#دلتنگ_حرم
#دلتنگ_حرم
گفتم رضا و دلم تا حرم رسید
از سوی او نسیمی به چشم ترم رسید
دست ادب به سینه و لبریز التماس
گفتم ابالجواد و مراد دلم رسید
دعوا بر سر گردو
? دعوا بر سر گردو
گویند: ملا مهرعلی خویی، روزی در ڪوچه دید دو ڪودڪ بر سر یڪ گردو با هم دعوا میڪنند.
به خاطر یڪ گردو یڪی زد چشم دیگری را با چوب ڪور کرد.
یڪی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس قصاص و چشم درآوردن، گردو را روی زمین رها ڪردند و از محل دور شدند.
ملا رفت گردو را برداشت و شڪست و دید، گردو مغز ندارد. گریه ڪرد. پرسیدند تو چرا گریه میڪنی؟
گفت: از نادانی و حس ڪودڪانه، سر گردویی دعوا میڪردند ڪه پوچ بود و مغزی هم نداشت.
?دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز!
که بر سر آن میجنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها ڪرده و برای همیشه میرویم.
#پاسخ_شبهات #شهادت_امام_مجتبی
#پاسخ_شبهات
#شهادت_امام_مجتبی
?یکی از #تهمتها نسبت به شخصیت امام حسن(ع) این است که ایشان در برابر معاویه طی #مذاکرات راضی شدند با دریافت #پول از خلافت کنار بروند.
آیا امام حسن مجتبی(ع) برای صلح با معاویه، چند #امتیاز مالی درخواست کرد؟
✅در منابع تاریخی و حدیثی آمده است که در عهدنامه صلح امام حسن(ع) به چند مسئله مالی توجه شده است:
1. مبلغ پنجمیلیون #درهم که در بیت المال کوفه موجود است، از تسلیم به حکومت معاویه مستثنا است و باید زیر نظر امام مجتبی(ع) مصرف شود.
2. معاویه باید در تعیین #مقرری و بذل مال، بنیهاشم را بر بنیامیه ترجیح دهد.
3. باید #معاویه از خراج «دارابگرد»،مبلغ یکمیلیون درهم در میان بازماندگان شهدای جنگ جمل و #صفین که در رکاب امیرالمؤمنین علی(ع) کشته شدند تقسیم کند.
درباره علت درج این #امتیازات مالی در صلحنامه میتوان گفت:
الف. از آنجا که شهر «دارابگرد» بدون جنگ تسلیم ارتش اسلام شد و مردم آن با مسلمانان پیمان صلح بستند،خراج آن طبق قوانین اسلام، #اختصاص به پیامبر اسلام(ص) و خاندان آنحضرت و یتیمان و تهیدستان و درماندگانِ راه دارد؛ از اینرو امام مجتبی(ع) شرط کرد که خراج این شهر به بازماندگان شهدای جنگ جمل و صفین پرداخت شود؛ زیرا درآمد آنجا به خود آنحضرت تعلق داشت. بهعلاوه؛ #بازماندگان نیازمند شهیدان این دو جنگ که بیسرپرست بودند، یکی از موارد مصرف این خراج به شمار میرفتند.
ب. امام مجتبی(ع) بر اساس شیوه عقلانی خواستند هدفهای #عالی خود را - بدون در نظر داشتن نفع شخصی - تا آنجا که مقدور است به طور نسبی تأمین نمایند؛ از اینرو؛ هنگامی که ناگزیر شد با معاویه کنار آید، #حکومت را با این شرط به وی واگذار کرد که در اداره امور جامعه اسلامی براساس قوانین قرآن، و طبق روش پیامبر(ص) رفتار نماید. بدیهی است هرچه که تا حدودی کنترلکننده معاویه بود، میتوانست در کاهش ضرر و زیان به گروه حق تأثیرگذار باشد.
?علل الشرائع، ج 1، ص 212،
?فتوح البلدان، ص 376،
?بحار الانوار، ج 44، ص 10،
مرحوم حاج اسماعیل دولابی میگوید:
زیارت امام رضا(علیه السلام) و استقبال آقای ابهری
مرحوم حاج اسماعیل دولابی میگوید:
هر بار که به مشهد مشرّف می شدم، از بدو ورود، رفقا مرا نزد خود می بردند و کمتر فرصت خلوتی در زیارت حضرت رضا (علیه السلام) برایم فراهم می شد.
