خدایا توکه بشر را آنقدر دوست داری چراغم آفریدی؟
✍️فرشتگان ازخداوندپرسیدند:
خدایا توکه بشر را آنقدر دوست داری
چراغم آفریدی؟
خداوند فرمود:
غم را به خاطرخودم آفریدم چون
این مخلوق من تا غمگین نباشد
به ياد خالقش نمىافتد!
نماز و لباس
?نماز و لباس?
✍️در روايات اسلامى مى خوانيم كه امامان ما براى نماز لباس مخصوص داشتند، لباس شرفيابى به حضور خداوند، بخصوص نماز عيد و جمعه را با لباس مخصوص برگزار مى كردند. در نماز باران سفارش شده كه امام جماعت لباس خود را وارونه بپوشد تا نشانه تذلّل وخشوع بيشترى باشد. اين دستورها نشان مى دهد كه نماز يك سرى آداب و تشريفات مخصوص به خود دارد. نماز يك پرواز معنوى است كه بدون آمادگى هاى همه جانبه امكان ندارد، تمام آداب وشرايط و احكام نماز را مى توان نشانه اهميّت آن دانست وآن را به يك آداب رسمى همراه با تشريفات ويژه تشبيه كرد.
امام رضا عليه السّلام لباسى را كه در آن يك ميليون ركعت نماز خوانده بودند به (دعبل) شاعر انقلابى كه بيست سال فرارى دستگاه بنى عباس بود ودر سن حدود ۹۰ سالگى بعد از نماز صبح شهيد شد، جايزه دادند ومردم شهرستان قم براى خريدا آن لباس پولها دادند، ولى دعبل آن را نفروخت.
?کتاب ۱۱۴ نکته درباره نماز، محسن قرائتی
شیفتگان حضرت مهدی (عج)
?شیفتگان حضرت مهدی (عج)?
✍️حکایت شنیدنی پیرمردی که ناخودآگاه جیب هایش پر از پول می شد! پیرمرد ساده و مؤمنی بود، شاید حدود چهل پنجاه سال پیش در همین قمِ خودمان زندگی می کرد، سیمش به امام زمانش وصل، می گفت امام زمان ارواحنافداه عَطر یاس می دهند، اما نه از این یاسهای خودمان، یاس بهشتی
یک سال یکی از علما به مکه مشرف می شوند و در مجلسی حضور می یابند که امام زمان ارواحنافداه هم حضور داشتند، نام افرادی که مولا از آنها رضایت دارند برده می شود، اسم آن پیرمرد هم میان آن نام ها به چشم می خورد. «آقا فخر تهرانی» خادم آن عالم وقتی ماجرا را می فهمد دامنش را می گیرد که آی پیرمرد! چه کرده ای که مولایت لبخند رضایت از تو بر لبانشان دارند؟ گریه می کند و می گوید مادر پیر و بیمارِ علویه ای دارم که حسابی به او رسیدگی می کنم، گمان می کنم رضایت مولا از آن عمل باشد…
?آیت الله مبشر کاشانی می فرمایند:
ایشان(حاج آقا فخر تهرانی) روزی بعد از ایام اعتکاف به منزل حقیر آمد . به آقا فخر عرض کردم چه خبر ؟، فرمود: امسال در ایام اعتکاف گفتم خدایا رزق من حیث لایحسب خود را به من نشان بده، در صحن مسجد امام ایستاده بودم، پیراهن بلندی پوشیده بودم که یک جیب خالی داشت، بعد از درخواست من از خدا ناگاه دیدم جیب پیراهنم پر از پول شد و حال این که هیچ کس در اطراف من نبود. این نوع رزق نیز خالی از محاسبات ذهنی است و علت آن شخص یا موجودی نامرئی است.
?برداشتی آزاد از زندگی مرحوم آقا فخر تهرانی
✅ خوش حسابی و بدحسابی
✅ خوش حسابی و بدحسابی
✍️حاج آقا قرائتی قرآن می فرماید : ما باطن همه عالم را به ابراهیم (ع) نشان دادیم. حالا سوال پیش میاید که پس چرا باطن هر چیز را به ما نشان نمی دهند؟ آیا این پارتی بازی نیست که به حضرت ابراهیم (ع) نشان بدهند و به ما نشان ندهند !! دقت کرده اید که ممکن است بانک به یک مشتری خوش حساب صد میلیون وام بدهد، اما به مشتری بدحساب یک وام کوچک هم ندهد. حضرت ابراهیم (ع) در دستگاه الهی خوش حساب بوده و هر چه خدا به او فرمان داده اطاعت کرده است. خدا با افراد متقی چیزهایی را در عالم نشان می دهد و کارها را به قلب آنها الهام می کند. اگر ما می خواهیم این طوری باشیم باید در جاده تقوا بیفتیم تا خدا پس از خوش حسابی ما باطن عالم را به ما نشان بدهد.
