مقام معظم رهبری درباره شهید بابایی می گوید :
❣️مقام معظم رهبری درباره شهید بابایی می گوید :
در میان رزمندگان
چه ارتش و چه در سپاه #شهید_عباس_بابایی یک انسان بزرگ ویک چهره فراموش نشدنی وبه یاد ماندنی است
☀️ سفارش سرلشگر خلبان شهید عباس بابایی ، قبل از شهادت
مواظب آقای خامنه ای باش ۰۰۰
این سید اولاد پیغمبر را تنها نگذار ۰۰۰
ماجرای احترام ژنرال آمریکایی به عباس بابایی
ماجرای احترام ژنرال آمریکایی به عباس بابایی
شهید بابایی در بخشی از خاطرات خود در مورد تحصیلات خلبانیاش گفته بود: «دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود، اما به خاطر گزارشاتی که در پرونده خدمتم درج شده بود، تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمیدادند، تا این که روزی به دفتر مسئول دانشکده، که یک ژنرال آمریکایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که بنشینم. پرونده من در جلو او، روی میز بود، ژنرال آخرین فردی بود که میبایستی نسبت به قبول و یا رد شدنم اظهار نظر میکرد. او پرسشهایی کرد که من پاسخش را دادم. از سؤال های ژنرال بر میآمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت، زیرا احساس میکردم که رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامههایی که برای زندگی آیندهام در دل داشتم، همه در یک لحظه در حال محو و نابودی است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برگردم. در همین فکر بودم که در اتاق به صدا در آمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا برای کار مهمی به خارج از اتاق برود با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم.
به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و میتوانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست، همین جا نماز را میخوانم. انشاءالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشهای از اتاق رفتم و روزنامهای را که همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول نماز شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه میدهم، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. سرانجام نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی مینشستم از ژنرال معذرتخواهی کردم.
ژنرال پس از چند لحظه سکوت نگاه معناداری به من کرد و گفت: چه میکردی؟ گفتم: عبادت میکردم. گفت: بیشتر توضیح بده. گفتم: در دین ما دستور بر این است که در ساعتهای معین از شبانه روز باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعات زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم. ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در پرونده تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست. این طور نیست؟ پاسخ دادم: آری همینطور است. او لبخندی زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت و پایبندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمریکا خوشش آمده است. با چهرهای بشاش خود نویس را از جیبش بیرون آورد و پروندهام را امضا کرد.
سپس با حالتی احترامآمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما تبریک میگویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی موفقیت دارم. من هم متقابلاً از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم».
#شهدا_گاهی_نگاهی
#خدا را پیدا ڪرد !
کُنج ِ همین خاکریز …
و من هر روز ،
تمرین می کنم :
#اهدنا_صراطَ_المستقیم را …
#شهدا_گاهی_نگاهی?
#شبتون_مهدوی
?گفتم منم اهل خطا
گفتی بخشیدم بیا
?گفتم شکستم توبه ها
گفتی بخشیدم بیا
?گفتم که ای ستار من
ای حضرت غفار من
?من بر خودم کردم جفا
گفتی بخشیدم بیا
#شبتون_مهدوی
از عارفے پرسیدند... از کجا بفهمیم در خواب #غفلتیم یا نه
?تلنگــــــــــــر
از عارفے پرسیدند…
از کجا بفهمیم در خواب #غفلتیم یا نه
او جواب داد:
اگر براے #امام_زمانت کارے مےکنے، یه تبلیغے انجام میدهے و خلاصه قدمے بر مےدارے و به ظهور آن حضرت کمک میکنے،
بدان که #بیدارے.
و الّا اگر مجتهد هم باشے در #خواب_غفلت
?اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج
سه چیزاز همدیگر جدا نیستند
سه چیزاز همدیگر جدا نیستند
1-کسی که زیاد دعاکند
از اجابت محروم نمیشود
2-کسی که زیاد استغفارکند
از مغفرت و بخشش محروم نمیشود
3-کسی که زیاد شکر کند
از زیاد شدن نعمت ها محروم نمیشود?