#کلام_شهید
#شهید_حشمتالله_قلی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#کلام_شهید
◽️شما ای انسانها خود را از بند هوی هوس رها کنید و به جمع عاشقان بپیوندید زیرا زندگی بدون عشق به الله نابود شدن است
◽️و انسان عاشق این جهان را به مانند دخمهای تنگ و تاریک میداند و زمانی که از این حهان هجرت میکند خود را رهاشده مییابد.
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#فرازی_از_وصیتنامه
م صحنهای دیدیم که تمام ده یا پانزده نفری که آنجا بودیم دیگر یارای جمع آوری پیکر را نداشتیم..
◽️در آن وضعیت ایستادیم و فقط گریه کردیم؛ سر بریدهی شهید دهقان لحظاتی فریاد «یا حسین» سر میداد.
?➼┅══┅┅───┄
#فرازی_از_وصیتنامه
?بسم رب الشهدا و الصدیقین?
?السلام علی الراس المرفوع?
◽️«خدایا من شنیدم که امام حسین(ع) با لب تشنه شهید شده، من هم دوست دارم که اینگونه شهید شوم.
◽️من شنیدم که سر امام حسین(ع) را از قفا بریدند، من هم دوست دارم سرم از قفا بریده شود.
◽️خدایا من شنیدهام که سر امام حسین (ع) بالای نیزه قرآن خوانده؛ من که مثل امام حسین(ع) اسرار قرآنی نمیدانستم که بتوانم با آن انس بگیرم که حالا بعد از مرگم بخوانم ولی به امام حسین(ع) خیلی علاقه و عشق دارم؛ دوست دارم وقتی شهید میشوم سر بریدهام به ذکر یاحسین، یاحسین باشد.
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
?➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|??
#شهید_علیاکبر_دهقان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ #شهیدی_که_سر_بریدهاش_ذکر_یاحسین_میگفت
◽️در جاده بصره، شلمچه در حال حرکت بودیم که انفجارهای پیاپی صورت گرفت و دشمن شدیداً جاده را کوبید.
◽️در این لحظه دیدم که شهید علیاکبر دهقان مورد اصابت ترکش قرار گرفت؛ میخواستیم پیکر مطهرش را سریع برداریم و از منطقه دور شویم ولی از بدنش که سر نداشت فریاد «یا حسین» به گوش میرسید، وقتی دنبال صدا رفتیم صحنهای دیدیم که تمام ده یا پانزده نفری که آنجا بودیم دیگر یارای جمع آوری پیکر را نداشتیم..
◽️در آن وضعیت ایستادیم و فقط گریه کردیم؛ سر بریدهی شهید دهقان لحظاتی فریاد «یا حسین» سر میداد.
?➼┅══┅┅───┄
#فرازی_از_وصیتنامه
?بسم رب الشهدا و الصدیقین?
?السلام علی الراس المرفوع?
◽️«خدایا من شنیدم که امام حسین(ع) با لب تشنه شهید شده، من هم دوست دارم که اینگونه شهید شوم.
◽️من شنیدم که سر امام حسین(ع) را از قفا بریدند، من هم دوست دارم سرم از قفا بریده شود.
◽️خدایا من شنیدهام که سر امام حسین (ع) بالای نیزه قرآن خوانده؛ من که مثل امام حسین(ع) اسرار قرآنی نمیدانستم که بتوانم با آن انس بگیرم که حالا بعد از مرگم بخوانم ولی به امام حسین(ع) خیلی علاقه و عشق دارم؛ دوست دارم وقتی شهید میشوم سر بریدهام به ذکر یاحسین، یاحسین باشد.
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#سلام_بر_شهدا
°•|??
#سلام_بر_شهدا
▫️لب تشنهام از سپیـــده آبم بدهید
▪️جامـــــی ز زلال آفتابــــــم بدهید
▫️من پرسشِ سوزان حسینم، یاران
▪️با حنجرهی عشــــق جوابم بدهید
#سلام_بر_شهدا
°•|??
#سلام_بر_شهدا
▫️لب تشنهام از سپیـــده آبم بدهید
▪️جامـــــی ز زلال آفتابــــــم بدهید
▫️من پرسشِ سوزان حسینم، یاران
▪️با حنجرهی عشــــق جوابم بدهید
اللهم عجل لولیک الفرج
?✨?——————–?