✅ماجرای کتک خوردن استاد قرائتی
✅ماجرای کتک خوردن استاد قرائتی
✍️ خدا اموات را رحمت كند. من با پدرم دعوا داشتم. من مى خواستم به دبيرستان بروم. اما پدرم مى گفت: بايد آخوند شوى. آن زمان آخوند خيلى كمياب بود. سى و دو سال پيش مردم به پدرم مى گفتند: تو كه آخوند نيستى. تو بازارى هستى. بچه ات را دنبال كاسبى بفرست. آخوندى چيست؟ آن زمان آخوند شدن خيلى مشكل بود. آن زمان خيلى فقر وجود داشت. خلاصه ما با پدرمان دعوا كرديم. گفتم: من نمى خواهم آخوند شوم. مى خواهم به دبيرستان بروم. پدرم خسته شد. عاجز شد. گفت: برو هر كارى مى خواهى بكن. به دبيرستان رفتم. با بچه هاى دبيرستانى حرفمان شد. ما شكايت بچه ها را به رئيس دبيرستان كرديم. رئيس دبيرستان هم آمد و به بچه ها تشر زد. بچه ها گفتند: بايد حال قرائتى را بگيريم. گفتند: اگر او را بزنيم، دوباره از ما شكايت مى كند.
روز آخر مدرسه ها كه مدرسه تعطيل مى شود، حالش را مى گيريم. من مى خواستم آن روز به مدرسه نروم. اما گفتم: آنها فكر مى كنند كه من از آنها ترسيده ام. باور نمى كردم كه حالا بعد از چند ماه يادشان باشد. روز آخر دبيرستان شانزده نفر از اين بچه هاى دبيرستانى ريختند و من را كتك زدند. به قدرى سر و صورت من را سياه كردند كه ديگر طاقت نداشتم. يادم است كه وقتى مى خواستم به خانه بروم، بلند شدم و بر زمين افتادم. دستم را به ديوار گرفتم و به خانه رفتم. شب پدر من به خانه آمد و گفت: چه شده است؟ گفتم: من مى خواهم طلبه شوم. چه كتك خوبى بود.
?به هرحال آدم گاهى اوقات نمى داند كه چه چيز به صلاحش است. گاهى در يك جايى شكست مى خورد. بعد هم مى بيند كه خوب شد كه شكست خورد. ما نمى دانيم كه خيرمان در چيست. از خدا خير بخواهيد. مأيوس نشويد. اگر يك دعا مستجاب نشد، به يه كارى نرسيديد، مايوس نشويد.
? بخشی از برنامه درسهایی از قرآن سال۷۴
نماز اول وقت در همه حال
✨﷽✨
?نماز اول وقت در همه حال?
✍️در یکی از این مجالس مناظرات حضرت امام رضا علیه السلام، «عمران صابی» که از فحول دانشمندان بود، در مجلس حاضر شد و در حضور مأمون دربارهء توحید خدا، با امام رضا علیه السلام به بحث پرداخت، هر سۆالی که مطرح می کرد، امام با استدلال محکم، جواب او را می داد، بحث و مناظره به اوج خود رسیده بود و کاملا داغ شده بود، در همین هنگام وقت ظهر فرارسید.
حضرت امام رضا علیه السلام هماندم به یاد نماز افتاد و به مأمون فرمود: «وقت نماز فرارسید». عمران صابی گفت: «ای آقای من! دنبالهء بحث و بررسی و پاسخ به سۆال مرا قطع نکن ، همانا دلم سوخت و فرو ریخت». امام رضا علیه السلام با کمال قاطعیت فرمود: «نماز را انجام می دهیم و باز می گردیم».
امام رضا علیه السلام با همراهان برخاستند، و نماز را خواندند، و پس از نماز به همان مجلس بازگشته و به بحث و بررسی ادامه دادند.
?عیون أخبار الرضا (ع) ، ج۱، ص۱۷۲