معاون فرهنگی تبلیغی حوزه های علمیه خواهران مطرح کرد:
معاون فرهنگی تبلیغی حوزه های علمیه خواهران مطرح کرد:
ارائه سبک زندگی دینی برگرفته از دروس اخلاق آیتالله خوشوقت در کتاب «طریق زندگی»
اجرای فراگیر و آنلاین دروس اخلاق ویژه اساتید و طلاب
به همت اداره کل تهذیبی تربیتی حوزه های علمیه خواهران و با همکاری مدیریت حوزه علمیه خواهران استان تهران برگزار میشود:
اجرای فراگیر و آنلاین دروس اخلاق ویژه اساتید و طلاب
شهیدِ بهایی
?شهیدِ بهایی
چند سال پیش توفیق یافتم در جلسهی بزرگداشت یکی از شهدای مدافع حرم شرکت کنم.
سخنران، استاد عزیزم شیخ مهدی طائب بود.
در ضمن توضیح آیه «ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیلالله امواتا بل احیاء…» حکایتی را اشاره کرد شنیدنی، در اثبات حیات حقیقی شهدا و تاثیر در عالم ماده (نقل به مضمون):
«یکی از دوستان روحانی مشغول در بنیاد شهید استان فارس میگفت، روزی تلفنی به ما شد که:
من یک مادر شهیدم، اما سالها است که کسی به من سر نزده است!
گفتم: محال است مادر، ما به همه سر زدیم… اما چشم، لطفاً مشخصات فرزند شهید خود را بفرمایید.
گفتم دوستان اسم شهید را بررسی کنند. این کدام شهید است که ما از قلم انداخته ایم! همکاران پاسخ دادند، شهید مذکور یک سرباز بهایی است که در جنگ کشته شده!!!
با مشورت دوستان، تصمیم بر آن شد که به این مادر سری بزنیم. مادر است بالاخره.
در محلههای قدیمی شیراز به خانهای رسیدیم. در زدیم، خانمی بدحجاب در را باز کرد، تعجب کرد و بعد از آن که کمی خود را جمع جور کرد، پرسید شما؟ توضیح دادیم… ما را به اتاقی راهنمایی کرد. پیرزنی فرتوت روی تخت. ما را دید و سلام کرد و گلایه.
ماهم عذرخواهی کردیم و توجیه. در اتاق را بست و گفت: خاطرهای از شهیدم دارم، اما بهتر است اهل خانه متوجه نشوند، از ما خواست در اتاق را ببندیم.
گفت: در همین اتاق دراز کشیده بودم که ناگاه در عالم خواب و بیداری پسرم را دیدم!
گفت: مادر بر حسین گریه کن، رستگار میشوی! فریاد کشیدم و اهل خانه آمدند، گفتم پسرم آمده، مسخره کردند و رفتند.
دوباره پسرم آمد، این بار نیز گفت: مادر بر حسین گریه کن، سعادتمند میشوی! من باز فریاد زدم. اما این بار اهل خانه مرا تهدید کردند که دیوانه شدهام و مرا بیرون میکنند… .
برای بار سوم شهید آمد و از من خواست که آرام باشم و گفت مادر این دفعهی آخر است که اجازه دادند بیایم، من شیعه شدم تو هم ایمان بیاور. گفت: موقعی که به شهادت رسیدیم روح من و همرزمانم بالا رفت، تا به دو راهی رسیدیم، همرزمانم را به مسیری راهنمایی کردند، من هم همراه شدم، اما جلو من را گرفتند و گفتند: تو از آن سمت! من ناراحت و نگران مسیرم را جدا کردم، ناگاه آقایی بزرگوار گفت: او هم با اینها بر من گریه کرده، اجازه عبور دهید!. مادر بر حسین گریه کن، رستگار میشوی.
من هم از آن روز بر حسین گریه میکنم و شیعه شدم، البته بدور از چشم اهل خانه…»
#یاد_شهدا_باصلوات
#هفته_وحدت
تعجیل در فرج و سلامتی امام زمان #صلوات
امام محمدباقر علیه السلام
?امام محمدباقر علیه السلام
?الدّعاُ یرُدُّ القضاءَ وَ قَد اُبرِمُ اِبراماً!
?دعا مقدّرات حتمی الهی را دگرگون میکند!
?اصول کافی، ج ٤، ص ٢١٦
#خدایا_کمک_کن_مؤمن_شویم #خدایا_دوستت_دارم
#تلنگر
اگر به جای گفتن: دیوار موش دارد و موش گوش دارد،
بگوییم:"فرشته ها در حال نوشتن هستند…”
نسلی از ما متولد خواهد شد که به جای مراقبت مردم، “مراقبت خدا” را در نظر دارد!
قصه از جایی تلخ شد که …
#خدایا_کمک_کن_مؤمن_شویم
#خدایا_دوستت_دارم
#تلنگر
#تلنگر
اگر به جای گفتن: دیوار موش دارد و موش گوش دارد،
بگوییم:"فرشته ها در حال نوشتن هستند…”
نسلی از ما متولد خواهد شد که به جای مراقبت مردم، “مراقبت خدا” را در نظر دارد!
قصه از جایی تلخ شد که …
#خدایا_کمک_کن_مؤمن_شویم
#خدایا_دوستت_دارم