*مسافـــر ڪربــلا..
-
*مسافـــر ڪربــلا…*🌙*🌷شهید علیرضا کریمی*
تاریخ تولد: ۲۲ / ۶ / ۱۳۴۵
تاریخ شهادت: ۲۲ / ۱ /۱۳۶۲
محل تولد: اصفهان ، سیچان
محل شهادت: فکه*🌷راوی ← از کودکی بیماری داشت🥀کلی دوا و درمون اما فایده نداشت،🥀دکترا گفتن دیگه زنده نمیمونه، نذر حضرت ابوالفضل(ع) شد🌙و به طور معجزه آسایی شفا پیدا کرد💫علیرضا بزرگتر که شد به جبهه جنگ رفت💥 در عملیات محرم🏴 در اثر اصابت گلوله خمپاره💥 سر و دست و پای او مجروح شد🥀اما دوباره به جبهه بازگشت💥مسئولیت دسته دوم از گروهان حضرت ابوالفضل(ع) را به او میدهند🏴 در آخرین دیدار با خانواده اش به مادر میگوید: ما مسافر کربلائیم تا راه کربلا بازنگردد باز نمیگردیم🕊️در پایان آخرین نامه ای که فرستاد نوشته بود: 📄به امید دیدار در کربلا.🌙او در منطقه عملیاتی فکه- تنگه ابوغُریب هر دو پایش مورد هدف تیرهای دشمن قرار گرفت🥀در جواب فرمانده اش که میخواهد او را به عقب بیاورد میگوید،🌙شما فرمانده ای برو بچه ها منتظرت هستند💫علیرضا در حالیکه روی زمین افتاده🥀و به سختی میخواست خودش را به سمت تپه ها بکشاند🗻 ناگهان یکی از تانک های دشمن به سرعت به سمت او رفته و از روی پاهایش رد میشود🥀او فقط ۱۶ ساله بود که شهید و مفقودالاثر شد🥀۱۶ سال بعد راه کربلا باز شد🏴 طبق حرفش درست همان روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم کربلا شدند🏴 پیکرش پیدا شد🌙و شب تاسوعای حسینی🏴 به شهرش بازگشتـــ*🕊️🕋
شهید علیرضا کریمی
شادی روحش صلوات
#بانو..
#بانو..
#چـــ😇ــادری که شدی..
مرامت هم چادری باشد
#چادر که گذاشتی
وظایفت بیشترمیشود😊
گرچه من می گویم عشق❤️ است
ولے
مراقب
👀️چشم هایت
🎼صدایت
👣قدم هایت
باش
باید پاڪ بمانۍ😉
به نام خداوند مردان جنگ
به نام خداوند مردان جنگ
لقمه نان خشکی برداشتند
و جانشان را گذاشتند!
بی ادعای بی ادعا…
این تمام سهـمشان بود
از سفره ی انقلاب!
#سلام_امام_زمانم
❣️#سلام_امام_زمانم❣️
📖السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَهُ
سلام بر تو ای وعده خدایی که خداوند آن وعده را تضمین کرده!
سلام بر تو و سلام بر صبحی که ؛
با سپاهی از #شهیدان خواهی آمد…🌷
🌿#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
طبق فرمایش امام خامنہ اے ؛
طبق فرمایش امام خامنہ اے ؛
« نگہ داشتن یاد #شهدا ، کم تر از #شهادت نیست … »
*پدر' پسرے ڪه همدیگر را ندیدند
*پدر’ پسرے ڪه همدیگر را ندیدند*🥀
*🌷شهید سجاد طاهرنیا*
تاریخ تولد: ۲۳ / ۵ / ۱۳۶۴
تاریخ شهادت: ۱ / ۸ / ۱۳۹۴
محل تولد: رشت،گیلان
محل شهادت: سوریه
*🌷سکانس اول← -حسين ؟+اوهوم! 🌙-امير علی ؟ + آرہ! 🪄 -سبحان ؟ + اممم…آرہ!🍁-هادی چی ؟ هادی؟+ اينم قشنگہ!🍃 -چيزہ… ببين اينم علامت زدما ، محمد امين؟ + اينم خوبہ!🌙همسر آقا سجاد كتاب را انداخت و گفت: -ای بابا!… سجاد من كه نميگم در مورد قشنگيشون نظر بدی!🍃بگو كدوم بهترہ! يكيشو انتخاب كن ديگه!!🌾سجاد خندید و با شيطنت نگاہ کرد: (:‼️+اسم حالا مهم نيست…(مكث ).. مهم اينه كه قيافش به من ميرہ!🍃-چی ؟!! چی گفتی؟! صبر كن بيينم چی گفتی؟‼️+كپی من ميشه! … حالا ببين!! (: همسرش كه سعی کرد قيافهی جدی خودش را حفظ کند و زير خندہ نزند،🍃 كتاب را سمت ديگر مبل سُر داد و رويش را بہ حالت قهر برگرداند!🥀سجاد با مهربانی خندید (: - و همسرش گفت حالا میبينيم ديگه كی ميبَرہ!🍃 سكانس دوم ← همسر آقا سجاد آهسته كنار تابوت زانو زد.🥀نوزاد را روی سينهی بابا گذاشت🥀-سجاد تو بُردی……🥀راستی …حسين ؟ امير علی ؟ سبحان ؟هادی؟ محمد امين؟ …🥀نگفتی اسمشو چی بزارم…..؟!🥀.» شهید سجاد طاهرنیا شهید مدافع حرمیست🕊️ که فرزند دومش ۶ ساعت بعد از اعزامش به سوریه به دنیا آمد🥀و یکدیگر را ندیدند🥀ایشان در روز تاسوعای حسینی🏴 با لب تشنه🥀با اصابت موشک در کنارش💥 از ناحیه پهلو🥀و پا آسیب دید🥀و در نهایت با ذکر یا زهرا(س) آسمانی شد*🕊️🕋
*شهید سجاد طاهرنیا*
*شادی روحش صلوات