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
اللهم عجل لولیک الفرج
درمسیر کربلا بودم که...
⭕️ درمسیر کربلا بودم که…
? علامه حِلّی(ره) می گوید: شب جمعه ای به قصد زیارت امام حسین علیه السلام به سوی کربلا می رفتم، در حالی که تنها و سوار بر الاغ بودم و تازیانه ی کوچکی برای راندن مَرکب در دست داشتم.
?در بین راه عربی پیاده آمد و با من همراه و هم کلام شد. کم کم فهمیدم شخص دانشمندی است؛ وارد مسائل علمی شدیم، برخی از مشکلات علمی که داشتم از او پرسیدم، عجیب اینکه همه را پاسخ مناسب و دقیقی فرمود! متحیر شدم که او کیست؟ که این همه آمادگی علمی دارد؟!
?در این حال به فکرم رسید از او بپرسم آیا این امکان وجود دارد که انسان حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه) را ببیند؟ ناگهان بدنم را لرزشی گرفت و تازیانه از دستم افتاد. آن بزرگوار خم شد و تازیانه را در دستم گذاشت و فرمود: «چگونه صاحب الزمان را نمی توانی ببینی در حالی که اکنون دستِ او در دستِ توست»
?پس از شنیدن این جمله، بی اختیار خود را از روی چهارپا بر زمین انداختم تا پای امام را ببوسم اما از شدّتِ شوق، بی هوش بر زمین افتادم… پس از اینکه به هوش آمدم کسی را ندیدم.
عبقری الحسان، ج۲، ص۶۱
منتخب الأثر، ج۲، ص۵۵۴
✨?✨?✨
یا صاحب الزمان♥️
?شب جمعهست بیاحال مرابهتر کن
?فکر دلواپسیِ قلب منِ مضطر کن
?این شبجمعه اگرمقصدتوکرببلاست
?نزد ارباب دعایی به منِ نوکر کن
#عید_بیعت
#آغاز_ولایت_امام_زمان
تعجیل در فرج و سلامتی امام زمانمون #صلوات
⭕️ درمسیر کربلا بودم که…
? علامه حِلّی(ره) می گوید: شب جمعه ای به قصد زیارت امام حسین علیه السلام به سوی کربلا می رفتم، در حالی که تنها و سوار بر الاغ بودم و تازیانه ی کوچکی برای راندن مَرکب در دست داشتم.
?در بین راه عربی پیاده آمد و با من همراه و هم کلام شد. کم کم فهمیدم شخص دانشمندی است؛ وارد مسائل علمی شدیم، برخی از مشکلات علمی که داشتم از او پرسیدم، عجیب اینکه همه را پاسخ مناسب و دقیقی فرمود! متحیر شدم که او کیست؟ که این همه آمادگی علمی دارد؟!
?در این حال به فکرم رسید از او بپرسم آیا این امکان وجود دارد که انسان حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه) را ببیند؟ ناگهان بدنم را لرزشی گرفت و تازیانه از دستم افتاد. آن بزرگوار خم شد و تازیانه را در دستم گذاشت و فرمود: «چگونه صاحب الزمان را نمی توانی ببینی در حالی که اکنون دستِ او در دستِ توست»
?پس از شنیدن این جمله، بی اختیار خود را از روی چهارپا بر زمین انداختم تا پای امام را ببوسم اما از شدّتِ شوق، بی هوش بر زمین افتادم… پس از اینکه به هوش آمدم کسی را ندیدم.
عبقری الحسان، ج۲، ص۶۱
منتخب الأثر، ج۲، ص۵۵۴
✨?✨?✨
یا صاحب الزمان♥️
?شب جمعهست بیاحال مرابهتر کن
?فکر دلواپسیِ قلب منِ مضطر کن
?این شبجمعه اگرمقصدتوکرببلاست
?نزد ارباب دعایی به منِ نوکر کن
#عید_بیعت
#آغاز_ولایت_امام_زمان
تعجیل در فرج و سلامتی امام زمانمون #صلوات