آیا ما هم مومن هستیم؟؟!
✨﷽✨
☑️ آیا ما هم مومن هستیم؟؟!
✍? فردی برای امام صادق(ع) خبری آورد که فلانی در مهمانی علیه شما حرف میزد!
امام صادق فرمود:
حتما اشتباه شنیده ای!
گفت: نه مطمنم
امام صادق فرمود:
شاید تاریک و شلوغ بوده
و اشتباه فهمیده ای
✍? گفت: نه یقین دارم! امام فرمود: شاید
در عصبانیت و اجبار بوده و حرفی زده!
گفت: در آرامش و اختیار بوده است.
امام صادق(ع) آنقدر بهانه آورد (۷۰
مرتبه بهانه و تاویل آوردن) تا آن فرد
خبرچین خسته و پشیمان شد!
اخلاق مومنانه یعنی نسبت به برادر
دینی ات حسن ظن داشته باشی چون امام
صادق(ع) فرمود حسن ظن و خوش گمانی
از قلب سالم ناشی میشود.
?مصباح الشریعه ص ۵۱۵
تقدیم معرفی کوتاهی از دوره مجازی رفتار سازمانی
تقدیم معرفی کوتاهی از دوره مجازی رفتار سازمانی
همه ما، زمانی که میخواهیم هدفی را پیش ببریم، گروهی جمعآوری میکنیم و به هرکدام، مسئولیتی را میسپاریم. هرکدام از افراد، وظایفی دارند که در ارتباط با یکدیگر و یا مخاطبین، معنا و تعریفی دقیق مییابد.
بهطور حتم، مدیریت این افراد برای رسیدن به نتیجه مطلوب، از اهمیت به سزایی برخوردار است. یک مدیر خوب، باید ویژگیها و تواناییهای مجموعه خود را شناسایی کرده و به آن به چشم یک سرمایه در سازوکار خود نگاه کند که میتواند مجموعه را کاملاً موفق و یا کاملاً متضرر کند.
امروزه، به منبع بسیار ارزشمندی از مطالعه بر روی رفتار انسانی دسترسی داریم که گنجینهای است از تأملات و تحقیقات فیلسوف یونانی، افلاطون، تا محققین و دانشمندان امروز.
این گنجینه، علمی را به نام «رفتار سازمانی» یا “Organizational Behavior” ایجاد کرده است که به مطالعه تأثیر افراد در سازمان میپردازد و حضور منابع انسانی را منطقی، بهینه و هدفدار میکند.
حقیر این دوره را پیشنهاد می کنم ولی بررسی با خود شما بزرگواران
آدرس:
https://maktabkhooneh.org/course/دوره-رفتار-سازمانی-mk546/
نظر به فرمایش بزرگواران در جلسه اول منطقه ای، معرفی کوتاهی از دوره مجازی رفتار سازمانی تقدیم می کنم
فصل اول-معرفی دوره رفتار سازمانی
فصل دوم - تعریف رفتار سازمانی
فصل سوم - وظایف و نقش مدیران
فصل چهارم - عملکرد شغلی
فصل پنجم - تعهد سازمانی
فصل ششم - رضایت شغلی
فصل هفتم - احساسات
فصل هشتم - شخصیت
فصل نهم - ارزشها
فصل دهم - برداشتها
فصل یازدهم - تصمیمگیری
فصل دوازدهم - انگیزش
فصل سیزدهم - انگیزش در عمل
فصل چهاردهم - تیم
فصل پانزدهم - تصمیمگیری تیمی
فصل شانزدهم - ارتباطات
فصل هفدهم - گوشدادن فعال
فصل هجدهم - رهبری سازمانی
فصل نوزدهم - استرس و تعارض
فصل بیستم - قدرت
فصل بیست و یکم - نفوذ
پروژه نهایی
✍️اطلاعات دوره
زمان مورد نیاز برای گذراندن دوره:31 ساعت
مهلت دوره:9 هفته
حد نصاب قبولی در دوره:60.0 نمره
برگزار کننده:دانشگاه صنعتی شریف
درباره گواهینامه:صدور از دانشگاه صنعتی شریف
هزینه :349 هزار تومان
قطعا هزینه ایاب و ذهاب برای 10 روز حداقل 500 هزار تومان می شود
غیر از هزینه استاد و پذیرایی و نیروی انسانی
#سپاه_حضرت_کوثر
#وصیت_شهید
✨ #وصیت_شهید اگر پیکرم برگشت ، دوست دارم سنگ قبری برایم نگذارند ، برایم سخت است سنگ مزار داشته باشم و حضرت زهرا (س) بی نشان باشند…. مدافع حرم #شهیدمرتضی_عبدالهـی
تواضع ابراهیم
❣️تواضع ابراهیم❣️
? وقتی به ابراهیم می گویند بیا برای شام با فرماندهان نان و کباب بخور او به آنان محل نمی گذارد و می گوید همه ما بسیجی هستیم
? وای به حال روزی که بین بسیجی و فرمانده تبعیض قائل شویم و غذای آنان متفاوفت شود. آن موقع کار سخت می شود …
#زندگی_به_سبک_شهدا
#زندگی_به_سبک_شهدا ?
? غاده ؛ #همسر شهيد چمران میگويد
روزی دوستم به من گفت :
“غاده ! در #ازدواج تو یك چیز بالاخره برای من روشن نشد . تو از #خواستگارهایت خیلی ایراد میگرفتی ، این بلند است ، این ڪوتاه است … ?
? مثل این ڪه مـیخواستی
یك نفر باشد ڪه #سر و شڪلش نقص نداشته
باشد. حالا من #تعجبم چه طور دڪتر را ڪه
#سرش مو ندارد قبول ڪردی ؟?
? من گفتم : «مصطفـی ڪچل نیست . تو #اشتباه میڪنی.»
? آن روز همین ڪه #رسیدم به خانه ، در را بازڪردم و چشمم افتاد به مصطفـی ، شروع ڪردم به #خندیدن .?
? مصطفـی پرسید «چرا# مےخندی؟» و من ڪه چشم هایم از خنده به اشك نشسته بود گفتم
«مصطفے، تو #ڪچلـی ؟! ? من نمیدونستم!»
و آن وقت مصطفـی هم #شروع ڪرد به خندیدن …
#شهید_مصطفی_چمران
خاطره از شهید عباس بابایی
?خاطره از شهید عباس بابایی
?بعد از ظهر یکی از روزهای پاییزی، که تازه چند ماهی از شروع اولین سال تحصیلی ابتدایی عباس می گذشت، او را به محل کارم در بهداری شهرستان قزوین برده بودم. در اتاق کارم به عباس گفتم: پسرم پشت این میز بنشین و مشق هایت را بنویس.
سپس جهت تحویل دارو به انبار رفتم و پس از دریافت و بسته بندی، آنها را برای جدا کردن و نوشتن شماره به اتاق کارم آوردم. روی میز به دنبال مداد می گشتم. دیدم عباس با مداد من مشغول نوشتن مشق است. پرسیدم:
ـ عباس! مداد خودت کجاست؟
گفت: در خانه جا گذاشتم.
به او گفتم: پسرم! این مداد از اموال اداری است و با آن باید فقط کارهای مربوط به اداره را انجام داد. اگر مشق هایت را با آن بنویسی ، ممکن است در آخر سال رفوزه شوی.
او چیزی نگفت. چند دقیقه بعد دیدم بی درنگ مشق خود را خط زد و مداد را به من برگرداند.
(راوی: مرحوم حاج اسماعیل بابایی، پدرشهید)