یک بار تصمیم گرفتم که بدون اطلاع
رفقا، تنها به مشهد مشرّف شوم. در طول
راه هم صلوات می فرستادم که در مشهد
به کسی از رفقا برنخورم. ولی همین که
اتوبوس مان در مشهد به گاراژ رسید،
دیدم حاج هادی ابهری که از عاشقان مجنون اهل بیت (علیه السلام)بود باهم
دوست بودیم، کنار در گاراژ ایستاده
و چپق می کشد و دود چپقش هم راست
بالا می رود.
حاج هادی شامه اش بیدار بود و روی
محبتی که به اهل بیت (علیه السلام)
و دوستان شان داشت، من را هر جا بودم
با بو کشیدن پیدا می کرد. همین طور
زائرانی که از عتبات بر می گشتند را با
بو تشخیص می داد و پیدا میکرد.
از دیدن حاج هادی اول به فکر فرو رفتم
که نشد تنها به زیارت مشرّف شوم
ولی بلافاصله دیدم که خود حضرت رضا (علیه السلام) حاج هادی را به استقبال
فرستاده اند.
?کعبه حضور
السلام علیک علی بن موسی الرضا علیه السلام
?السلام علیک
علی بن موسی الرضا علیه السلام?
به جز هوای حرم
در سرم هوایی نیست
اسیر دام تو را
حاجت رهایی نیست
به غیر گوشه ی
بام تو ای امام رئوف
کبوتر دل من
جَلد هیچ جایی نیست
تسلیت بمناسبت شهادت امام رضا (ع) ?
✅نحوه مسمویت امام رضا علیه السلام به دست مأمون ملعون.
✅نحوه مسمویت امام رضا علیه السلام به دست مأمون ملعون.
✍️اباصلت گوید: امام رضا علیه السلام بمن فرمود: من به مجلس اين فاجر «مأمون لعین» داخل خواهم شد. اگر از خانه سر نپوشيده بيرون آيم با من تكلم نما و اگر چيزى بر سر پوشيده باشم با من سخن مگو. اباصلت گوید: حضرت امام رضا عليه السلام نماز بامداد ادا نمود. جامه هاى خويش را پوشيد و در محراب نشست و منتظر مى بود تا غلامان مأمون به طلب وى آمدند. آنگاه كفش خود را پوشيد و رداى مبارك خود را بر دوش افكند و به مجلس مأمون درآمد و من در خدمت آن حضرت بودم. در آن وقت طبقى چند از الوان ميوهها نزد وى نهاده بودند و او خوشه انگورى را كه زهر را به رشته در بعضى از دانه هاى آن دوانيده بودند در دست داشت و بعضى از آن دانهها كه به زهر نيالوده بودند از براى رفع تهمت زهر مار مى كرد. چون نظرش بر آن حضرت افتاد مشتاقانه از جاى خود برخاست و دست در گردن مباركش انداخت و ميان دو ديده آن قرة العين مصطفى را بوسيد و آنچه از لوازم اكرام و احترام ظاهرى بود دقيقه اى فرو نگذاشت. آن جناب را بر بساط خود نشانيده و آن خوشه انگور را به وى داد و گفت: يابن رسول اللّه! از اين نكوتر انگور نديده ام. حضرت فرمود كه شايد انگور بهشت از اين نكوتر باشد. مأمون گفت: از اين انگور تناول نما. حضرت فرمود كه مرا از خوردن اين انگور معاف دار. مأمون مبالغه بسيار كرد و گفت البته مى بايد تناول نمود. مگر مرا متهم مى دارى با اين همه اخلاص كه از من مشاهده مى نمايى! اين چه گمانها است كه به من مى برى و آن خوشه انگور را گرفته دانه چند از آن خورد باز به دست آن جناب داد و تكليف خوردن نمود. آن امام مظلوم چون سه دانه از آن انگور زهرآلود تناول كرد حالش دگرگون گرديد و باقى خوشه را بر زمين افكند و متغيرالا حوال از آن مجلس برخاست، ماءمون گفت: يابن عم! به كجا مى روى؟ فرمود: به آنجا كه مرا فرستادى! و آن حضرت حزين و غمگين و نالان سر مبارك پوشيده از خانه ماءمون بيرون آمد.
?منتهی الامال، ۲/۱۷۶۰