــــــیق و
همـــــرزم قدیمیش رو ببینه حالا
حاج قاسم” هـــــم به حاج احمد
پــــــیوست..!
? #شادی_روح_پاکش_صلوات
#سردار_سلیمانی
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ…
محمد [ص] پيامبر خداست و كسانى كه با اويند بر كافران سختگير [و] با همديگر مهربانند…
سوره فتح آیه ۲۹
#سردار_سلیمانی
عاقبت بخیری یعنی
عاقبت بخیری یعنی
پسری روستایی
بدون تحصیلات دانشگاهی
به جایی برسه که
منجی چند کشور باشه
جهان رو بترسونه
داعش رو واژگون کنه
راه اربعین و کربلا رو امن کنه
زندگی سوریه ای ها رو سر و سامان بده
نشان ذوالفقار علی بگیره
بچه های خوب تربیت کنه
از امکانات دولتی به نفع خودش و خانواده ش استفاده نکنه
و بعد به آرزوش که شهادت بود برسه
جسدش بره کربلا و نجف و کاظمین
باعث بیداریِ خواب آلودهای عراق بشه و قیامتی در تشییع جنازه اش بوجود بیاد ?
در کشورش بعد از کلی ناامیدی و اختلاف ، اتحاد و همبستگی بوجود بیاره
جسدش از خاک خون آلود خوزستان، به مشهد و قم بره
نمازش را ولی فقیه بخونه
(درهر شهری هم نمازی جداگانه براش خونده بشه )
و آخر سر بره در کنار پدر و مادرش
و با این همه عظمت و شهرت
بگه:
روی قبرم بنویسید
سرباز قاسم سلیمانی
بدون هیچ بارگاهی و لقبی و …
این فرد قطعا شب اول قبرش را در آغوش قمر بنی هاشم خواهد بود ?????
خوش به سعادتت سردار ??
دمی با جسم خسته ات استراحت کن
که ظهور نزدیک است
خیلی زود باید برگردی و سرباز امام زمان شوی
برای ما دعا کن
که نمیدانیم چه هستیم و چه کنیم و کجا باشیم ?
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا … ?
مادر شهید اکبري تعريف مي کرد:
?مادر شهید اکبري تعريف مي کرد:
?چهارشنبه خواب امید رو دیدم دنبال تدارك یه مراسم بزرگ بود گفتم چه خبره؟ گفت همین چند روز یه مهمون خيلي عزيز داريم.
#شهید_قاسم_سلیمانی
#شهید_امید_اکبری?
#شهید_حادثه_تروریستی_اتوبوس_سپاه
#زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری #قسمت_سوم
سرّسر
#زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری
#نویسنده_نجمه_طرماح
#قسمت_سوم
#منبع_کتاب_سرّسر
صدای خنده های بچه ها قند توی دلم آب می کرد و تپش قلبم را بیشتر. فقط زبان آنها را نداشتم تا با آب و تاب از مهری حرف بزنم که نسبت به پسرخاله ام در دل داشتم.
همین یک ماه پیش دو تا خواستگار برایم آمده بود. اما پدر رأیشان را زده بود و پیغام رسانده بود که دختر بزرگم نامزد پسرخاله اش است.
دلم خوش بود که این حرف و حدیث ها صحت دارد. چندسال پیش در رفت و آمد بندرعباس و شیراز بود و میوه فروشی میکرد. تازگی ها هم شاگرد قنادی شده بود. خوشم می آید یک روز هم بیکار نمی نشیند. خوب چنین مردی حتما در زندگی اش هم آن قدر فکر نان حلال هست که نگرانی برای همسرش پیش نیاید. اگر من همسرش باشم که خیالم راحت است.
سیمین از اتاق کناری صدایم می کرد. فکر و خیال هایم را همان جا در اتاق گذاشتم و بیرون آمدم.
سیمین کنار حوض ایستاده بود و رو به اتاقم بالا را نگاه می کرد و صدایم میزد. پشت سرش رفتم. دوباره صدا زد “اعظم”
بله را گفتم و هولش دادم توی حوض. اندازه چند سطل آب بیرون ریخت و نشست کف حوض. با حرص از جایش بلند شد. تا با آن دمپایی پلاستیکی شلپ شلپ کنان پا از حوض بیرون بگذارد، دویدم و برگشتم توی اتاق. داشت دنبالم از پله ها بالا می آمد، که صدای چرخاندن کلید و باز و بسته شدن در خانه برجای میخکوبمان کرد.
از پشت دیوار سرم را بیرون آوردم و نگاهی به سیمین انداختم. می خواستم اما نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم.. سرتکان دادم و آرام گفتم :"دلم برات می سوزه”
مادر همین که به حیاط رسید و سیمین را موش آب کشیده دید، دادش بلند شد:"چند دقیقه نبودم، این چه وضعیه.؟”
“من کاری نکردم که.. اعظم..”
پریدم توی ایوان :"سلام مامان. من کاری نکردم!”
“سلام. اعظم! تو مثلا بزرگتری ها!”
“گفتم که کاری نکردم!”
“حرف نباشه. خجالت بکشید. یه نگاهی به قدو قوارتون بندازین. وقت شوهر کردنتونه.”
صدای مادر از توی پستو هم شنیده می شد :” این روزا، روزای خونه تکونی. هزارتا کار نکرده توی این خونه هست. به خدا ثواب داره یک جارویی دستتون بگیرین، این حیاط یه آب و جارویی بشه. یه دستمالی به این شیشه ها و در و پنجره ها بکشید. دو تا خواهید بشید عصای دست من، بشید کمک حال من”
اسم روزهای خانه تکانی که به گوشم خورد، سال های گذشته برایم تداعی شد.یک روز قبل از سال تحویل خانه ما پر بود از شیرینی های دست پخت آقا عبدالله…
ادامه دارد…
#حاج_قاسم سلیمانی: دوست دارم پس از مرگم در کنار این شهید مرا به خاک بسپارید.
#حاج_قاسم سلیمانی:
دوست دارم پس از مرگم در کنار این شهید مرا به خاک بسپارید.?
#حاج_قاسم_سلیمانی درباره نحوه شهادت شهید حسین یوسف الهی میگوید:
هنگامی که_ آنها_ در اتاق عملیات بودند دشمن در عملیات والفجر هشت دست به حمله شیمیایی میزند، او یاران خود را از سنگر خارج کرد و خود به #شهادت رسید.
او در ادامه و در توصیف این شهید گفت که دوست دارم تا مرا در پس از مرگ در کنار او به خاک بسپارید.
وحالا سردار به ارزویش رسید…..
◾️قرار است حاج قاسم در کنار مزار شهید حسین یوسف الهی به خاک سپرده شود .─┅═ঊঈ???ঊঈ═┅