طبق فرمایش امام خامنہ اے ؛
طبق فرمایش امام خامنہ اے ؛
« نگہ داشتن یاد #شهدا ، کم تر از #شهادت نیست … »
پسرک فلافل فروش
پسرک فلافل فروش
قسمت یازدهم
هادي با چهرهاي مظلومانه شروع كرد با زبان لالي صحبت كردن. اين
بندهي خدا هم تا ديد اين آقا قادر به صحبت نيست چيزي نگفت و رفت.
شب وقتي به اتاق ما آمد، يك ِ باره چشمانش از تعجب گرد شد. هادي
داشت مثل بلبل تو جمع ما حرف ميزد!
٭٭٭
در دوكوهه به عنوان خادم راهيان نور فعاليت ميكرديم. در آن ايام هادي
با شوخ طبعي ها خستگي كار را از تن ما خارج ميكرد.
يادم هست كه يك پتوي بزرگ داشت كه به آن ميگفت »پتوي اِجكت«
يا پتوي پرتاب!
كاري كه هادي با اين پتو انجام ميداد خيلي عجيب بود. يكي از بچه ها را
روي آن مينشاند و بقيه دورتادور پتو را ميگرفتند و با حركات دست آن
شخص را بالا و پايين پرت ميكردند.
يك بار سراغ يكي از روحانيون رفت. اين روحاني از دوستان ما بود. ايشان
خودش اهل شوخي و مزاح بود. هادي به او گفت: حاج آقا دوست داريد
روي اين پتو بنشينيد؟
بعد توضيح داد كه اين پتو باعث پرتاب انسان ميشود.
حاج آقا كه از خنده هاي بچه ها موضوع را فهميده بود، عبا و عمامه را
برداشت و نشست روي پتو.
هادي و بچه ها چندين بار حاج آقا را بالا و پايين پرت كردند. خيلي سخت
ولي جالب بود.
بعد هم با يك پرتاب دقيق حاج آقا را انداختند داخل حوض معروف
دوكوهه.
بعد از آن خيلي از خادمان دوكوهه طعم اين پتو و حوض دوكوهه را
چشيدند!شيطنتهاي هادي در نوع خودش عجيب بود. اين کارها تا زماني که پاي
او به حوزهي علميه باز نشده بود ادامه داشت.
يادم هست يک روز سوار موتور هادي از بهشت زهرا به سوي مسجد بر
ميگشتيم. در بين راه به يکي از رفقاي مسجدي رسيديم. او هم با موتور از
بهشت زهرا س بر ميگشت.
همينطور که روي موتور بوديم با هم سلام و عليک کرديم.
يادم افتاد اين بندهي خدا توي اردوها و برنامهها، چندين بار هادي را اذيت
کرد. از نگاههاي هادي فهميدم که ميخواهد تلافي کند! اما نميدانستم چه
قصدي دارد.
هادي يکباره با سرعت عملي که داشت به موتور اين شخص نزديک شد
و سوييچ موتور را درحاليكه روشن بود چرخاند و برداشت.
موتور اين شخص يکباره خاموش شد. ما هم گاز موتور را گرفتيم و
رفتيم!
هر چه آن شخص داد ميزد اهميتي نداديم.
به هادي گفتم: خوب نيست الان هوا تاريک ميشه، اين بندهي خدا وسط
اين بيابون چي کار کنه؟ گفت: بايد ادب بشه.
يک کيلومتر جلوتر ايستاديم. برگشتيم به سمت عقب. اين شخص
همينطور با دست اشاره ميکرد و التماس ميکرد.
هادي هم کليد را از راه دور نشانش داد و گذاشت کنار جاده، زير تابلو.
بعد هم رفتيم…
ادامه دارد…
#روایتگری_شهدایی
#روایتگری_شهدایی
روایتی شنیده نشده از لحظات آخر زندگی بسیجی مدافع امنیت؛ شهید سید روحالله عجمیان
دوست شهید سید روحالله عجمیان:
🔹خون شهید عجمیان تمام آمبولانس را رنگین کرده بود؛ آنقدر فشار روی او بود که به سختی نفس میکشید ولی حتی اتصال اکسیژن به او هم کارگر نیفتاد.
🔹اغتشاشگری که ضربه را زده بداند که با چاقوی او، قسمتی از اعضای بدن شهید عجمیان از بدنش خارج شده بود.
🔹راهها بسته بود و مسیرها قفل به طرزی که سه بار جلوی آمبولانس را گرفتند و با اینکه تلاش زیادی صورت گرفت و کادر درمان همه کارها را انجام دادند ولی علائم حیاتی او بازنگشت.
#حاج_احمد_متوسلیان
برای آنچه که اعتقاد دارید ایستادگی کنید
حتی اگر بهای آن تنها ایستادن باشد . . .✌️🏿🇮🇷
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حاج_احمد_متوسلیان
#السلامعلیکیاصاحبالزمان
❤️#السلامعلیکیاصاحبالزمان
💚#المستغاثبکیاصاحبالزمان
☘️الحمدلله رب العالمین
🌻اللهم صل علی محمد و آل محمد
🍃🌼اللّٰهـمَ ڪُـڹ لـولیـڪَ الحُجَّـــة بـْـن الـحَسڹ
💫🍃صلواٰتڪ علیہِ و علےٰ آبائٖہ فےٖ هذہ السّاعة
🍃🌼و فـےٖ ڪُلّ ســٰاعة ولیّاً وحافــظاً و قائــداً
💫🍃و ناصِــراً وَ دَلیــلـاً وَ عَیــناً حتـے تُســڪِنہُ
🍃🌼أرضَـڪ طوْعـــاً و تُمتِّـــعَہُ فیٖـــھٰا طویــلـٰا
🌱#اللهم_عجل_لمولانا_الفرج
🎋🌹سلامتیوتعجیلدرأمرفرجمولانا
حضرتبقيةاللهالاعظم
روحیوأرواحالعالمینلتراب مقدمه الفداء
صلوات🎋🌹
🍃🌺اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌺🍃