مرحوم آیت الله سید رضا دربندی ( از علمای ربانی و گمنام در شهر تهران ) :
مرحوم آیت الله سید رضا دربندی ( از علمای ربانی و گمنام در شهر تهران ) :
? یکی از شاگردان ایشان نقل می کند ، وقتی این سه جمله را از استادم شنیدم ، تا آخر عمرم دیگر غصه نخورده ام :
?هر چه خدا بخواهد ، همان می شود .
?خدا جز خوبی برای بندگانش نمی خواهد.
?پس یقینا هر چه در حال حاضر هست ، برای ما خوب است.
رفتنی می رود و آمدنی می آید
شدنی می شود و غصه به ما می ماند
مرحوم آیت الله سید رضا دربندی ( از علمای ربانی و گمنام در شهر تهران ) :
مرحوم آیت الله سید رضا دربندی ( از علمای ربانی و گمنام در شهر تهران ) :
? یکی از شاگردان ایشان نقل می کند ، وقتی این سه جمله را از استادم شنیدم ، تا آخر عمرم دیگر غصه نخورده ام :
?هر چه خدا بخواهد ، همان می شود .
?خدا جز خوبی برای بندگانش نمی خواهد.
?پس یقینا هر چه در حال حاضر هست ، برای ما خوب است.
رفتنی می رود و آمدنی می آید
شدنی می شود و غصه به ما می ماند
#نظر_اندیشمندان_درمورد_امام_حسین_ع
#نظر_اندیشمندان_درمورد_امام_حسین_ع
مهاتما گاندی (رهبر بزرگ هندوستان):
مهاتما گاندی رهبر بزرگ مردم هندوستان در توصیف عظمت و شکوه شخصیت و قیام اباعبدالله الحسین(ع) چنین سخن به میان آورده است: «من زندگی امام حسین(ع) -آن شهید بزرگ اسلام- را …
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
روزی معاویه به امام حسن(ع )گفت: من ازتو بهتر هستم!
روزی معاویه به امام حسن(ع )گفت:
من ازتو بهتر هستم!
امام درپاسخ گفت:چگونه ازمن بهتری،ای پسرهند!؟
معاویه گفت: برای اینکه مردم در اطراف من جمع شده اند ولی اطراف توخالی است.
امام حسن فرمود:
چقدر دور رفتی ای پسر هند جگرخوار!این،بدترین مقامی است تو داری،زیرا آنان که دراطراف توگرد آمده اند دو گروهند:
گروهی مطیع وگروهی مجبور.
آنان که مطیع توهستند،معصیت کارندوامام افرادی که به طور اجبار ازتو فرمانبردارند طبق بیان قرآن عذرموجه دارند.
ولی من هرگز نمی گویم ازتوبهترم چون اصلا دروجود توخیری نیست تاخودرابا فردی مثل تومقایسه نمایم ،بلکه می گویم:
خدای مهربان مرا ازصفات پست پاک نموده،همان طور که تورا از صفات نیکو وپسندیده محروم ساخته است.
آری شخصیت انسان درپاکی واخلاق پاک اوست،نه درمزایای مادی.
?داستانهای بحارالانوار:محمودناصری
از ابن عباس روایت شده
از ابن عباس روایت شده که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود : که چون فرزندم حسن را به زهر شهید کنند ملائکه آسمانهای هفتگانه بر او گریه کنند و همه چیز بر او بگرید حتی مرغان هوا و ماهیان دریا و هرکه بر او بگرید دیده اش کور نشود روزی که دیده ها کور می شود ، و هرکه بر مصیبت او اندوهناک شود ، اندوهناک نشود دل او در روزی که دلها اندوهناک شوند ، و هرکه در بقیع او را زیارت کند قدمش بر صراط ثابت گردد در روزی که قدمها بر آن لرزان است.
?منتهی الآمال جلد۱ صفحه۲۸۳
در حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است : فرشتگان و آسمان های هفت گانه بر او ( امام حسن (علیه السلام) می گریند ، و هر چیزی ؛ حتی پرندگان در فضا و ماهیان در دل دریا بر وی گریه سر می دهند.هرکه بر او بگرید ، چشمش در روزی که تمامی دیدگان ، کور می شود ، نابینا نمی گردد ، و هرکه بر وی اندوهگین شود ، {دلش} در روزی که همه ی قلب ها محزون است ، غمگین نمی شود.
?بحارالانوار جلد ۴۴ صفحه۱۴۸
..
میرزا محمد شفیع شیرازی متخلص به وصال شیرازی متوفی سال 1262 ه . ق در شیراز از بزرگان شعرا و ادبا و عرفای عصر فتحعلی شاه قاجار بود .
علاوه بر مراتب علمی، به تمام خطوط هفت گانه (نسخ، نستعلیق، ثلث، رقاع، ریحان، تعلیق و شکسته) مهارتی به سزا داشته و کتابهای فراوانی نیز با خطوط مختلف نگاشته است .
از جمله، اینکه 67 قرآن به خط زیبای خود نوشته است . بر اثر نوشتن زیاد چشمش آب می آورد و به پزشک مراجعه می کند،
دکتر می گوید: من چشمت را درمان می کنم، به شرطی که دیگر با او نخوانی و خط ننویسی . پس از معالجه و بهبودی چشم، دوباره شروع به خواندن و نوشتن می کند تا اینکه به کلی نابینا می شود .
سرانجام با حالت اضطرار متوسل به محمد صلی الله علیه و آله و آل او می شود.
شبی در عالم رؤیا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را در خواب می بیند، حضرت به او می فرماید: چرا در مصائب حسین مرثیه نمی گویی تا خدای متعال چشمت را شفا دهد .
در همان حال حضرت فاطمه زهرا علیها السلام حاضر گردیده، می فرماید: وصال! اگر شعر مصیبت گفتی، اول از حسنم شروع کن; زیرا او خیلی مظلوم است .
صبح آن روز وصال شروع کرد دور خانه قدم زدن و دست به دیوار گرفتن و این شعر را سرودن:
از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
نیمه دوم شعر را که گفت، ناگهان چشمانش روشن و بینا شد . آن گاه اضافه کرد:
خونی که خورد در همه عمر، از گلو بریخت
دل را تهی زخون دل چند ساله کرد
زینب کشید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد
?گلشن وصال، کشکول شمس نوشته میرخلف زاده ص ۲۷۲