#ستارههای_زینبی
#ستارههای_زینبی
میگفت: رضایت بده تا به سوریه بروم، میگفتم: اجازه بده سنت کمی بیشتر شود. میگفت: شیطان در کمین ماست و از آن نباید غافل بشویم، چه تضمینی میکنی که چند سال دیگر، من همین آدم باشم..
#شهید_سیدمصطفی_موسوی?
#سالروز_ولادت
【السلام علیک یا سلطان یاامام رضاجان】
༻?༺
گره به کار من افتاده، ای کلید بهشت
خدا کند که به من فرصت دعا بدهی
【السلام علیک یا سلطان یاامام رضاجان】
جرعه ای از کلام شهید
جرعه ای از کلام شهید
انسان اگر می خواهد به جایی برسد، با #نمازشب می رسد.
شهیدمدافعحرمـ
#سجاد_زبرجدی
#شهادتمهرماه۹۵
#شبتون_شهدایی?
#نکات_تربیتی_خانواده ۸۷
#نکات_تربیتی_خانواده ۸۷
? بین این دو نگاه در زمینۀ محبت و عشق بین زن و مرد هم تفاوت های کاملا مشخصی وجود داره.
? حرف اسلام اینه که «یه زن و مرد با انجام برخی مبارزه با نفس ها، انقدر برای همدیگه ایثار و فداکاری کنن که قلبشون پر از عشق به همدیگه بشه».?❤️
?? انقدر به هم …
#استاد_پناهیان
#عاقبت_ظلم
#عاقبت_ظلم
بعد از وفات مهدی عباسی در سال ۱۶۹ هـ خلافت به پسرش هادی عباسی (برادر هارونالرشید) رسید.
او در سال ۱۷۰ هـ در ۲۵ سالگی جوانمرگ شد و خلافتش یک سال و سه ماه بیشتر به طول نینجامید.
علت جوانمرگ شدن او را بعضی اینطور نوشتهاند که هادی در «عیسی آباد» در ایوان قصر نشسته بود و تیر و کمان هم همراهش بود.
ناگاه جنون او را گرفت و به اطرافیان خود گفت: «میتوانم تیری به سینه این فراش بزنم که از پشتش بیرون آید؟»
گفتند: «خلیفه در تیراندازی چنان قوی و ماهر است که دیگران همانند او نیستند و ناتواناند؛ اما خلیفه نباید به خون چنین مسکینی دستش را آلوده کند!»
هادی همانطور که نشسته بود، تیری بهجانب او انداخت و فراش را کشت. او بعد از کشتن فراش از این عمل پشیمان شد؛ اما منتقم حقیقی حقتعالی دستبهکار شد! زخم کوچکی به پشت پای او پدیدار شد و خارید.
هر چه میخارید، خارش آن تسکین نمییافت. پس آن زخم ورم کرد و گندیده گشت و دو روز بعد جوانمرگ شد.
《دیدی خون ناحق پروانه شمع را چنان امان نداد که شام را سحر کند》
?رهنمای سعادت، ج۳ ص ۶۳۱
?روضه الصفا، ج ۳ ص ۴۲۶
عاشق عارف، مرحوم کربلایی احمد از شاگردان مرحوم شیخ می گفت:
عاشق عارف، مرحوم کربلایی احمد از شاگردان مرحوم شیخ می گفت:
بعد از فوت شیخ رجبعلی خیاط ایشان را در خواب دیدم و از او سوال کردم در چه حالی ؟
گفت: فلانی من ضرر کردم !
با تعجب گفتم: تو ضرر کردی! چرا ؟
فرمود: زیرا خیلی از بلاهایی که بر من نازل میشد با توسل آنها را دفع میکردم،
ای کاش حرفی نمی زدم چون الان می بینم برای آنهایی که در دنیا بلاها را تحمل میکنند در اینجا چه پاداشی می دهند!