داستان واقعی جوانی که مشروب درست میکرد و با عنایت امام حسین(ع) عاقبت بخیر و نماز شب خوان شد❗️
?داستان واقعی جوانی که مشروب درست میکرد و با عنایت امام حسین(ع) عاقبت بخیر و نماز شب خوان شد❗️
?در راه مشهد بودم برای زیارت آقا علی بن موسی الرضا(علیه السلام)؛ که بصورت تصادفی با یکی از زائران همسفر شدم. بنده در کنار این زائر بزرگوار نشسته بودن و خانم و تک پسرش نیز در جلوی صندلی اتوبوس نشسته بودند.
بعداز این که باهم چنددقیقهای صحبت کردیم؛ متوجه شدم که ایشان با پدر بنده حقیر، سلام علیکی دارند و همین سلام علیک باعث شد باهم خیلی گرم و صمیمی شویم.
تا اینکه ایشان جذب حرفهای بنده حقیر از اهل بیت و علما شدن و ایشان هم با این اوصاف، یک داستانی را شروع به گفتن کردند..
?و ماجرای قصه از این قرار است که:
?در دوره سربازی با یک هم خدمتی دوست شدم که اصلاً به نماز و روزه هیچ اهمیتی نمیداد!! حتی وقتی موقع نماز میشد خودش را پنهان میکرد تا وضو نگیرد و نماز نخوانَد! کارش درست کردن مشروب و فروختن آن بود!
حتی آیت الله خامنه ای(حفظه الله) را قبول نداشت و به سپاه هم ناسزا میگفت!!
تا اینکه عروسی گرفت و مارو هم دعوت کرد.. ولی بعداز این عروسی و چندماه از ازدواج هم خدمتیمون که دیگه سراغی ازش نداشتم و یه شماره ناشناس بهم زنگ زد و باهام صحبت کرد ولی طرز صحبت کردنش حدس زدم که شاید یک روحانی باشه! ولی بیشتر که باهم حرف زدیم متوجه شدم که دوست هم خدمتیام هستش!!!
بهش گفتم خودتی گفت آره دیگه خودم هستم دوست هم خدمتیت!!! و بهم گفت که با خانمم بیام منزلشون برای خوردن شام تا همدیگه رو ببینیم! من هم قبول کردم و رفتم خونشون…
ناگفته نمونه که این دوست گمراه با این اوصاف به اهل_بیت(علیهم السلام) ارادت_خاص و ویژه ای داشت و تا حد ممکن شبهای_محرم به هیئت میرفت!
وقتی به داخل منزلشون رفتم دیدم یه جوون با یه قد و هیکل ورزشکاری و پیراهن آستین بلند و البته با ریش بچه هیئتیها… که تعجبم رو خیلی بیشتر میکرد که این کجا و اون دوست هم خدمتی کجا؟؟!! یه چنددقیقه همدیگه رو باتعجب نگاه کردیم تا اینکه حرفامو باز کردم و گفتم تو واقعاً دوست هم خدمتی من هستی؟ گفت بله من همون دوست هم خدمتی تو هستم!
?ولی داستان خوب شدن من این هستش که:
?با کارهای ناپسندی که انجام میدادم در گمراهی آشکار بودم تا اینکه یه ندایی بهم گفت باید بری کربلا زیارت اباعبدالله الحسین!
من هم چون به امام حسین و آقا ابوالفضل ارادت زیادی داشتم رفتم کربلا… در کربلا یه حسی بهم گفت از اربابت بخواه تا کمکت کنه و از این گمراهی تورو بیرون بیاره!! من هم از امام حسین و آقا ابوالفضل خواستم تا عنایت کنن و از این گمراهی خارج و اهل هدایت بشم…
وقتی به ایران اومدم توبه کرده بودم و یه معجزه و یه مانعی خدایی باعث شد تا دور خلاف و مشروب رو خط بکشم و مثل قبلاً دیگه نمیتونستم مشروب درست کنم و بفروشم و بخورم.. و بعداز خوب شدنم نمازهایی که میخونم اوّل_وقت هستش و حتی نماز_شبم ترک نمیشه و حتی حاضرم جانم رو برای رهبرمون آیت الله خامنهای فدا کنم!
گناه کردن که کاری ندارد مومن بودن جسارت میخواهد!
تلنگر
?گناه کردن که کاری ندارد
مومن بودن جسارت میخواهد!
❇️اینکه وسط یه عده بی نماز،نماز بخونی !!
❇️اینکه وسط یه عده بی حجاب در گرما و سرما و سر کلاس حجاب داشته باشی !!
❇️اینکه حد و حدود محرم و نامحرم و رعایت کنی !!
❇️اینکه توی محرم مشکى بپوشى و مردم بهت بگن افسرده !!
❇️اینکه به جاى آهنگ و ترانه ، قرآن گوش کنى !!
? ناراحت نباش خواهر و برادرم ، دوره آخر الزمان است ?
? به خودت افتخار کن …
تو خاصی …
تو شیعه على هستى …
تو منتظر فرجى …
تو گریه کن حسینى …
نه اُمُّل …
✅بگذار تمام دنیا بد وبیراهه بگویند!
به خودت …
به محاسنت …
به چادرت …
به عزاداریت …
به سیاه پوش بودنت …
?می ارزد به یک لبخند رضایت مهدی فاطمه!?
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
❣️پروردگارا
?بااولین قدمهایم برجاده های صبح
? نامت راعاشقانه زمزمه میکنم
?کوله بارتمنایم خالی وموج
?سخاوت توجاری
امیر بیان علیه السلام:
*┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄*
? امیر بیان علیه السلام:
? اگر #درهای آسمان ها و زمین بر بنده ای #بسته شود آن گاه او #تقوا را پیش گیرد، خداوند #راه_نجاتی برایش می گشاید.
♦️نهج البلاغه،قسمتی از خطبه 130♦️
#حدیث_نور
╭━═━⊰???⊱━═━╮
#حدیث_نور
✨امام صادق علیه السلام فرمودند:
چهل شب بر بنده مومن نگذرد مگر اینکه واقعه ای برایش رخ دهد و او را غمگین سازد و به واسطه آن، متذکر گردد.✨
#سلام_امام_زمانم
#سلام_امام_زمانم ❤️
مرا ببخش به دردت نخورد نوکریم ?
که بخشش دل این شرمسار هم خوب است
اگر که پای رکابت نشد شهید شوم
برای کشتن ما زلف یار هم خوب است
اگر اجل به وصالت مرا مجال نداد
امید آمدنت بر مزار هم خوب است
شاعر:سازگار
#آغاز_امامت_امام_زمان_عج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج